شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

مشرق نیوز پنج شنبه 29 آبان 1404 - 16:16
فرنچایز غارتگر هرگز ثبات مجموعه‌هایی چون «بیگانه» را نیافت، اما همچنان با تغییر فضا و زمان، در جست‌وجوی بازآفرینی خود از دل ترس، خون و بقاست.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - فرانچایز «غارتگر» به صورت یک سریال سینمایی هر چند سال یکبار در مسیر خط تولید هالیوود قرار می‌گیرد، اما برخلاف مجموعه‌های دنباله‌داری نظیر «جنگ ستارگان» و «بیگانه» با دنباله‌ها و اسپین‌آف‌های متفاوت، جهان داستانی خود را عمیق‌تر نمی‌کند و تلاش‌های انجام شده، برای ساختن نسخه‌ای بهتر جز در موارد خاص، در بیشترِ سه دهه گذشته چندان نتیجه‌بخش نبود.با وجود این افت کیفی آشکار وخستگی تماشاگران از این شکارچی، همچنان روایت‌های مشابه در ساختارهای متنوع ساخته می‌شود.

در مورد مجموعه سینمایی «احضار» بیشتر بخوانید:

پایان سرد برای دنیای داغ «احضار»؛ آیا «آخرین مراسم» نقطه‌ مرگ ژانر ترس نوین است؟/ واقعیت یا فریب؟ راز پرونده‌های واقعی پشت فیلم‌های احضار فاش شد!

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

فیلم شکار (Prey) در سال ۲۰۲۲ توانست این مجموعه را تا حدودی احیا کند و آن را در مسیر هوشمندانه‎ای (نسبت به نسخه‌های پیشین) قرار دهد.اخیرا نیز فیلم «غارتگر: قاتل قاتلان»در قالب یک انیمیشن آنتولوژی که شامل سه داستان کوتاه است و در دوره‌های تاریخی متفاوت اتفاق می‌افند به افزوده‌های این فرنچایز اضافه شده است.

به همین بهانه، می‌توان مجموعه فیلم‌های غارتگر از جمله دونسخه فرعی «بیگانه علیه غارتگر» را بررسی و رتبه‌بندی کرد که کدام فیلم در رتبه نخست قرار می‌گیرد.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۱-غارتگر اول ۱۹۸۷ - ماهیچه، مسلسل، آرنولد، جسی ونتورا و دیگران

دهه هشتاد میلادی در اوج دوران جنگ سرد، اوج دوران ماهیچه‌ها، مسلسل‌ها و نمایش مردانگی بود و نخستین «غارتگر» با این فرمول ساخته شد. فیلمی اکشن با سطحی بی‌سابقه از مردانگی، حضور حداقلی زنان و البته هیولاهایی که ناشناخته بود.

این فیلم به معنای واقعی کلمه یک فیلم مردانه است؛ از آن نوع آثاری که در آن آب دهان انداختن «جسی ونتورا» روی چکمه یکی از کاراکترهای منفی، نه به‌ عنوان رفتار ناپسند، بلکه نمادی از جسارت و اقتدار تفسیر می‌شد.در این فیلم احساسات تقریباً وجود ندارند، مگر در قالب خشونت؛ اما همین ویژگی بخشی از جذابیت فیلم است.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟
نحوه دست دادن نمادین آرنولد شوارتزنگر و جسی ونتورا در فیلم غارتگر

قدرت نمادین اولین «غارتگر» چنان چشمگیر است که دو نفر از بازیگرانش بعدها فرماندار شدند — آرنولد شوارتزنگر در کالیفرنیا و جسی ونتورا در مینه‌سوتا — شاید به لطف نوعی خاطره ناخودآگاه رأی‌دهندگان از همین فیلم.قدرت نمادین اولین فیلم چنان چشمگیر است که دو نفر از بازیگرانش بعدها فرماندار شدند — آرنولد شوارتزنگر در کالیفرنیا و جسی ونتورا در مینه‌سوتا — شاید به لطف نوعی خاطره ناخودآگاه رأی‌دهندگان از همین فیلم.

به‌هرحال، رای دهندگان طالب قاتلان عضلانیِ ،"بیگانه‌ شکارچی" را در رأس ایالت‌های خودبودند.

داستان از آن‌جا آغاز می‌شود که دولت آمریکا گروهی از مزدوران را به سرکردگی داچ (آرنولد شوارتزنگر) برای یک مأموریت نجات به جنگل‌های آمریکای لاتین می‌فرستد تا مقام‌های دولتی‌ای را که «تصادفاً» از مرز عبور کرده‌اند، نجات دهند.

آن‌ها با دیلن (کارل ودرز)، مأمور سازمان سیا، همراه می‌شوند، اما خیلی زود درمی‌یابند که فریب خورده‌اند و در واقع به‌عنوان تیم ترور به کار گرفته شده‌اند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

این بخش روایی خیلی زود رنگ می‌بازد، چراکه فیلم به نقطه‌ای می‌رسد که مخاطب شروع به دیدن جهان از دید شکارچی بیگانه می‌کند، موجودی با دید حرارتی که در حال تعقیب داچ و تیمش برای شکار است.

فیلم خیلی زود به حال‌وهوای داستان کلاسیک خطرناک‌ترین شکار (The Most Dangerous Game) نزدیک می‌شود.او با خودش توپ لیزری و دستگاه نامرئی‌سازی مسلح را حمل می‌کند و سربازان را زیر نظر دارد؛ آن‌ها می‌دانند که شکار می‌شوند، اما نمی‌دانند توسط چه چیزی.

فیلم خیلی زود به حال‌وهوای داستان کلاسیک خطرناک‌ترین شکار (The Most Dangerous Game) نزدیک می‌شود؛ جایی که داچ، به‌عنوان تنها بازمانده، تصمیم می‌گیرد آخرین نبرد را آغاز کند و شکارچی را به طعمه تبدیل کند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

فیلم «جان مک‌تیرنان» یکی از معدود آثار ماندگار از دوران موسوم به «عصر پلنت هالیوود» در سینمای اکشن است.ترکیب یک فیلم اکشن با بازی «شوارتزنگر» و یک فیلم هیولایی (Creature Feature) در این فیلم به تعادلی عجیب و تماشایی رسید؛ نه قهرمان اکشن و نه موجود فضایی هیچ‌کدام بر دیگری غلبه ندارند.

شخصیت عضلانی و غیرعادی شوارتزنگر به‌طرزی جالب با چهره ترسناک سیاه شده و فک‌های بازشونده شکارچی، هم‌سنگ می‌شود،مثل دو تایتان غیرانسانی که برای بقا می‌جنگند.

این دو موجود فراتر از زندگی روزمره، با نیرو و غریزه خود درگیر نبردی مرگ‌بار می‌شوند و هرچند پایان فیلم تا حدی قابل پیش‌بینی است، نتیجه دقیقاً همان چیزی است که از یک فیلم اکشن با بازی آرنولد شوارتزنگر انتظار می‌رود.

فیلم لحظات اغراق‌آمیز مثل «غارتگر۲» ندارد و هرگز در ورطه اغراق و بی‌هدفی گم نمی‌شود. مشابه فیلم «غارتگران» ترکیبی از چهره‌های اکشن و کمدی است، با این تفاوت که این بار همه آن‌ها دارای ویژگی‌های شخصیتی منحصربه‌فرد و شیمی جالبی با یکدیگر هستند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

قهرمان فیلم، داچ( آرنولد شوارتزنگر)، به‌اندازه «نارو» در «شکار» یا الکسا در «بیگانه علیه غارتگر»، کارآمد است و برخلاف فیلم «شکار» در این فیلم احساسات تقریباً وجود ندارند، مگر در قالب خشونت؛ اما همین ویژگی بخشی از جذابیت آن است.

