لامبر مولیتور به عنوان مستشار بلژیکی و دستیار مستر نوز در سال ۱۹۰۱ یعنی دوران سلطنت مظفرالدینشاه از طریق بوشهر به ایران آمد. او در آن زمان ۲۶ سال داشت و هیچ گاه از بلژیک خارج نشده بود. بین سالهای ۱۹۰۲ و ۱۹۰۴ او جزو گروه کوچک کارآموزی در خلیج فارس بود و علاوه بر آموزش حرفهای سعی میکرد با آداب و رسوم ایرانیان و شیوه زندگی آنها آشنا شود. لامبر در این مدت به یادگیری زبان فارسی پرداخت طوری که توانست بعد از مدتی به راحتی با ایرانیان ارتباط برقرار کند او توانست در این منطقه دور افتاده ایران یعنی مرز افغانستان با سازماندهی مبارزه علیه بیماری طاعون در سال ۱۹۰۶ و با کمک گرفتن از پزشکان کنسولگریهای روس و انگلیس لیاقت خود را در سختترین شرایط به اثبات برساند.
پیش از این، دو برادرش نیز در ایران مشغول به کار شده بودند. نوه مولیتور در مصاحبهای گفته است: «مولیتور در شهرهای مختلف ایران مسوولیت داشت. در دوران همهگیری طاعون از خود تلاش قابل تقدیری بروز داد. او بهخوبی به زبان فارسی سخن میگفت و مکاتبه میکرد. آنها یک برنامه جدید کامل برای گمرک نوشتند. چون ایران در آن زمان گمرک نداشت. هر حاکمی در هر مرزی، هر میزان که مالیات میخواست میگرفت و بعضا، حتی به دولت مرکزی هم پولی نمیدادند، درصورتی که باید مالیات به دست دولت میرسید. اما برادران مولیتور موفق عمل کردند.
همچنین پست را سر و سامان بخشیدند. کیلومترها و فاصلهها را مشخص کردند، جعبه پست تعبیه شد، اداره پست در هر شهری برقرار کردند، مُهرها را درست کردند، تعرفهها را مشخص و همه ادارات پست را به هم متصل کردند و به این ترتیب پست ایران را سازماندهی و یکپارچه ساختند. آنان اما در موقعیتهای سختی هم قرار گرفتند و بلایایی چون درگیری، غارتگران، قحطی، وبا، حصبه و طاعون که برای مردم ایران اتفاق افتاد را از نظر گذراندند. همچنین چون آنان متصدی گمرک و پست بودند، باید که از پول ملی حفاظت میکردند. برای همین در آغاز حدود ۲۵نفر نظامی مسلح به همراه یک آجودان در اختیارشان بود که البته همه ایرانی و از ماموران گمرک بودند. هرچند تعدادشان زیاد نبود و خیلی هم قوی نبودند.»
لامبر مولیتور بود در جریان انقلاب مشروطه دو سال در تهران به مشاغل اداری مشغول شد او را به عنوان ارزیاب اراضی اطراف پایتخت به کار گماردند که تجربهای بود برای ممیزی دقیق درآمد مالیاتی، اما بهزودی از این شغل کنار گذاشته شد. پس از آن به سمت رئیس گمرکات کرمانشاه واقع در کردستان ایران منصوب شد. در این شهر به علت تراکمکار یادداشتهای روزانهاش عاری از نظم و ترتیب گذشته بود. به همین دلیل وقایع سالهای (۱۹۱۳ - ۱۹۰۶) توسط آندره مولیتور، پسر لامبر که در سال ۱۹۱۱ در کرمانشاه متولد شد و همچنین دیگر بازماندگانش بر اساس نامههای فراوان باقیمانده و گزارشهایی که لامبر به مقامات پایتخت نوشته، تنظیم شده است. صفحات یادشده بیانگر این است که او چگونه و با چه مهارتی وظایفی را که به وی محول میشد درنهایت صداقت و به بهترین نحو انجام میداد.
