همشهری آنلاین: چهارشنبه گذشته، از یکی از شمالیترین نقاط تهران حسابی بوی شرجی جنوب میآمد، بوی باران، بوی دریا، بوی اندوه غروب، از دیار شعر و شرجی، از کویر و از جنوب. این بار شروهخوان بغض بندر و آشنای بوی شرجی حیدو هدایتی بود که ۲ هفته قبلتر خبر داده بود: «جهاز ما به تاریخ نوزده شهریور در تهران لنگر میندازه». مجموعه تاریخی فرهنگی کاخ نیاوران محل فرود جهاز حیدو بود. در فضایی آزاد که دورتادورش را درختان تناور و رعنا گرفته بود، ردیف پرتعداد صندلیها چیده شده بود تا شبی خاطرهانگیز رقم بخورد برای آنها که وسعشان میرسید به خرید بلیتهای گران این کنسرت. مگر نه اینکه هر چیز که رنگ و بوی جنوب و دریا و شرجی دارد، باید صمیمی و متعلق به همه باشد، پس چرا قیمت بلیتهای این کنسرت آنقدر گران بود؟ مگر ارشاد نمیخواست فکری به حال قیمت بلیت کنسرتها کند؟ مگر نباید همه به عدالت فرصت شاد شدن نصیبشان شود؟ با این قیمتها که این طور نمیشود. اما این شب چطور گذشت و چه اتفاقاتی در آن افتاد؟ این گزارش را بخوانید تا بدانید.
۱. اغلب حاضران جوان بودند، دهه هشتادی. البته از دههها و سنوسالهای دیگر هم آمده بودند. سانس اول کنسرت قرار بود ساعت ۱۹ یا همان ۷ شب شروع شود که تقریبا بعد از گذشت ۴۵ دقیقه هنوز شروع نشده بود. همچنان آدمها میآمدند و خیال میکردیم گروه برگزاری منتظر است تا رسیدن تماشاگران تمام شود و بعد کارش را شروع کند. تقریبا ۵۰ دقیقهای گذشته بود که مدیر برنامه آمد روی صحنه و گفت: «امشب هر کاری میتونید بکنید که بهتون خوش بگذره، اما کاری نکنید که ما رو ببندن.» موسیقی جنوب است و لرزههایی که به تن و جان آدم میاندازد. بعد از چند دقیقه دوباره مدیر آمد و بابت اشکال فنی در صدا که باعث تاخیر در شروع برنامه شده بود عذر خواست.
۲. تا یادم نرفته بگویم دریغ از یک ورق کاغذ که دست مردم بدهند که بدانند برنامه شامل چه قطعاتی است. با این قیمت بلیت چاپ یک ورق کاغذ که دیگر زحمتی ندارد. انصافا استیج خوبی در فضای باز زده بودند که هم نورپردازی خوبی داشت و هم تقریبا از همه جای محوطه میشد دو صفحهنمایش بزرگ عمودی دو طرف استیج را دید. پشت گروه نوازندگان هم صفحهنمایش افقی بزرگی کار کرده بودند که همراه با اجرای قطعات، تصویر پخش میکرد. هوش مصنوعی خیلی خوب است، کار را راحت و ارزان میکند، اما استفاده افراطی از آن دلزدگی میآورد. وقتی جنوب عزیز آنهمه زیبایی برای ساخت ویدئو دارد، چرا گروه حیدو مخصوصا در چند قطعه آنقدر از هوش مصنوعی استفاده کرده بودند؟ از حق نگذریم، در یکی دو مورد تلفیق هوش مصنوعی و تصاویر ضبطی خوب از کار درآمده و جلوهای سوررئال و فانتزی پیدا کرده بود.
۳. خلاصه تقریبا یک ساعتی گذشته بود که حیدو آمد روی استیج. جمعیتِ ذوقزده، تشویق میکرد. کنسرت با قطعهای شاد شروع شد. حواس حیدو در حین اجرا جمع نبود. با ایما و اشاره به بقیه تذکراتی میداد. بعد اجرای این قطعه بابت مشکل صدا عذر خواست، هرچند گفت تقصیر گروه او نیست. بالاخره تمام این کنسرت به اسم حیدو است و افتخار و ایرادش به پای او نوشته میشود. حیدو باید روی صحنه بیشتر حواسش جمع تماشاگران باشد و کمتر با همکارانش حرف بزند. کارهای فنی را باید قبل از آغاز کرد. وقتی کنسرت شروع شد، باید ضمن خواندن به فکر پرفورمنس خودش هم باشد.
۴. قطعه دوم که محزون بود تا نصفه اجرا شد که حیدو خواندن را متوقف کرد و با غیظ رفت پشت صحنه. بعد چند دقیقه برگشت و کنسرت را از اول شروع کرد. همان قطعه شاد و بعد قطعه محزون. معلوم بود ایراد صدا نگذاشته از اجرایاش راضی باشد. بعد همهچیز افتاد روی غلتک و قطعات یکی بعد از دیگری از راه میرسیدند. از میان تماشاگران صدای فریادها برای آهنگهای درخواستی میآمد. حیدو خوب معاشرت میکرد. قطعه «قطار خالی» را همه تقریبا بلد بودند: «به دریا بیُفتم، به بندر بیفتم، به دشتی بیفتم! / به دشتی رسیدی بلندتر بخند…/ بلندتر بخند، یاد خونه بیُفتم!» نیمه اول کنسرت به آهنگ آلبوم جدید حیدو تعلق داشت که خب تماشاگران خاطرهای از آنها نداشتند و دوست داشتند حیدو بیشتر آهنگهای قدیمیاش را بخواند. خود حیدو گفت: «امیدوارم آلبوم جدیدم را دوست داشته باشد، چون اصلا شبیه حیدو ۱۰ سال قبل نیست.»
۵. پایان کنسرت به ساعت ۹ و نیم افتاد. دیگر تماشاگران خسته شده بودند و حتی درخواست اجرای مجدد پایانی هم نداشتند. برای خروج راه تنگی در نظر گرفته بودند که جوابگوی آنهمه جمعیت نبود و در صورت وقوع حادثهای می توانست خطرساز باشد. در کل کسانی که موسیقی حیدو را دوست داشتند، راضی محوطه را ترک کردند. بیرون کاخ صف بسیار درازی از تماشاگران سانس دوم تشکیل شده بود. حس و حال موسیقی حیدو برای جوانان دوستداشتنی است. با آنکه کلمات محلی زیاد دارد و خیلیها نمیفهمند دقیقا چه میگوید، با ریتم و حسوحالش ارتباط میگیرند. خلاصه شاید مهمترین خواننده موسیقی جنوب حال حاضر کشور حیدو باشد. کمی مستنترها شاید ناصر عبدالهی و خیلی مسنترها احتمالا خوانندگان دیگر را در ذهن دارند. هرچه هست، حق همگی طبقات این نسل جوان است که بلندتر بخندند تا یاد خانه بیفتند.