در هالیوود شوخی‌ جالبی دهان‌به‌دهان می‌چرخید مبنی بر این‌که در قسمت بعد، راکی باید با یک بیگانه از فضا مشت‌زنی کند!این فیلم به‌راحتی یکی از پرارجاع‌ترین آثار تاریخ سینما است. این میزان از اهمیت فرهنگی تقریباً بی‌همتاست.در این فیلم‌ها و موجوداتی که محور آن‌ها هستند، چیزی نهفته است که به لایه‌ای عمیق‌تر از ماهیت انسان اشاره دارد.آیا این غریزه بقاست که ما را دوباره به‌سمت آن‌ها می‌کشاند؟ یا آینه‌ای است که دیدگاه ما نسبت به قدرت و مردانگی را بازتاب می‌دهد؟یا شاید تنها به این دلیل است که دوست داریم هیولاهای خاص را روی پرده دیده شوند.

طبق افسانه‌های هالیوود، فیلم «غارتگر» زمانی شکل گرفت که پس از ساخت قسمت چهارم «راکی» همان قسمتی که مشت‌زن معروف، راکی بالبوا، حریف روس تقویت‌شده با فناوری، دلف لاندگرن را شکست می‌دهد، در هالیوود شوخی‌ جالبی دهان‌به‌دهان می‌چرخید مبنی بر این‌که در قسمت بعد، راکی باید با یک بیگانه از فضا مشت‌زنی کند!

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

گفته می‌شود که «جیم و جان توماس»، نویسندگان فیلم، این شوخی را جدی گرفتند و ایده‌ای با محوریت نبرد «قهرمان اکشن در برابر موجود فضایی» را توسعه دادند که در ابتدا با نام «شکارچی» شناخته می‌شد.
پس از خرید فیلمنامه توسط استودیوی فاکس قرن بیستم، تهیه‌کننده جوئل سیلور که پیش‌تر با آرنولد شوارتزنگر در فیلم «کماندو» همکاری کرده بود پروژه را با همکاری «لارنس گوردون» و «جان دیویس»به سمت تولید هدایت کرد و «جان مک‌تیرنان»، کارگردان تازه‌کار آن زمان، برای کارگردانی انتخاب شد.

«جوئل سیلور» بعدها تهیه‌کننده‌ی فیلم‌های بزرگی مانند «متریکس» و «شرلوک هولمز» شد؛ گوردون نیز آثاری همچون «پسر جهنمی» نگهبانان(۲۰۰۹) را ساخت؛ دیویس تهیه‌کننده‌ »من روبات هستم: شد .»مک‌تیرنان: در فاکس ماند تا فیلم‌های معروف «جان سخت» را کارگردانی کند.

با آغاز فیلم‌برداری در نقاط مختلف و گرمسیری مکزیک، خیلی زود مشخص شد که ظاهر اولیه‌ی موجود بیگانه (ترکیبی عجیب و نامتناسب از اعضای بدن حیوانات مختلف) کاملاً اشتباه است.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

در ابتدا «ژان-کلود ون دام» هنرپیشه و رزمی‌کار بلژیکی، قرار بود نقش این موجود را بازی کند، اما از همان ابتدا تفاوت فیزیکی او با دیگر بازیگران به مشکل بزرگی تبدیل شد زیرا تمام اعضای گروه کماندو از هیکل‌دارترین مردان روز هالیوود بودند و بدن ورزیده ولی باریک ون دام در لباس سنگین و نامتناسب هیولا کاملاً ناهماهنگ به نظر می‌رسید.افزون بر این، «ون دام» به شدت از لباس سنگین و گرم شکایت می‌کرد و ناراضی بود از این‌که چهره‌اش در فیلم دیده نمی‌شود.

پس از توقفی طولانی برای رفع مشکلات بودجه‌ای و طراحی موجود، فیلم‌برداری زمانی از سر گرفته شد که «ون دام» کنار گذاشته شد و نقش موجود به «کوین پیتر هال»، بازیگر ۲ متر و ۱۸ سانتی‌متری، سپرده شد کسی که تجربه‌ی بازی در پشت ماسک را در فیلم (هری و خانواده هندرسون) در نقش ساسکواچ داشت.

انتخاب «هال» نتیجه‌ای دقیقاً مطابق انتظار به بار آورد، او با قامت بلند و حرکات سنگینش، حتی از «شوارتزنگر» و سایر بازیگران نیز بزرگ‌تر جلوه می‌کرد و به موجود شکارچی، ابهت و ترس مورد نظر سازندگان را بخشید.

۲- غارتگر ۱۹۹۰/ از شوارتزنگر تا گلاور؛ سقوط یک اسطوره در دنباله‌ای بی‌روح

فیلم «غارتگر ۲» از آن دست دنباله‌های هالیوودی است که ساختشان تقریباً اجتناب‌ناپذیر بود. نسخه‌ نخست در سال ۱۹۸۷ با بازی آرنولد شوارتزنگر، موفقیتی عظیم در گیشه کسب کرد و «استودیوی قرن بیستم فاکس» نمی‌توانست در برابر وسوسه ساخت ادامه‌ای برای آن مقاومت کند، حتی اگر «شوارتزنگر» در آن حضور پیدا نمی‌کرد؛ بازیگری که بدون تردید اصلی‌ترین عامل سودآوری قسمت اول محسوب می‌شد.

اما نتیجه، فیلمی است سرشار از ویژگی‌های تیپیک دنباله‌های سینمایی و در این فیلم نسبت به فیلم اول همه‌چیز «بیشتر» است ،خشونت بیشتر، شمار قربانیان بالاتر، جزئیات بیشتر درباره‌ی نژاد شکارچیان فضایی، سلاح‌های بیشتر برای شکارچی و در نهایت، شکارچیان بیشتر.اما همان‌طور که تماشاگران خیلی زود متوجه می‌شوند، «بیشتر» همیشه به معنای «بهتر» نیست. گاهی فقط تکرار مولفه‌های فیلم قبلی با شدت بالاتر است.

داستان فیلم در آینده‌ای نه‌چندان دور، یعنی سال ۱۹۹۷ جریان دارد، زمانی که از نگاه سازندگان (در سال ۱۹۹۰) ممکن است خشونت و درگیری‌های باندی سراسر لس‌آنجلس را فرا گیرد.
در حالی که «غارتگر» اول در جنگل‌های استوایی جریان داشت، دنباله‌ آن به «جنگل‌های بتنی» شهر منتقل شد؛ شهری آشفته و آلوده که در آن پلیس‌ها زیر سلطه‌جنایت‌کاران بی‌رحم درمانده‌ شده و شکارچی از فراز ساختمان‌ها با دید ماوراقرمز، قربانیانش را زیر نظر دارد و صدای ضبط‌شده‌ آن‌ها را بارها برای خود پخش می‌کند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟
دنی گلاور در «غارتگر۲»

شوارتزنگر ترجیح داد در در«ترمیناتور۲ : روز داوری» بازی کند و دیگر قهرمانان اکشن دهه‌ی ۸۰ (نظیر سیلوستر استالونه، پاتریک سوویزی، بروس ویلیس و...) نیز درگیر پروژه‌های خود بودند و نقش اصلی فیلم به دنی گلاور رسید. بازیگری که در آن زمان بیشتر به‌عنوان هم‌بازی «مل گیبسون» در دو فیلم «اسلحه مرگبار» شناخته می‌شد.با این حال، در «غارتگر۲» چندان اهمیتی ندارد که کاراکتر انسان اصلی داستان کیست؛ چرا که ستاره‌ واقعی فیلم همان «شکارچی» است، همان که تصویرش تنها بر پوستر فیلم به چشم می‌خورد.