بارزترین جنبه اخلاقی لامبر در سر و سامان گرفتن امور گمرکات به دست خود ایرانیان آزمونی بود که برای گزینش لایقترین افراد برگزار کرد. تجارب به دست آمده همراه با قدرت خارقالعادهاش وی را قادر ساخت که از بحرانهای بسیار سخت سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۸ در تبریز عبور کند یعنی دورهای که از یکسو جنگ بین روسیه و امپراتوری عثمانی شعله میکشید و از سوی دیگر بلوای جنگسالاران محلی که از قیومیت مقامات ایرانی رها شده بودند و با اتحاد با این یا آن دولت بیگانه دست به غارت و چپاول مردم میزدند. مولیتور سرانجام در ایران به مقام ریاست کل گمرک رسید. او پس از ۲۶ سال زندگی در ایران به کشورش بازگشت. در این جا بخشهایی از خاطرات او را میخوانید.
بعد از ۶ - ۵ روز سکوت و آرامش میرفتیم تا روزمان را تا پاسی از شب در خشکی و خارج از کشتی سپری کنیم. ما مسافران همراه با چند خدمه کشتی که برای تهیه آذوقه همراهمان بودند میرفتیم تا سوار یکی از قایقهای کشتی به ساحل برویم. بعد از پیاده شدن، راهنما ما را به طرف بافت قدیمی شهر با کوچههای تنگ و باریک و خانههای مرتفع هدایت کرد. فضا آغشته از بوی سیبزمینی و پیاز سرخکرده همراه با بوی تن آدمی بود. دکانهای نانوایی و خواربارفروشی بسیاری کثیف و مملو از خرت و پرت بود. زنها عموما سیاهپوش بودند با روبند و پاهای تا زانو برهنه که با حیرت و تعجب به ما مینگریستند.
برای اروپاییهایی که هرگز به هندوستان سفر نکردهاند، دیدار محلات هندو به منزله کشف منظرهای شگفتانگیز است. غرفهها و فروشگاهها بر حسب نوع تجارت و صنعت یکی پس از دیگری بدون اینکه پنجره یا ویترینی از هم جدایشان کرده باشد، کنار هم قرار گرفتهاند. کسبه و کارگران از خیاط و زرگر گرفته تا کارگران بستهبندی ادویه و نانوا جلوی چشم همه بر انجام کار و حرفه خود مشغولاند. بوی پراکنده از ترکیب عرق تن آدمی به همراه عطر ادویهها فراموششدنی است. البته بدون اینکه حضور گاوهای سرگردان در بازار که از نظر هندوها مقدس است و با سرک کشیدن به هر دکه یا مغازه مورد لطف و نوازش صاحبانشان قرار میگیرند را فراموش کنیم.
امروز نوروز یعنی اولین روز سال نو و عید ملی ایرانیان است. در اولین روز فصل بهار مردم بوشهر با وجود قحطی که روی دوششان سنگینی میکند با دیدن عابرین ملبس به لباس نو که از سنتهای دیرینه ایرانیان است خوشحالند. فرماندار شهر صبح روز اول سال نو، ایرانیان و بعدازظهر از ساعت ۲ تا ۴ قبل از غروب آفتاب، اروپاییان را به حضور میپذیرد.
در اینجا بر اساس وضع قرار گرفتن خورشید است که زمان ملاقاتها، اجتماعات و مراسم و... تعیین میشود. بلژیکیهای گمرک با لباس رسمی (ردنگتون) به همراه مترجم مسلمانشان عبدالحمیدخان در مقر فرمانداری واقع در چهارباغ حضور یافتند. ساکنان انگلیسی قبلا با لباس بلندی که بر روی اونیفورم خاکستری به تن کرده بودند همراه با اسکورت نیزهاندازان وارد شدند. برای رسیدن به سالن تشریفات ما باید از وسط دو ردیف دیوار انسانی بدون اسلحه که تعدادشان به سی نفر میرسید عبور کنیم. اسکورت ما برای ایرانیان که اهمیت زیادی به این نوع مراسم قائل هستند نسبتا معمولی به نظر میرسد.»
منبع: کتاب «گذار از ممالک محروسه به ایران»
نوشته لامبر مولیتور
ترجمه غلامرضا رایمند، نشر عینک