همشهری آنلاین: دانا هریس بِردسن در «ایندی وایر» نوشت: جمعه گذشته شاهد تولد مرورگر ChatGPT بودیم، ابزاری که وعده داده دادههای شما را بصریسازی کند، مربی تمرینات ورزشیتان شود، و حتی به جای شما در بازار سهام معامله کند. حالا باید با گروه موسیقی ساختهشده توسط هوش مصنوعی به نام Velvet Sundown هم کنار بیاییم؛ و پیش از پایان تابستان هم انتظار داریم نسخهای انقلابی به نام ChatGPT-5 از راه برسد.
من مطمئنم که AI دارد صنعت سرگرمی را هم بهشکل مثبت و هم منفی متحول میکند. هیچ اعتمادی به توانایی یا تمایل هالیوود برای کنترل آن ندارم، اگر اصلاً کنترلپذیر باشد. هوش مصنوعی میتواند تولید را افزایش دهد و هزینهها (و مشاغل) را کاهش دهد؛ و طبیعتاً، صنعت هم این مسیر را تا رسیدن به بنبست ادامه خواهد داد. این دیدگاه تنها از آن من نیست. اعتبارش را باید داد به ایتن هلوورینگ در شرکت هوش مخاطب Pulsar و میلو چاو در 100%Human، با تشکر از دایانا ویلیامز از Kinetic Energy Entertainment که مرا با این افراد آشنا کرد. ایده اصلی: ارتباط ما با خلاقیت، ریشه در انسانیت دارد. بدون داستان پسزمینه، داستانها بیروح میمانند. و هوش مصنوعی، هیچ بازیای در میدان پسزمینه ندارد.
باور نمیکنید؟ استودیوها میلیاردها دلار هزینه میکنند تا شما را از تمام جزئیات ساخت فیلمها و سریالهایشان مطلع کنند. هزینههای بازاریابی معمولاً با بودجهی تولید برابری میکند حتی اگر به صدها میلیون دلار برسد. کارگردانها، بازیگران، تهیهکنندگان، نویسندگان، عوامل پشت صحنه هزاران مصاحبه در سراسر جهان انجام میدهند، از پادکست و شبکههای اجتماعی گرفته تا برنامههای تلویزیونی. گاهی این گفتوگوها عمیق و تأملبرانگیزند؛ گاهی هم ادا و اطوارست. اما در نهایت، همه این تلاشها در خدمت یک پیام قدرتمند است: «من کی هستم و چرا این اثر را ساختهام، و به همین دلیل باید آن را ببینید.»
آیا میتوان کمپینی برای اسکار یا امی به راه انداخت بدون داستان پشت صحنه؟ داستانهای ساخت فیلم، سوخت موتور کمپینهای جوایز هستند تا جایی که حتی روایتهای ضدروایی هم راه میافتند. مثلا «اونطوری که گفتن نبود.» و این تازه جدای از داستانهای پشتِ داستانهای ساخت است: اختلافات خلاقانه! برداشتهای مجدد! بازنویسیها! بازیگرها عاشق هم شدن! یا با هم قهر کردن! استودیوها معمولاً نمیخواهند اینها را بهصورت رسمی تبلیغ کنند اما هیچ چیز بهتر از «واقعاً چه اتفاقی افتاد؟» نمیتواند توجه انسان را جلب کند.
حالا فرض کنیم دیگر «اگر»ی در کار نیست، فقط «چه زمانی» مطرح است: اولین فیلم بلند که کاملاً توسط هوش مصنوعی ساخته شده، از فیلمنامه تا قاب آخر. مقیاس تولید عظیم است، اما بودجه نه. حالا تصور کنید شما استودیویی هستید که باید آن را به فروش برسانید. بهتر از آن: شما استودیویی هستید که باید فیلم دوم AIمحور را بفروشد؛ آن یکی که دیگر مزیت اولینبودن را ندارد.
روابطعمومی در دنیای فیلم و تلویزیون حتی در بهترین شرایط هم کار سختیست؛ با کنترل بحران، تنظیم سفرها، و همراهی با بازیگران در مصاحبهها و نشستهای مطبوعاتی. اما اگر همه اینها حذف شود، چطور فیلمی را تبلیغ میکنید که تنها خالقش، یک الگوریتم و چند مهندس نرمافزار است؟
فناوری برای کاهش اصطکاک ساخته شده چه اجاره خانه باشد، چه گرفتن تاکسی، چه خرید ماشین لباسشویی یا ساختن یک صحنهی انفجار بزرگ در فیلمی پرفروش. AI وعده داده همه چیزهایی vh که در فیلمسازی بههمریخته، پرهزینه و دشوار است مرتب کند: هزینهها، غرورها، کشمکشهای خلاقانه. عالی است؛ فقط مسئله اینجاست که بدون تضاد، داستانی هم نیست. وقتی آشفتگی را کاهش دهید، همکاری پرتنش اما خلاقانهای را از دست میدهید که اغلب موجب تولد چیزی خارقالعاده میشود. و بدون آن، چیزی را از دست میدهید که هوش مصنوعی هنوز قادر به خلق آن نیست: داستانی ارزشمند درباره ساختن یک داستان.