«گلاور» در نقش «ستوان هریگن» ظاهر می‌شود؛ پلیسی خشن، جدی و به‌قدری ماهر که در همان آغاز فیلم، به‌تنهایی موفق می‌شود جنگ خیابانی‌ را که ساعت‌ها ادامه داشته، خاتمه دهد.
او به همراه تیمش، متشکل از دنی (روبن بلیدز)، لئونا (ماریا کونچیتا آلونسو) و تازه‌وارد مغرور لمبرت (بیل پکستون) در تلاش است تا بفهمد چه کسی در پسِ قتل‌های زنجیره‌ای میان دو باند کلمبیایی و جامائیکایی قرار دارد.طرف سوم مرموز، قربانیان هر دو باند را پس از زنده‌پوست‌کنی، از پا آویزان می‌کند.

در ادامه، مأمور فدرال مغرور و پرادعا کِیز (گری بوزی) به همراه گروهی از عوامل سیاه‌پوش خود، کنترل تحقیقات را در دست می‌گیرند و مانع از آن می‌شوند که «هریگن» حقیقت را کشف کند. اما تماشاگر از ابتدا می‌داند که قاتل واقعی، همان نژاد بیگانهٔ شکارچیان است که برای تفریح شکار می‌کند و تقریباً تا پایان فیلم طول می‌کشد تا خود هریگن به این موضوع پی ببرد.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

فیلم در ساختار و مضمون، آشکارا از دنباله‌ی مشهور بیگانه‌ها (جیمز کامرون) الهام گرفته است ،همان فیلمی که شعار «دنباله باید بزرگ‌تر باشد» را به اوج رساند، هرچند نسخه‌ی اصلیِ ریدلی اسکات همچنان اثری برتر محسوب می‌شود.دنباله‌ی «غارتگر» نیز به‌جای گسترش خلاقانه‌ی ایده‌های قسمت نخست، بسیاری از عناصر خود را مستقیماً از بیگانه‌ها وام می‌گیرد.

برای نمونه، در صحنهٔ کشتارگاه ، مأمور کِیز و نیروهایش در تلاشند تا وارد محل تغذیهٔ شکارچی شوند، در حالی که مأمور فدرال گاربر (آدام بالدوین) از راه دور با ناباوری شاهد است که شکارچی، یکی‌یکی مأموران را می‌کشد.هم‌زمان، هریگن با فریاد به گاربر هشدار می‌دهد که «اون‌ها رو از اونجا بیار بیرون!» صحنه‌ای که شباهت زیادی به لحظه‌ای دارد که ریپلی (سیگورنی ویور) در فیلم بیگانه‌ها با اضطراب، نظاره‌گر حملهٔ «زنومورف‌ها» به گروه تفنگداران مستعمراتی است.

همچنین شخصیت لمبرت، پلیس خودخواه و پرادعای فیلم را «بیل پکستون» بازی می‌کند و یادآور همان بازیگر در نقش هادسون در بیگانه‌ها است؛ با همان لحن پرهیاهو و شوخ‌طبعی عصبی.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

خط داستانی این دنباله، از نظر ساختار کلی، به‌شدت به نسخهٔ اصلی وفادار است؛ در هر دو، قهرمان داستان به‌تدریج درمی‌یابد که تحت تعقیب هستند و در نهایت ثابت می‌کنند از شکارچی بیگانه می‌توانند توانمندتر باشند.
با این حال، فیلم اطلاعات تازه‌ای به مخاطب نمی‌دهد، جز چند ابزار جدید و «مدرن‌تر» برای شکارچی که به مجموعهٔ گجت‌ها او افزوده شده‌اند.در پنج دقیقهٔ پایانی، وقتی «هریگن»، شکارچی را تا سفینهٔ مادرش تعقیب می‌کند، درمی‌یابد که این شکارچیان قرن‌هاست که روی زمین حضور داشته‌اند، افشایی که در نهایت فقط واکنشی در حدِ «جالب بود!» از تماشاگر برمی‌انگیزد.فیلم‌سازان آگاهانه تصمیم گرفته‌اند که با فرمول آشنای قسمت نخست وفادارانه پیش بروند.

حتی با وجود تغییر قهرمان اصلی و مکان رخدادها که به‌نظر می‌رسد صرفاً برای خلق تصویری نمایشی از شکارچی ایستاده بر نوک «گارگویلِ» آسمان‌خراشی در میان رعد و برق، در حالی‌که ستون فقرات قربانی‌ای را در دست دارد، انتخاب شده است.

کارگردان فیلم، «استیون هاپکینز» که پیش از آن تنها تجربه‌اش بود ،«کابوس در خیابان الم» بود این مجموعهٔ اکشن را به حمامی از خون و خشونت هولناک تبدیل کرد؛سرها از بدن جدا می‌شوند، اندام‌ها بریده می‌شوند، و اجساد به‌طور کامل پوست‌کنده به نمایش درمی‌آیند.
خشونت فیلم به حدی بود که انجمن MPAA ابتدا به آن درجهٔ محدودیت NC-۱۷ داد و در نتیجه فیلم مجبور شد به‌شدت سانسور و کوتاه شود تا درجه R بگیرد.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۳- بیگانه علیه غارتگر ۲۰۰۴

مجموعه «غارتگر» با ساخت قسمت دوم در وضعیت نابودی قرار داشت، مجموعه‌فیلم‌های «بیگانه» در مسیر خود رو به سقوط رفتند و هیچ‌یک از انرژی و پویایی‌ای را که ریدلی اسکات و جیمز کامرون در دو قسمت نخست ایجاد کرده بودند، حفظ نکردند.این مجموعه با قسمت سوم «بیگانه» به‌شدت آسیب دید و با «بیگانه: رستاخیز» رسماً به کما رفت.
از سوی دیگر، مجموعهٔ «غارتگر» نیز وضعیتی مشابه داشت، اولین فیلم، اکشن مستحکمی با بازی آرنولد شوارتزنگر، و دیگری بیمار و نحیف ،فیلمی با حضور «گری بوزی»، که بازی‌اش از خود «زینومورف» هم ترسناک‌تر بود.

با تماشای «بیگانه علیه غارتگر» (یا به‌اختصار AVP)، مخاطبان تصور می‌کنند، استودیو فاکس قصد داشت به هر دو مجموعه پایان دهد.استودیو از بازی‌ ویدئویی محبوبی الهام گرفت که در آن‌ها بیگانه و شکارچی با هم روبه‌رو می‌شدند و همچنین از کتاب‌های کمیکی که در آن‌ها این هیولاها با قهرمانانی چون بتمن یا سوپرمن می‌جنگیدند

.دیدار نهایی این دو موجود برای تماشاگران چندان شگفت‌انگیز نبود؛ چرا که در سفینهٔ شکارچی، جمجمهٔ یک زینومورف روی دیوار افتخارات او دیده می‌شد.از همان زمان، هواداران هر دو مجموعه به‌شدت خواستار فیلمی در این باره شدند اماهیچ جذابیتی در تماشای نبرد هیولاهای سینمایی وجود ندارد، زیرا چنین ایده‌هایی تقریباً هیچ‌گاه شخصیت انسانی قابل‌ همراهی ارائه نمی‌دهند، نمونه‌اش را در«فردی علیه جیسیون» هم می‌توان دید.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

فیلم را پل «دبلیو. اس. اندرسون» نوشته و کارگردانی کرده است ، همان نابغهٔ معکوس پشت فیلم‌های و مجموعهٔ «مورتال کمبت» و «رزیدنت ایول».
سبک او پرزرق‌وبرق، مملو از اکشن و فاقد داستان است؛ فیلم‌هایش فروش بالایی دارند چون وابستگی شدید به جلوه‌های ویژه دیجیتال و صحنه‌های اکشن کند و سطحی دارد . آثار او تفاوت چندانی با بازی‌های ویدئویی‌ای که از آن‌ها اقتباس شده‌اند ندارند.شخصیت‌هایش همچون کاغذ نازک بی‌عمق‌و دیالوگ‌هایش مملو از حماقت.

