عصر ایران/ سواد زندگی؛ مریم طرزی- در جوامع معاصر، شاهد افزایش پدیدهای هستیم که روانشناس، لین نامکا، آن را سندروم "همین الان میخوامش” در کودکان پُرتوقع مینامد. مشخصه های بارز این سندروم، خواستههای بیپایان، آستانه تحمل پایین در برابر ناکامی، و واکنشهای شدید به محرومیت است.
این سندرم فراتر از مسائل رفتاری سطحی است و نشاندهنده نقایص عمیق در تنظیم هیجانی، نیازهای روانی برآوردهنشده، و تأثیرات شرطیسازی فرهنگی است که در مجموع، نسلی را با چالشهای “استحقاق” (یعنی توهم حق به جانب بودن و توقعات بیش از حد یا به زبانی ساده تر " همیشه طلبکار بودن") مواجه ساخته است.
این مقاله به بررسی ریشههای رفتارهای همیشه طلبکار بودن، توقعات بیش از حد و توهم حق به جانب کودکان، و پیامدهای مخرب بلندمدت آن، و استراتژیهای مبتنی بر شواهد برای تقویت تابآوری عاطفی میپردازد و استدلال میکند که مسیر تحول، نه در سرکوب این رفتارها، بلکه در هدایت همدلانه و آموزش مهارتهای لازم نهفته است.
دکتر لین نامکا، روان شناس و نویسنده کتاب های تربیتی کودکان، با سابقه بیش از 30 سال مطالعه و پژوهش درمورد رفتارهای کودکان است. دکتر نامکا بر این باور است که وقتی کودک جار و جنجال به پا می کند و هر چیزی را که خوشش می آید همان موقع می خواهد، و والدین اغلب تسلیم خواسته هایش می شوند، گرفتار سندرم " همین الان می خواهمش" است.
این کودکان که اغلب با عنوان کودکان پُرتوقع، کودکانی با انتظارات بالا یا کودکانی طلبکار از آنها نام می بریم، کودکی است که اتفاقا همیشه قیافه ای حق به جانب به خود می گیرد.
رویکرد درمانی نوین دکتر نامکا برای درمان این سندرم، نه بی تفاوتی یا خشونت یا تسلیم که رویکردی همدلانه مبتنی بر صبر و حوصله است که نتیجه اش تقویت تاب آوری عاطفی کودکان است.
چنانچه تاب آوری عاطفی کودکان در کودکی تقویت شود، این کودکان در بزرگسالی بسیار مستقل و توانمد خواهند بود.
کودکان پر توقع و همیشه حق به جانب رفتارهای دارد که اغلب در دو الگوی متمایز اما همپوشان ظاهر میشوند:
این دسته از کودکان پُرتوقع، بر تملک داراییهای مادی (اغلب اقلام گرانقیمت مانند وسایل الکترونیکی یا کالاهای برند) تمرکز دارند.
پرسش متداول آنها، “میتوانم فلان چیز را داشته باشم؟”، بدون در نظر گرفتن واقعیتهای موجود، منعکسکننده باوری عمیق است که پافشاری و اصرار، منجر به دستیابی به خواسته میشود.
تحقیقات نشان میدهد که کودکان پُرتوقع، “قدرت آزار” را به عنوان یک پاسخ شرطی توسعه میدهند: آنها از طریق چرخههای مکرر تسلیم والدین، میآموزند که غر زدن و نق زدن (۱) هیچ هزینهای ندارد، (۲) با تشدید آن اغلب به نتیجه میرسد، و (۳) هیچ پیامد قابل توجهی به دنبال ندارد.
این مفهوم حق به جانب بودن است. در برخی از کودکان پُرتوقع، احساس گناه و شرم وجود ندارد که اعمالشان دیگران را آزار میدهد. متأسفانه، بسیاری از کودکان نسل امروز در حال یادگیری مهارتهای حق به جانب بودن هستند تا به بازاریابهای تلفنی سمج فردا تبدیل شوند.
