بازخوانی تجربه نسل پساجنگ از حماسه کانال کمیل در «با من بیا مائده»

خبرگزاری مهر چهارشنبه 05 آذر 1404 - 12:53
رمان «با من بیا مائده» نوشته مجید ملامحمدی در انتشارات ۲۷بعثت منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «با من بیا مائده» نوشته مجید ملامحمدی، روایت دختر نوجوانی به نام مائده است که در دوره پس از جنگ ایران و عراق متولد شده و شناخت محدودی از رویدادهای آن مقطع تاریخی دارد. او تنها به‌صورت پراکنده شنیده است که کشور طی چند سال درگیر جنگ بوده و این مواجهه نظامی خسارت‌های قابل توجهی بر مناطق مختلف وارد کرده است.

پدر مائده از رزمندگان حاضر در کانال کمیل بوده و به‌عنوان یکی از بازماندگان این موقعیت شناخته می‌شود. کانال کمیل، از نقاط تأثیرگذار در دوران جنگ محسوب می‌شود؛ جایی که گروهی از رزمندگان در مدت کوتاهی در محاصره نیروهای عراقی قرار گرفتند و با وجود کمبود آب و مهمات، مقاومت کردند که نتیجه آن شهادت، اسارت یا مجروحیت بسیاری از نیروها بود. پدر مائده که اکنون به‌عنوان جانباز زندگی می‌کند، سال‌ها پس از پایان جنگ همچنان با پیامدهای جسمی و روحی آن دوران مواجه است. او زمان زیادی را به تنهایی در اتاق خود سپری می‌کند و بخش عمده‌ای از وقتش صرف نوشتن یادداشت‌هایی می‌شود که مائده از محتوای آن بی‌اطلاع است.

رابطه مائده با پدر به‌دلیل این وضعیت تحت‌تأثیر قرار گرفته و او کمتر با پدر گفت‌وگو می‌کند. با این حال، اتفاقی غیرمنتظره مسیر زندگی او را تغییر می‌دهد؛ مائده ناگهان خود را در کانال کمیل می‌بیند و با صحنه‌هایی مواجه می‌شود که تاکنون تنها در روایت‌ها شنیده بود. او همچنین پدرش را در آن فضا مشاهده می‌کند و پرسش‌های متعددی برایش ایجاد می‌شود؛ از جمله اینکه چگونه و چرا به آن مکان منتقل شده و حضور دوباره نیروهای متجاوز در این موقعیت چه معنایی دارد.

در ادامه، کانال در محاصره قرار دارد و پدر از او می‌خواهد برای نیروهای زخمی و بی‌آب کمک فراهم کند. مائده با تردید و سردرگمی مواجه است، اما با هدایت پدر تلاش می‌کند نقش خود را پیدا کند. هم‌زمان گروهی از همراهان مائده که برای بازدید به منطقه آمده‌اند، از جدا شدن او بی‌اطلاعند و نمی‌دانند چگونه از جمع فاصله گرفته است.

وقایع پیش‌روی مائده در کانال کمیل، او را با ابعاد ناشناخته‌ای از جنگ مواجه می‌کند و به درک تازه‌ای از شرایط رزمندگان و نقش پدرش در آن دوره می‌رساند. رمان مسیر مواجهه تدریجی او با واقعیت‌های تاریخی و تلاشش برای یاری‌رسانی به نیروهای گرفتار در محاصره را دنبال می‌کند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

به گمانم بغض کوچکی افتاده بود در گلویش، اما من خودم را سفت نگه داشته بودم که حال و روزم به هم نریزد و گریه‌ام نگیرد. چون همیشه اشکم دم مشکم بود. خانم یزدانی آهی به دل انداخت و گفت: «فکر کنین... چند روزی جلوی دشمن ایستاده باشین و هی از همون آب و غذای اندکتون کم بشه تا اینکه عطش به جونتون بیفته. اون وقت ساعت‌ها تشنه زیر هُرم گرما، مرد و مردونه جلوی دشمن سنگر بگیرین و حواستون باشه که قدمی پیش نیاد تا خاکتون رو که از جونتون بیشتر دوست دارین، به چنگ‌ودندون بگیره.»

با حرف‌هایی که او زد، فکرم رفت به سمت کانال؛ به جایی که بابا را تنهایی در آنجا دیده بودم و آن چند نفری که دائم به این سوآن‌سو می‌دویدند و حرف از قمقمه خالی می‌زدند. اما انگار هیچ‌آبی در آنجا نبود.

دلم یک‌جورهایی هوس رفتن به آن سمت‌وسو را کرد. اما آنجا کجا بود و من چه شکلی باید به آن سو می‌رفتم؟ فقط به وسیله بابا، یعنی او یک جایی همین دوروبر به سراغم بیاید و من را به آنجا ببرد. ناگهان سؤالی افتاد توی جعبه ذهنم؛ ماجرایی را که خانم یزدانی تعریف می‌کند درباره شهدای زمان جنگ است؛ برای زمانی که من هنوز به دنیا نیامده بودم. ولی بابا را که در این دوروبر دیدم، من را به جایی برد که ماجرا به همان شکل بود. دست‌نخورده و تازه، با همان خصوصیاتی که الان خانم یزدانی تعریف می‌کند.نکند آن صحنه‌ها به خاطر حضور ما در اینجا بازسازی شده بودند، اما چرا فقط من گهگاه به آن صحنه‌ها می‌رفتم و تشنگان کانال کمیل را می‌دیدم؟

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.