در این فیلم، اندرسون داستان را با کشف یک سیگنال حرارتی زیر هزاران فوت یخ قطب جنوب آغاز می‌کند؛ این سیگنال توسط ماهوارهٔ یک سرمایه‌دار مستقل و ثروتمند شناسایی می‌شود.با استفاده از تصویربرداری زیرزمینی سه‌بعدی که به‌طرز عجیبی شبیه فناوری مورد استفاده «غارتگر» است و در نهایت مشخص می‌شود هرم عظیمی زیر یخ مدفون است.
سرمایه‌داری به نام«چارلز بیشاپ ویلند» با بازی «لنس هنریکسن»، بازیگر نقش «آدم مصنوعی بیشاپ» در بیگانه‌ها طراح این ماموریت است.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

در ایستگاه شکار نهنگ در قطب جنوب جایی که در صحنه‌ی آغازین فیلم در سال ۱۹۰۴ اتفاق می‌افتد، شکارچیان فضایی در حال شکار نهنگ‌ها برای تفریح هستند. صد سال بعد، وقتی تیم وایلند به آنجا می‌رسد، تغییر چندانی در محل رخ نداده است. عجیب است که با وجود قرار داشتن در قطب جنوب و رها شدن به مدت یک قرن، کمپ شکار نهنگ‌ها تقریباً دست‌نخورده مانده؛ فقط لایه‌ای چنداینچی از برف پفکی روی همه‌چیز نشسته است، اما هیچ خرابی عمده‌ای دیده نمی‌شود.
این موضوع تعجب‌برانگیز است، چون پل اندرسون هنگام نوشتن فیلمنامه چنان درگیر جزئیات علمی و اقلیمی قطب جنوب بود که انتظار می‌رفت لااقل اندکی رویکرد واقع‌گرایانه داشته باشد. ده دقیقه‌ نخست فیلم تقریباً تماماً صرف گفت‌وگوهایی می‌شود که در آن الکسا برای بقیه درباره‌ خطرات اقلیم منطقه، سرعت مرگ در اثر آب یخ‌زده، و مفهوم «نقطه‌ی بازگشت امن» سخن می‌گوید که همگی اطلاعات جالب اما کاملاً بی‌ربطی به فیلم هستند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟


در واقع، پس‌زمینه‌ی قطب جنوب فقط بهانه‌ای است تا اندرسون بتواند کلیشه‌های بی‌منطق فیلم‌های ترسناک را با چاشنی تازه‌ای وارد کار کند.وقتی تیم وایلند از میان یخ‌ها عبور کرده و وارد سازه می‌شود، درمی‌یابد که این هرم ترکیبی از سبک‌های معماری و نمادهای مصر باستان، آزتک و کامبوجی است.
در ادامه فیلم آشکار می‌کند که کل تمدن بشری در واقع نتیجه‌ دخالت نژاد شکارچیان است، آنان هزاران سال پیش به زمین آمده‌اند، به انسان‌های اولیه آموزش ساخت‌وساز داده‌اند، و سپس از هرم‌ها به‌عنوان میدان‌های شکار بسته استفاده کرده‌اند.هر صد سال، شکارچیان بازمی‌گردند تا بیگانگان را برای تفریح شکار کنند.
اگر شکارچیان ببازند، بمبی منفجر می‌کنند تا تهدید در حال رشد را از بین ببرند، توضیح مضحک که به‌زعم اندرسون، دلیل ناپدید شدن تمدن‌های مایا و آزتک‌ها است.

الکسا و تیمش ناخواسته سازوکارهایی را فعال می‌کنند که باعث بیدار شدن ملکه‌ بیگانه می‌شود؛ موجودی که با کابل‌ها و الکترودها در حالت خفته نگه داشته شده و مانند هیولای «فرانکشتاین» به‌ناگاه زنده می‌شود.او شروع به تخم‌گذاری می‌کند، انسان‌ها با بیگانه‌ها ،مواجه می‌شوند و شکار آغاز می‌شود.شخصیت‌های انسانی مبهم، در میان نبردی از هیولاهای بی‌هویت گرفتار می‌شوند ، نبردی آشفته و پر از جلوه‌های ویژه‌ی رایانه‌ای گنگ و بی‌هدف.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

با ادامه‌ی سقوط مجموعه‌ «بیگانه»، در این فیلم صدای نعره و غرش موجودات چنان است که گویی از دایناسورهای پارک ژوراسیک قرض گرفته شده است.
به یاد بیاورید صحنه‌ی پایانی در بیگانه ریدلی اسکات را جایی که ریپلی و موجود تنها در سفینه‌ی نجات بودند؛ موجود در سکوتی مرگبار نفس می‌کشید و فقط گاه صدایی خفیف از گلویش بیرون می‌آمد، نه نعره‌های مسخره و پر سر و صدای این فیلم.
دنباله‌ها در طول زمان تمام ترس و ابهت هیولای اصلی را از بین برده‌اند؛ آن‌ها را به‌طور کامل نمایان کرده، از تاریکی بیرون کشیده، و به دشمنان قابل‌تعویض بازی‌های ویدئویی تبدیل کرده‌اند، یکی می‌میرد، دیگری ظاهر می‌شود، و کسی اهمیتی نمی‌دهد چون دیگر ترسناک نیستند.هیچ شخصیت انسانی قدرتمندی مثل ریپلی (کاراکتر اصلی فیلم بیگانه) برای ارتباط وجود ندارد
نه مجموعه‌ی بیگانه و نه غارتگر در اینجا هیچ پیشرفتی ندارند و حتی زمین ازدست‌رفته‌شان را هم پس نمی‌گیرند ، بلکه بدتر، عقب‌گرد می‌کنند.
فیلم به جشن پرشور طرفداران افراطی بازی‌های ویدئویی و کمیک‌بوک‌های پر از هیولا تبدیل می‌شود

استودیو فاکس احتمالاً امیدوار بود این فیلم در همان هفته‌ی نخست هزینه‌ی تولید خود را بازگرداند؛به همین دلیل، تنها تلاشی که کردند این بود که تریلری کنجکاوی‌برانگیز بسازند تا چند نوجوان را به سینما بکشانند — و برای همین، برخلاف سنت مجموعه‌های بیگانه‌ها و غارتگر، خواستار درجه‌بندی PG-۱۳ شدند تا محدودیت سنی تماشاگران کمتر باشد. این تصمیم از نظر مالی موفق بود، اما نتیجه، فیلمی به‌غایت سطح پایین بود.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۴- بیگانه علیه غارتگر:مرثیه‌ ۲۰۰۷/هالیوود چطور دو هیولای افسانه‌ای را به کاریکاتور تبدیل کرد

اگر فقط یک نکته‌ی مثبت فقط یکی، درباره‌ی فیلم «بیگانه علیه غارتگر۲ » وجود داشته باشد، این است که «پل دبلیو. اس. اندرسون» هیچ دخالتی در آن ندارد.نویسنده و کارگردان فیلم قبلی نه فیلمنامه‌ این دنباله را نوشته و نه آن را کارگردانی کرده است.به این معنا که این‌بار باید از سبک فیلم‌سازی شبیه بازی‌های ویدئویی او خبری نباشد.