این گروه، بر دریافت رفتارهای ترجیحی در تمامی زمینهها اصرار دارند. آنها تمایل دارند در صف مقدم قرار گیرند، تعاملات با همسالان را کنترل کنند (مانند “باید طبق قوانین من بازی کنی!”)، و از پذیرش مسئولیت در قبال کارهای خانه یا تکالیف امتناع میورزند.
کودکان پُرتوقع حتی زمانی که اشتباه میکنند، انتظار درک، محبت، ستایش و تأیید دارند. آنها معتقدند که افراد دیگر وجود دارند تا آنها احساس خوبی داشته باشند. هیچوقت به اندازه کافی برای پر کردن آنها وجود ندارد. آنها احساس میکنند که اگر خواسته لحظهایشان برآورده نشود، زندگیشان عمیقاً ناعادلانه است. اگر به طور مداوم تأیید نشود، میتوانند به اضطراب، افسردگی و شرم دچار شوند.
در مواجهه با موانع، اتهامات بیعدالتی را به عنوان ابزاری برای تأثیرگذاری به کار میبرند. در پس این رفتارهای سرکشانه، شکنندگی عمیقی نهفته است: ارزش شخصی آنها به تأیید مداوم خارجی بستگی دارد.
بدون آن، آنها در اضطراب، شرم یا پرخاشگری غرق میشوند.
کودکی که از مدیریت ناامیدیهای زندگی فرار میکند، زیرا نمیتواند احساسات بد خود را مدیریت کند، همیشه راههایی برای قربانی کردن خود پیدا میکند.
او یاد میگیرد که اشتباهات و رفتارهای بد خود را به گردن دیگران بیندازد. ممکن است گریه کند یا فریاد بزند "از تو متنفرم" یا به شما بگوید که چه والدین وحشتناکی هستید.
به کودکی بسیار ناامید تبدیل میشود که خشم خود را بروز میدهد یا آن را به افسردگی تبدیل میکند. ممکن است به رفتارهای افراطی که نوجوانان برای جلب توجه بزرگسالان از آنها استفاده میکنند، روی آورد: بیاحترامی، فرار، اعتیاد، تهدید به خودکشی و تهدید یا اعمال خشونت.
بعضی از کودکان پُرتوقع از نظر خلقی دشوار و بزرگ کردنشان دشوارتر است. آنها از بدو تولد به راحتی ناامید، با اراده قوی، حساس و از درون منفجر میشوند.
برخی از کودکان پرخاشگرتر و تحریکپذیرتر هستند و خلق و خویی ندارند که به سرعت به ناامیدی پاسخ میدهد. این کودکان سیمکشی عصبی متفاوتی در سیستم عصبی مرکزی خود دارند که ممکن است به دلیل عوامل ژنتیکی یا آسیب به مغز باشد.
آنها معمولاً علاقهای بیش از حد متوسط به چیزهای جدید دارند و به دنبال فعالیتهای بسیار لذتبخش هستند و همین امر آنها را در معرض خطر ابتلا به الکل و مواد مخدر قرار میدهد.
این کودکان توانایی درک حالات بدن خود و تجربه احساساتشان به جز خشم، ترس، هیجان و رضایت از رسیدن به هدفشان را ندارند. آنها ممکن است در صحبت کردن در مورد احساسات آسیبپذیر خود مشکل قابل توجهی داشته باشند و به جای صحبت کردن در مورد آنها، به طور تکانشی بر اساس احساسات خود عمل کنند.
آنها نمیتوانند همدلی را تجربه کنند زیرا نمیدانند چگونه خود را جای شخص دیگری قرار دهند. این نوع شخصیتها سرکوبگر نامیده میشوند.
کودکان پر توقع اغلب بیش از حد بر دنبال کردن خواستههای خود متمرکز هستند. آنها میتوانند از رسیدن به اهداف خود احساس خوشبختی موقت کنند، اما این شادی کوتاه مدت است. آنها تقریباً همیشه کمی احساس گناه و شرم ندارند. آنها دلیل اینکه برخی از اعمالشان به دیگران آسیب میرساند را درک نمیکنند.
