فاطمه سلیمانی ازندریانی در گفتوگو با خبرنگار مهر درباره نوشتن در حوزه ادبیات نوجوان گفت: از طرف نشر ۲۷ بعثت بعد از انتشار رمان «ستاره میبارید» به من پیشنهاد دادند تا یک رمان نوجوان بنویسم. چون تابهحال رمان نوجوان ننوشته بودم ابتدا قبول نکردم؛ اما بعد فکر کردم که این کار میتواند تجربه جذاب و جالبی باشد، بهعلاوه اینکه متأسفانه برای گروه سنی نوجوان، کتابهای مناسب زیادی تولید نشده است. وظیفه نویسندههاست که برای این سن، کتاب مناسب تولید کنند.
او درخصوص اینکه چطور به ایده داستان نوجوان «درخت بیبرادر» رسیده است، توضیح داد: ابتدا من قصد داشتم داستان دختری را بنویسم که پدرش از اسارت برگشته است و تقریباً یکپنجم رمان را هم نوشته بودم؛ اما دیدم که این داستان، داستان تلخی است و نوجوان ما به امید و انگیزه نیاز دارد. بعد از صحبت با بعضی از دوستان متوجه شدم که مدرسهای در محله زمزم وجود دارد که در زمان جنگ، تعداد زیادی از دانشآموزانش شهید شدهاند. تصمیم گرفتم یکی از دانشآموزانِ آن مدرسه را بهعنوان شخصیت اصلی انتخاب کنم و روی موضوع رفاقت کار کنم.
این نویسنده افزود: اما بعداً تصمیمم عوض شد و نوع رفاقت را عوض کردم. ترجیح دادم مکان قصه را هم عوض کنم چون خیلیها خیال میکنند که همه شهدا و رزمندهها متعلق به قشر ضعیف جامعه هستند. من شخصیتهای داستانم را بردم به محلههای بالاتر. در واقع، داستان کتاب، داستان یک عمو و برادرزاده است که همسنوسال هستند و یکی از آنها اجازه دارد به جبهه برود و آن یکی اجازه ندارد و تا پایان قصه این درگیری وجود دارد: درگیری با هم و درگیری با خانواده. سعی کردم داستان، پایان غافلگیرکنندهای داشته باشد.
سلیمانی ازندریانی نظر خود را درباره وضعیت ادبیات جنگ و پایداری در حوزه نوجوان اینطور بیان کرد: نهتنها در ادبیات جنگ و پایداری بلکه در سایر حوزههای ادبی هم برای نوجوان ضعف داریم و اثر درخور توجه و خاصی برای نوجوانها تولید نشده است. اگر هم شده تعدادش خیلی کم است. به این علت، متأسفانه نوجوانها به ادبیات ترجمه روی آوردهاند.

نویسنده کتاب «درخت بیبرادر» در پاسخ به این سؤال که «تجربه نوجواننویسی با سایر کارها چه تفاوتی دارد؟»، گفت: تجربه هر داستان و هر رمانی با کارهای دیگر متفاوت است. ربطی ندارد داستان بزرگسال باشد یا نوجوان؛ چون هرکدام حالوهوای خاص خود را دارد. نوجواننویسی نیازمند شناخت روحیات و نیازهای نوجوانهاست. من بعد از نوشتن فصل اول این کتاب، از یک نوجوان دختر و از یک پسر نوجوان خواستم که فصل اول را بخوانند و نظر بدهند. پسر نوجوان دقیقاً همان پایانی را پیشنهاد داد که من در نظر گرفته بودم؛ اما دختر نوجوان دلش یک پایان غمگین میخواست. فضای داستان پسرانه بود و به این دلیل، من همان نظر ابتدایی خودم را پیاده کردم که پسر نوجوان هم دوست داشت.
او افزود: نویسنده وظیفه ندارد که براساس سلیقه مخاطب بنویسد؛ بلکه او باید سلیقه مخاطب را ارتقا دهد، مخصوصاً در گروه سنی نوجوان. وظیفه دیگر نویسنده نوجواننویس، تزریق امید به نوجوان است. پس پایان تلخ انتخاب خوبی نیست.