استودیوی قرن بیستم دو نسخه‌ انسان کپی شده از «پل دبلیو. اس. اندرسون» پیدا کرد، دو برادر به نام‌های «کالین و گرگ اشتراوس» تا کارگردانی فیلم را بر عهده بگیرند.این دنباله که توسط تیم بازاریابی فاکس به اختصار AVP:R نامیده شد، بلافاصله پس از پایان فیلم اول آغاز می‌شود،همان جایی که سفینه‌ شکارچی، قهرمان داستان را در قطب جنوب رها می‌کند تا از سرما بمیرد.
در همین حین، موجودی نیمه‌شکارچی-نیمه‌بیگانه که سانزدگان غیرخلاق آن را «بیگانه-غارتگر» نامیده‌اند از سینه‌ تنها شکارچیِ زنده بیرون می‌جهد و با فریادی ترکیبی خوشحالی می‌کند!
در آغاز این فیلم، «بیگانه-غارتگر» باعث سقوط سفینه‌ شکارچی در شهر گانیسن، ایالت کلرادو می‌شود.در اثر سقوط، تعدادی از بیگانه‌های کوچک از محفظه‌ها بیرون می‌ریزند، فرار می‌کنند، صورت‌هایی برای چسبیدن پیدا می‌کنند، و خب، ادامه‌اش را دیگر خودتان می‌دانید...

در همین حین، در سیاره‌ مادر شکارچیان، یکی از شکارچیان منزوی برای پاک‌سازی این فاجعه فرستاده می‌شود.او که در میان عوامل فیلم «وُلف (Wolf)» نام گرفته، مأموریت دارد تمام شواهد مربوط به بیگانگان را از محل سقوط نابود کند.او لاشه‌ سفینه و اجساد را از بین می‌برد و سپس به شکار بیگانگانی می‌رود که پس از سقوط متولد شده‌اند.
«وُلف» همچنین به دنبال رهبر«بیگانه-غارتگر»ها می‌گردد، موجودی که هوش غریزی بالاتری دارد و ظاهری شبیه بیگانه‌ای با آرواره‌های شکارچی پیدا کرده است. طبیعتاً انتظار می‌رود ولف وقتی می‌بیند گروهی از بیگانگان تحت فرمان «بیگانه-غارتگر» عمل می‌کنند، درخواست نیروی کمکی کند، اما شکارچی‌ها را که می‌شناسید لجباز و مغرور تا حد مرگ.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

نویسنده‌ی فیلمنامه، شِین سالرنو، با ساده نگه داشتن ساختار داستان، تصمیم هوشمندانه‌ای می‌گیرد؛ او فقط یک شکارچی واحد را محور داستان می‌گذارد، تا مخاطب بتواند کمی با او ارتباط برقرار کند و حتی در ذهنش ویژگی‌های قهرمانانه‌ای برایش قائل شود.در فیلم قبلی، هر دو گونه‌ی هیولا به‌وفور و بی‌هدف در حال کشتن هم بودند، و فیلم ناگهان تمام می‌شد.
سالرنو دست‌کم تلاش کرده تا از درون چاهی پر از کلیشه‌ها و فرمول‌های فیلم‌های درجه‌دو، شخصیت‌هایی با معنا و حتی قهرمان‌هایی بالقوه بسازد اما موفق نمی‌شود. درباره‌ی شخصیت‌های انسانی باید اشاره کرد آن‌ها در فیلم معرفی و حذف می‌شوند، گاهی در همان صحنه‌نخست.صحنه‌هایی که باید احساسی و همدلانه باشند، در نهایت به مرگ‌هایی بی‌معنی و بی‌رحمانه ختم می‌شوند.
در سکانس آغازین، پدر و پسری جوان در جنگل در حال شکار گوزن‌ هستند،در عرض چهل ثانیه، بیگانه‌ها بر سرشان می‌جهند، در دهانشان تخم می‌گذارند، و سپس از سینه‌هایشان بیرون می‌زنندو درباره‌ی آنچه در بخش زایمان بیمارستان گانیسن رخ می‌دهد، تنها می‌توان گفت:هیچ‌گاه در سینما، مرگ نوزادان تا این حد عادی و بی‌احساس نمایش داده نشده است.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۵-غارتگران ۲۰۱۰/شکارچی هنوز زنده است؟ شاید با دستگاه تنفس مصنوعی

«غارتگران» فیلمی‌ست سرراست و سرگرم‌کننده در ژانر اکشن علمی–تخیلی با کارگردانی قابل‌اعتماد و بازی‌های محکم از گروهی بازیگر توانمند همراه است. داستان درباره‌ گروهی انسان است که به‌صورت تصادفی (یا به ظاهر تصادفی) در سیاره‌ای ناشناخته فرود می‌آیند، جایی که به‌واقع یک منطقه‌ شکار برای نژادی از بیگانگان شکارچی است. اما خیلی زود، انسان‌ها درمی‌یابند که همگی قاتلانی حرفه‌ای از نقاط مختلف زمین‌اند و تصمیم می‌گیرند این بار شکارچیان را شکار کنند.

فیلم به کارگردانی نیمرود آنتال سازنده‌ آثاری چون «زره‌دار» و «مهانپذیر» ساخته شده و آشکارا از رویکرد جیمز کامرون در بیگانه‌ها الهام گرفته است، اما بُعد اکشن از فیلم آرنولد شوارتزنگر به‌طور کامل پیروی می‌کند و به اندازه‌ی کافی نوآوری و انرژی تازه‌ای ندارد و حس کهنگی در آن مشهود است.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

فرنچایز «غارتگر» هرگز نتوانست مانند«بیگانه» به موفقیت و ثبات برسد. پس از فیلم موفق شوارتزنگر در سال ۱۹۸۷، غاتگر۲ با بازی دنی گلاور یک ناامیدی بزرگ بود، و بعد هم دو فاجعه‌ سینمایی به نام«بیگانه علیه غارتگر» تولید شدند. در چنین شرایطی، سازندگان «غارتگران» با نگاهی قدردانانه به اثر اصلی، تلاش کردند نشان دهند، غارتگر هنوز جواب می‌دهد اما نتیجه کار،اصلاً اصیل نیست و یک کپی خوش‌ساخت بهتر از نخستین نمونه ساخته شده با الهام از فیلم غارتگران است.

در نقش اصلی، «آدرین برودی» در نقش رهبر هیئت ناخواسته‌ گروه ظاهر می‌شود، مزدوری سرد و بی‌رحم که از شکار انسان‌های خطرناک لذت می‌برد.برودی، که پیش‌تر برای «پیانیست» اسکار گرفت،ر با فیلم‌های ژانری مانند«شکاف» (۲۰۰۹) و کینگ کنگ بیشتر به دنیای فانتزی و اکشن نزدیک شد. او برای این نقش بدن‌سازی کرده، صدایش را تا حدی پایین آورده که شبیه صدای شخصیت “هری کثیف” (کلینت ایستوود) و کاراکتر “اسنیک پلیسکن” در فرار از نیویورک (کرت راسل) شود و حضورش فیلم را از سطح یک اکشن سطحی به اثری دارای اعتبار بازیگری ارتقا می‌دهد.

در کنار او گروهی از ضدقهرمانان رنگارنگ از سراسر جهان قرار دارند شکارهایی که به‌دست بیگانگان انتخاب شده‌اند تا مجموعه‌ای از تیپ‌های جذاب فرهنگی را تشکیل دهند:

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۲ -«آلیس براگا» در نقش تک‌تیراندازی با اصول اخلاقی.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۳- «دنی ترخو») در قالب یک تبهکار خالکوبی‌شده‌ی مکزیکی (نقشی در حد ذات واقعی‌اش).

۴- «والتون گوگینز» به عنوان محکومی در آستانه‌ی اعدام.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۵- لوییس اوزاوا چانگ‌چین در نقش یک گانگستر یاکوزا که در سکانسی به‌یادماندنی،با یک شمشیر با شکارچی دارد مبارزه می‌کند(صحنه‌ای برگرفته از فیلم‌های سامورایی کلاسیک)

۶- «اُلگ تاکتاروف» در نقش سرباز روس با مینی‌گان.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۷- «ماهرشالا علی» در نقش سرباز آفریقایی.