سرمایهداری مصرفگرا، آسیبشناسی استحقاق را تشدید میکند. کودکان سالانه در معرض بیش از ۲۰ هزار تبلیغ قرار میگیرند که دو پیام سمی را منتشر میکنند: “شادی در مالکیت است” و “شما سزاوار همه چیز هستید”.
گاهی شخصیتهای رسانهای، سرکشی را تجلیل کرده و بیاحترامی را “جالب” جلوه میدهند.
نکته حائز اهمیت این است که تملکات مادی هرگز رضایتبخش نیستند. هر دستیابی، موجهای زودگذر دوپامین را به مغز آموزش میدهد تا به دنبال شیء بعدی باشد، که منجر به ایجاد خلاء میشود: بدون دستاوردهای مادی، عزت نفس فرو میپاشد.
رفتار استحقاقی اغلب پوششی بر گسستهای دلبستگی اولیه است که نامکا آن را زخمهای روانی مینامد.
طلاق، بیتوجهی والدین، رقابت خواهر و برادر (“سندروم شاهزاده برکنارشده”)، یا درگیریهای خانوادگی میتواند حس امنیت کودک را از بین ببرد.
وقتی که جدایی والدین، خواهر و برادر جدید، یا نبردهای شدید حضانت - چه به درستی چه نادرست - پیام “تو فرعی هستی” را منتقل میکند، کودکان ویرانی را به صورت شرم درونی میکنند.
آنها که قادر به پردازش این موضوع نیستند، درد را به استحقاق تبدیل میکنند: “اگر دنیا مرا دوست ندارد، پس به من مدیون است.” “پنج آس” اختلال عملکرد نوجوانان (بیاحترامی، فرار، اعتیاد، تهدید به خودکشی، خشونت) به استراتژیهای بقا برای این زخمهای التیامنیافته تبدیل میشوند.
شما میتوانید به رفتار مداوم کودک به عنوان یک زنگ خطر آتش نگاه کنید که هشدار میدهد. چیزی اشتباه است و تشخیص آن به شما بستگی دارد.
آنچه میبینید نشانه خشم است. نشانههایی هستند که فریاد می زنند چیزی نیاز به تغییر دارد.
قشقرق یک ترشح ناگهانی هورمونی، واکنش عضلانی، احساسات قوی، افکار خشمگین و اعمال شدید است.
در سطح دیگری، خشم، تلاش خود برای شنیده شدن است. کودکی که قشقرق به پا میکند، سعی دارد چیزی را به شما منتقل کند، اما نمیتواند آنچه را که واقعاً نیاز دارد بیان کند. آنچه کودک واقعاً میخواهد، چیزها یا حتی رسیدن به خواستههای خودش نیست.
قشقرق به معنای به دست آوردن چیزی که نمیتواند داشته باشد نیست. آنچه کودکان واقعاً، واقعاً میخواهند، دوست داشته شدن، گوش دادن و احساس تأیید شدن است.
او میخواهد محدودیتهایی برای رفتار نامناسبش اعمال شود و باید مهارتهای خودتنظیمی را برای مدیریت ناامیدی بیاموزد.
والدین باید چرخه نق زدن-تسلیم را از طریق “قاطعیت محبتآمیز” قطع کنند:
جایگزینی تسلیم با مرزهای همدلانه:به عنوان مثال: “متوجه هستم که از ندادن تلفن عصبانی هستی. بعد از اینکه آرام شدی میتوانیم در مورد گزینههای دیگر صحبت کنیم.”
اجرای پیامدهای کوچک و ثابت:اگر کودکی در فروشگاه فریاد میزند، با آرامش او را خارج کنید و بگویید: “فردا، وقتی آرام شدی، دوباره برای خرید میآییم.”
جبهههای والدینی متحد:همسران باید اختلافات انضباطی را به صورت خصوصی حل کنند. کودکان از اختلافات سوءاستفاده کرده و والدین آسانگیر را در برابر والدین سختگیرتر قرار میدهند.