۸- «توفر گریس» در نقش دکتری به ظاهر بی‌خطر حضور دارد که دلیل حضورش تا انتهای فیلم پرسش‌برانگیز می‌ماند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

و «لارنس فیشبِرن» در یک نقش یک کاراکتر عجیب و اغراق‌آمیز، به‌عنوان دیوانه‌ای که سال‌ها در این سیاره زنده مانده است.

اما سؤال اصلی این است که آیا رابرت رودریگز، تهیه‌کننده فیلم، قصد داشته فرنچایز را صرفا راه‌اندازی کند یا ادای دینی صادقانه به نسخه‌ اصلی انجام دهد؟هرچند مکان وقوع داستان و شخصیت‌ها جدیدند، ساختار روایی تقریباً عیناً همان نسخه اول است.
چرا فیلم با نسخه اول مقایسه می‌شود؟
چون شخصیت‌ها از تپه‌ای پایین می‌غلتند و درون آبشار می‌افتند؛مینی‌گان در مرکز نبرد قرار داردو قهرمان فیلم، خود را با گل و لای می‌پوشاند تا از دید بیگانگان پنهان شود.این‌ها نه ارجاع ظریف، بلکه کپی مستقیم از صحنه‌های نسخه‌ی ۱۹۸۷ هستند ،حتی برخی دیالوگ‌ها عیناً از فیلمنامه‌ی اصلی نقل شده‌اند.در ابتدا شاید به عنوان ارجاعی محترمانه جالب باشند، اما پس از چند بار، این تکرارها به عنصر قابل‌پیش‌بینی تبدیل می‌شوند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۶-غارتگر ۲۰۱۸ /از اکشن تا آشوب؛ «غارتگر»، شوخی خونین هالیوود

فیلم «غارتگر» به نویسندگی و کارگردانی «شِین بلک»، در عین داشتن نکات آزاردهنده و گاه سطحی و سطح پایین، برخلاف نسخه‌های مهم تولید شده در سال ۱۹۸۷ و ۲۰۱۰، سکانس‌های مخاطب پسند آنچنانی ندارد. این فیلم را می‌توان یک اکشن پرسرعت، خنده‌دار و به‌شدت خونین دانست که تماشایش برای مخاطبان ناآشنا با فیلم های قبلی «غارتگر» سرگرم‌کننده است.
«بلک» که در نسخه‌ی اصلی سال ۱۹۸۷ نقش کوچکی داشت و در بازنویسی فیلمنامه هم همکاری کرده بود، این بار در چهارمین فیلم فرنچایز، دوباره با فرد دِکِر (همکارش در نگارش فیلمنامه «جوخه هیولاها» ۱۹۸۷) فیلمنامه را نوشته‌اند. این دو با تزریق انرژی دیوانه‌وار، خودآگاهی و طنز نوجوانانه به اثر، تلاش کرده‌اند تا مجموعه را برای نسل تماشاگران کم‌حوصله و سریع‌پسند امروزی تازه‌سازی کنند.

با توجه به بودجه‌ قابل‌توجه فیلم و سابقه‌ی بلک در کارگردانی آثاری چون «مردآهنی۲ » (۲۰۱۳) و مردان خوب (۲۰۱۶)، انتظار می‌رفت «غارتگر» نتیجه‌ای درخشان داشته باشد. اما متأسفانه نتیجه نهایی تا حد زیادی دوپاره و متناقض از کار درآمده است.

پس از اولین نسخه به کارگردانی «جان مک‌تیرنان» با بازی آرنولد شوارتزنگر، کمپانی فاکس قرن بیستم عملاً نمی‌دانست با این فرنچایز چه کند و همانند مجموعه‌ بیگانه، «فرنچایز» غارتگر هم از دخالت وسواس‌گونه‌ی استودیو در رنج است؛ دخالتی که اغلب منجر به دست‌کاری یا جهش‌های ژنتیکی می‌شود تا موجودی بزرگ‌تر و خشن‌تر خلق شود.این تغییرات معمولاً به تولید هیولاهای مضحک و بی‌هویت منجر شده‌اند که جذابیت منحصربه‌فرد نسخه‌ی اولیه را از بین می‌برند و همین بخش‌هاست که در «غارتگر» ۲۰۱۸ بیشتر از همه به چشم می‌آید.

داستان با صحنه‌ای در مکزیک آغاز می‌شود:


کوئین مک‌کِنا (با بازی بُوید هالبروک)، تک‌تیرانداز سابق ارتش آمریکا که حالا مزدور شده، در مأموریتی برای نجات گروگان‌ها، شاهد کشته‌شدن تمام گروهش توسط بیگانه‌ای پنهان‌کار می‌شود که سفینه‌اش در همان حوالی سقوط کرده است.مک‌کِنا پیش از آن‌که دستگیر شود، تعدادی از ابزارهای بیگانه را برداشته و برای امنیت، آنها را به آدرس خانواده‌اش پست می‌کند.

او سپس توسط سازمانی فوق‌محرمانه به نام “استارگیزربازداشت می‌شود، گروهی دولتی به رهبری فردی مغرور و نیش‌دار به نام تراگر ( استرلینگ کی. براون) که از وجود موجودات موسوم به «غارتگر» از زمان وقایع فیلم اول اطلاع دارند.تیم «تراگر» موفق می‌شود آن شکارچی سقوط‌کرده در مکزیک را به اسارت بگیرد.در همین حین، دانشمندی به نام دکتر کیسی براکت (اولیویا مان) برای بررسی خون بیگانه دعوت به کار می‌شود و به‌سرعت متوجه ردی از DNA انسانی در نمونه‌ها می‌گردد.اما پیش از آن‌که کسی فرصت تحلیل و فرضیه‌پردازی پیدا کند، بیگانه از آزمایشگاه فرار می‌کند و در مسیرش هرچه هست، انسان یا غیرانسان ، را با خشونتی اغراق آمیز تکه‌تکه و منفجر می‌سازد.

در همین حین، مک‌کنا با گروهی از زندانیان نظامی هم‌دست می‌شود؛ سربازان سابقی که اکنون همگی از اختلال استرس پس از سانحهرنج می‌برند. این گروه به نام دیوانه‌ها شناخته می‌شوند و مأموریت دارند جلوی بیگانه را بگیرند.

نبراسکا ویلیامز (با بازی تروانت رودز) فردی است خودکشی‌طلب که مثل دودکش سیگار می‌کشد؛ بکسی (توماس جین) و دوست بذله‌گویش کویل (کیگان-مایکل کی) با شوخی‌های مداوم‌شان بار اصلی طنز فیلم را به دوش می‌کشند؛ لینچ (آلفی آلن) متخصص مواد منفجره است و نتلز (آگوستو آگیِلرا) به دکتر براکت علاقه دارد.
در همین زمان، فیلم ما را با همسر جداشده‌ی مک‌کنا (ایوون استراهوفسکی) و پسرشان روری (جیکوب ترمبلی) آشنا می‌کند، پسربچه‌ای مبتلا به اوتیسم که بسته‌ پدرش را (فرستاده‌شده از مکزیک) باز می‌کند؛ بسته‌ای شامل کلاه‌خود و سلاح شلیک‌کننده‌ی شکارچی است. این کار باعث می‌شود بیگانه‌ای بزرگ‌تر، خشن‌تر و هوشمندتر،«شکارچیِ شکارچیان» از مکان آنها باخبر شود و برای شکارشان به زمین بیاید.

آنچه در غارتگر بیش از همه مؤثر است، ریتم تند و انرژی مداوم فیلم است،بلک از همان ابتدا تا پایان، شتاب روایی را حفظ می‌کند و از یک صحنه‌ مرگبار به صحنه‌ بعدی می‌جهد،هرچند تدوینگران فیلم (هری بی. میلر و بیلی وبر) گاهی با برش‌های نامنسجم و پرش‌های تصویری، به‌خصوص در پرده‌ی آخر، دچار آشفتگی می‌شوند.