الگوسازی مسئولیتپذیری عاطفی: والدین باید الگوی خودتنظیمی باشند: “قبلاً داد زدم - این درست نبود. الان نفس عمیق میکشم تا آرام شوم.” این نشاندهنده خودتنظیمی بدون شرمساری است.
کودکانی که مجبور نیستند با عوامل استرسزا و احساسات همراه آن مقابله کنند، برای مقابله با ناراحتیهایی که دنیا به همراه خواهد داشت، آماده نیستند.
تحقیقات نشان میدهد که کودکان پُرتوقع باید عوامل استرسزای کوچک را تجربه کنند و راههای مؤثری برای مقابله با آنها به عنوان وسیلهای برای ایمنسازی در برابر استرس بیاموزند، همانطور که مقدار کمی واکسن از بروز بیماریهای بزرگ در آینده جلوگیری میکند. کودکان وقتی مجبور به مواجهه با مشکلات کوچک میشوند، انعطافپذیر میشوند و مهارتهای مقابله با آنها را یاد میگیرند تا بعداً برای مقابله با مشکلات بزرگ آماده باشند
توسعه سواد عاطفی از اهمیت بالایی برخوردار است:
شناسایی احساسات: از “نقشهبرداری بدن” استفاده کنید: “خشم را در کجای بدنت احساس میکنی؟ گلویت؟ مشتهایت؟”
برچسبگذاری دقیق: ارتقاء عبارت “از تو متنفرم!” به “احساس نادیده گرفته شدن/بیاحترامی/ناکامی میکنم.”
به فرزندتان کمک کنید تا زبان احساسی خود را توسعه دهد. به عنوان مثال، کلمات مختلفی برای خشم وجود دارد. اگر فرزندتان میگوید «از تو متنفرم»، بپرسید: «آیا الان احساس ناراحتی، ناامیدی، آزردگی، خشم، رنجش یا تحریکپذیری داری؟ از کلمات احساسی خود استفاده کنید و مجبور نخواهید بود آن را در رفتار خود نشان دهید.
«نفرت» کلمه قابل قبولی برای استفاده در خانواده ما نیست.»
ایجاد تحمل: تمرین “چالشهای ارضای تأخیری” (به عنوان مثال، پسانداز پول توجیبی برای خرید اقلام مورد نظر).
بیشتر از همه کودکان میخواهند به حرفشان گوش داده شود! اگر مهارت گوش دادن فعال را یاد بگیرید و زمانی را برای حضور در کنار فرزندتان به روشهای غیرقضاوتی برنامهریزی کنید، میتوان از بسیاری از مشکلات انضباطی جلوگیری کرد.
مراقب خشم خود باشید
اگر آنقدر از فرزندتان ناامید هستید که به فریاد زدن متوسل میشوید، اوضاع فقط به بیگانگی تبدیل میشود و در نتیجه فرزندتان به یک گروه همسالان سرکشتر روی میآورد.
مراقب لحن صدای خود و استفاده از طعنه باشید. استفاده همیشگی از طعنه به فروپاشی خانواده کمک میکند.
با بیان اینکه هدف داشتن یک خانواده دوستداشتنی است و عشق هرگز با طعنه صحبت نمیکند، یک قانون خانوادگی برای متوقف کردن طعنه ایجاد کنید.
خودتان در یک کلاس مدیریت خشم شرکت کنید و یوگا، تای چی، مدیتیشن یا تکنیک رهایی عاطفی را یاد بگیرید.
چند قانون منطقی متناسب با سن تعیین کنید و بر احترام تأکید کنید.
قوانین را روی یخچال بچسبانید. این قوانین محدود را به طور مداوم اجرا کنید.
مرتباً بررسی کنید که چگونه رفتار خودتان، اعمال بیاحترامی فرزندتان را تقویت میکند.
وقتی با لحنی عصبانی صحبت میکنید، از اشتباهات خود عذرخواهی کنید.
مرتباً تأکید کنید که "ما یک خانواده دوستداشتنی هستیم و با احترام با یکدیگر رفتار میکنیم.
کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@