آشوب‌ها اغلب شب‌هنگام رخ می‌دهند؛ زمانی که خون سبزِ شب‌تاب شکارچی جلوه‌ تصویری خیره‌کننده‌ای دارد.بلک و دکر آشکارا از خلق صحنه‌های چندش‌آور و شوک‌آفرین لذت می‌برند؛ مثلاً در سکانسی که شکارچی کامیون پر از نیروهای ویژه (SWAT) را قتل‌عام می‌کند، راننده می‌پرسد: «اون عقب همه‌چی مرتبه؟» و شکارچی باهوش دست قطع‌شده‌ی یکی از سربازان را برمی‌دارد، شستش را بالا می‌دهد و از پنجره برای راننده بیرون می‌آورد!فیلم پر از چنین لحظات مضحک و غافلگیرکننده‌ای است، و تماشاگر گاه میان خنده و شوک در نوسان است.

با وجود طنز و هیجان فراوان، بخش‌هایی از فیلم درباره‌ افسانه‌شناسی بیگانه‌ها باعث چرخاندن چشم تماشاگر می‌شود.بلک درست مانند «بیگانه: کاوننت»، توانسته خشونت و درگیری را جذاب بسازد، اما جزئیات داستانش گاهی بسیار احمقانه و اغراق‌آمیز است.علاوه بر ایده‌ ترکیب ژنتیکی انسان و شکارچی، او موجودات تازه‌ای به نام سگ‌های شکارچی معرفی می‌کند که چهره و موهای زنجیری مشابه با نوع انسان‌نما دارند،چیزی شبیه به سگ انسان‌چهره‌ فیلم «حمله جسددزدها» (۱۹۷۸) .

در ادامه، سوپر شکارچی عظیم‌الجثه‌ی ۱۱ فوتی وارد می‌شود که شکارچی کوچک‌تر را نابود می‌کند، اما به دلیل استفاده‌ بیش از حد از CGI، هیچ‌گاه حس ملموس و واقعی نسخه‌ اصلی را ندارد.
در واقع، فاصله‌ میان «غارتگر» ۱۹۸۷و غارتگر (۲۰۱۸) تقریباً به‌اندازه‌ی فاصله‌ی بین «بیگانه» (۱۹۷۹) و «بیگانه: رستاخیز» (۱۹۹۷) است و بلک دیگر ایده‌ی تازه‌ای برای افسانه‌سازی ندارد، در صحنه‌ی پایانی بازهم مفهومی بی‌اهمیت و اضافه را وارد داستان می‌کند.

با وجود همه‌ی دنباله‌های بی‌روح، اسپین‌آف‌ها و داستان‌ها نیم‌بند، مجموعه‌ی غارتگر اعتبار و جایگاه خود را در میان علاقه‌مندان سینما با این فیلم از دست داد و بعید است تماشاگران سینما، نسخه‌ی بلک را اثری حیاتی یا ماندگار در دنیای علمی‌تخیلی بدانند.

قبل از نمایش فیلم، استیون وایلدر استریگل بازیگر فیلم محکوم به جرایم جنسی می‌شود و بخش‌هایی از فیلم حذف می‌شود.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۷ - شکار (prey) ۲۰۲۲ /هالیوود و زنِ جنگجو؛ فمینیسمی که حتی غارتگر را رام می‌کند!

هر کدام از فیلم‌های غارتگر در اصل از یک الگوی داستانی تکراری پیروی می‌کند:
یک جنگجو یا شکارچی انسان، که خود در زمره‌ قاتلان یا شکارچیان ماهر است، ناگهان به طعمه‌ بیگانه‌ای عظیم‌الجثه تبدیل می‌شود؛ موجودی که گونه‌های ضعیف‌تر را صرفاً برای تمرین شکار می‌کند. در پایان، برخی ورق را برمی‌گرداند و در نبردی تن‌به‌تن آن موجود او را شکست می‌دهند.

در طول ۳۵ سال و شش فیلم، تقریباً هیچ نسخه‌ای از این الگو فاصله نگرفته است. بااین‌حال، پیش‌درآمد جدید به کارگردانی «دن ترختنبرگ» با عنوان «شکار» (طعمه) خود را به‌عنوان ساده‌ترینبازگشت‌به‌ریشه‌ای ترین اثر در مجموعه‌ی غارتگر معرفی می‌کند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟


این فیلم با سادگیِ خوشایند خود، همان فرمول همیشگی را به بستر تازه‌ای منتقل می‌کند، دختری جوان و جاه‌طلب به نام نارو ( امبر میدتاندر) از قبیله‌ کومانچی در دشت‌های بزرگ آمریکا در سال ۱۷۱۹، می‌کوشد مهارت شکارگری خود را در برابر بیگانه‌ای پیشرفته ثابت کند.

«شکار» هم‌زمان هم روایتی قدرتمند از توانمندسازی زنانه ارائه می‌دهد و هم بستری عالی برای بازیگران بومی آمریکا و سرخ‌پوستان نسل اول فراهم می‌آورد.این فیلم، بی‌اغراق، بهترین نسخه‌ی غارتگر از زمان فیلم اصلی ۱۹۸۷ است.

در واقع، تنها نسخه‌ اول به کارگردانی جان مک‌تیرنان توانست از سطح هیجان سطحی فراتر رود.آخرین تلاش، غارتگر (۲۰۱۸) از شین بلک بود یکی از نویسندگان نسخه‌ی ۱۹۸۷ که می‌خواست مجموعه را احیا کنداما با دخالت‌های استودیو، نتیجه به اثری نیمه‌موفق و پر از ناامیدی تبدیل شد.
در مجموع، بیشتر دنباله‌ها یا بیش از حد وابسته به ارجاع به فیلم نخست بوده‌اند، یا با ترکیب‌های ژنتیکی و جهش‌های عجیب بیگانه‌ها از مسیر اصلی منحرف شده‌اند.با اینکه «شکار» تا حد زیادی وام‌دار فیلم اصلی است، اما از تبدیل شدن به یک «ماشین ارجاع» خودداری می‌کند.فیلمنامه، نوشته‌ی پاتریک آیسون و با همکاری خود ترختنبرگ، داستانی شفاف و متمرکز ارائه می‌دهد که تماشاگر را در دل خود غرق می‌کند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

نارو، دختری پدرازدست‌داده است که باید در جامعه‌ای به‌شدت مردسالارانه خود را ثابت کند.برادرش تابه (دکوتا بیورز) و سایر جنگجویان قبیله مهارت‌های او را باور ندارند؛ حتی مادرش (میشل تراش) نیز انتظار دارد «نارو» نقشی سنتی و خانگی بپذیرد.اما زمانی که نارو شیء پرنده‌ای درخشان (یک سفینه‌ی فضایی) را در آسمان می‌بیند، آن را نشانه‌ای از خدایان تعبیر می‌کند، او آماده است آیین مقدس قبیله، برای ثبت یکشکار عظیم را پشت سر بگذارد.

در حین شکار یک شیر کوهی، با اعضای ناراضی قبیله، او در گِل‌ها ردپایی عظیم می‌بیند؛ بزرگ‌تر از هر حیوانی که تا به‌حال دیده‌ است.هیچ‌کس حرفش را باور نمی‌کند که موجودی نادیده در حوالی آنان پرسه می‌زند.پس از ناکامی در شکار شیر، نارو با اراده‌ای راسخ و بی‌اعتنا به قبیله، تصمیم می‌گیرد به‌تنهایی شکارچی مرموزی را که حیوانات بزرگ را پوست می‌کند و می‌ترساند، پیدا کند تا خودش را ثابت کند و به‌عنوان جنگجویی واقعی بازگردد.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

فیلم«شکار» در لوکیشن‌های خیره‌کننده‌ای از استان آلبرتا فیلم‌برداری شده و به لطف مهارت فیلم‌بردار جف کاتر، شکوه چشم‌اندازهای طبیعی و وحشیِ دوران پیش از انقلاب صنعتی را با دقتی حیرت‌انگیز به تصویر می‌کشد؛ دورانی که مردمان بومی در دل طبیعت زندگی می‌کردند.
با بازی مقتدرانه‌« امبر میدتاندر»، بخش عمده‌ای از فیلم در مناظر طبیعی می‌گذرد؛ جایی که نارو تنها با سگ وفادار و بامزه‌اش ساری همراه است. این رابطه‌ی «قهرمان و سگ در برابر موجودات فضایی» یادآور دینامیک مشابهی در فیلم ریدیک(۲۰۱۳) است. برخی از بهترین لحظات فیلم، رویارویی نارو با طبیعت خشن است از جمله نبرد او با یک خرس گریزلی یا تلاشش برای بیرون آمدن از باتلاق.
او با تبر کوچکش، که با طناب به ابزاری ابتکاری تبدیلش کرده، هر چالش را از زاویه‌ای متفاوت نسبت به مردان قبیله می‌بیند و به‌سرعت به الگوی شکارچی فضایی پی می‌برد. تماشای اینکه چگونه «نارو» بر هر مانع فائق می‌آید، تجربه‌ای رضایت‌بخش است؛ درست مانند دیدن «سیگورنی ویور»و «لیندا همیلتون» که در مجموعه‌های بیگانه و ترمیناتور به قهرمانان زن قدرتمند خود تبدیل شدند.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

«دن ترختنبرگ» با سابقه کارگردانی «شماره ۱۰ خیابان کلاورفیلد» خشونت را با منطقی روشن و بصری به تصویر می‌کشد و«شکار» را با سکانس‌های اکشن زیبا و حساب‌شده می‌آراید.با این حال، واقع‌گرایی ملموس فیلم گاهی با وابستگی بیش‌ ازحد به جلوه‌های ویژه‌ی رایانه‌ای تضعیف می‌شود. حیوانات انیمیشنیِ فیلم گاهی حالت کارتونی دارند و غارتگر (با بازی دین دی‌لیگرو) اغلب فقط به صورت سایه‌ای شفاف و نامشخص دیده می‌شود.
درحالی‌که در نسخه‌ اصلی، طراحی«استن وینستون» به موجودی باورپذیر و جزئی‌نگر منتهی شده بود، چهره‌ بیگانه در این فیلم شبیه توده‌ای دیجیتالی و بی‌روح است. بدون پوست لغزان، چشم‌های نافذ یا فک‌های چندلایه‌ی خاص نسخه‌ی اصلی و همین موضوع از فیزیک‌پذیری و حضور ملموس آن می‌کاهد. در نتیجه، غارتگر در این فیلم اینجا بیشتر به ابزاری برای نمایش اسلحه‌ها و فناوری‌های عجیب تبدیل می‌شود تا شخصیتی کامل و به‌یادماندنی.
شاید به همین دلیل، بهترین صحنه‌ی اکشن فیلم مبارزه‌ «نارو» با گروهی از دام‌گذاران فرانسوی بی‌رحم است، سکانسی که در یک برداشت ممتد اجرا شده و واقعاً نفس‌گیر است.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

با وجود خشونت شدید و صحنه‌های خونین متعدد، شکار یکی از مهیج‌ترین و لذت‌بخش‌ترین آثار مجموعه‌ غارتگر است.
فیلم در عین حال، قهرمان زنی تحسین‌برانگیز، از جامعه‌ای کمتر دیده‌شده را به تصویر می‌کشد؛ نقشی که احتمالاً توانست «میدتاندر» را به شهرتی گسترده برساند هرچند جای تأسف است که خودغارتگر ، توجه مشابهی دریافت نکرده است.
استودیو تصمیم گرفت فیلم را به‌جای اکران سینمایی، به‌صورت انحصاری در پلت فرم هولو( Hulu ) منتشر کند، تصمیمی که فرصت تماشای چشم‌اندازهای عظیم و دید هنری ترختنبرگ را روی پرده‌ بزرگ از تماشاگران گرفت.با این حال، «شکار» در شکل فعلی‌اش همچنان دستاوردی بزرگ و بهترین دنباله‌ی غارتگر تا امروز است.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

۸ - غارتگر: قاتل قاتلان (۲۰۲۵)/غارتگر از سینما تبعید شد، شکارچی در انیمیشن زنده شد

انیمیشن جدید «دن ترختنبرگ»، «غارتگر: قاتل قاتلان»، اثری است که برای پرکردن خلاء زمانی، تا موعد رسیدن فیلم‌ بعدی «غارتگر»، ساخته شد. این انیمیشن که بیشتر بر اکشن و مرگ‌های خونین تمرکز دارد تا شخصیت‌پردازی، اثری است که ساختارش چیزی میان یک آنتولوژی و یک بازی ویدئویی پر زد و خورد است. دراین فیلم، شکارچی مشهور دنیای سینما، در برابر برخی از مرگبارترین جنگجویان تاریخ بشر قرار می‌گیرد.

ایده‌ی اصلی فیلم، که توسط ترختنبرگ (کارگردان شکار) و «میشو رابرت روتاره: طراحی و نوشته شده، یادآور همان گفت‌وگوهای خیالی طرفداران است که می‌پرسند:«اگر یک غارتگر با یک وایکینگ می‌جنگید چه می‌شد؟»یا «غارتگر در برابر یک سامورایی و یک نینجا؟»حتی «اگر یک نبرد هوایی بین سفینه‌ی غارتگر و جنگنده‌ای از جنگ جهانی دوم رخ می‌داد، چه کسی پیروز می‌شد؟»

«غارتگر: قاتل قاتلان» دقیقاً همین تخیلات را به تصویر می‌کشد، فیلمی کمتر از ۸۰ دقیقه که بیشتر به نمایش نبردهای دیدنی اختصاص دارد تا روایتی منسجم.فیلم، که با همکاری استودیوی انیمیشن «طبقه سوم» و به کارگردانی مشترک ترختنبرگ و جاشوا واسانگ ساخته شده، در سه اپیزود کوتاه آغاز می‌شود:

اپیزود «سپر» : زنی جنگجوی وایکینگ تباری از پسر نوجوانش در برابر غارتگر عظیم‌الجثه‌ای دفاع می‌کند، بی‌آنکه بداند دشمنش موجودی فضایی است و نه غولی از افسانه‌های بیوولف.

اپیزود «شمشیر» : دو برادر، یکی سامورایی و دیگری نینجا، در ژاپن قرن هفدهم دشمنی را کنار می‌گذارند تا در برابرغارتگری چابک و مرگبار بایستند.

اپیزود «گلوله»: خلبان جوان در جنگ جهانی دوم، با شجاعتی فراتر از انتظار، سفینه‌غارتگر را نابود می‌کند.

در پایان هر اپیزود، قهرمان انسان پیروز، توسط شکارچیان فضایی به اسارت گرفته می‌شود و در حالت انجماد برای انتقال به سیاره‌ای مخصوص نبردها آماده می‌گردد؛ جایی که غارتگرها انسان‌های منتخب را در یک نبرد مرگ نهایی به جان هم می‌اندازند. فیلم ناگهان و بدون جمع‌بندی مشخص تمام می‌شود، و آشکارا زمینه‌ساز قسمت‌های بعدی است.

شکارچی تنها: چرا فرنچایز «غارتگر» در جهان‌سازی شکست خورد؟/ «از آرنولد تا انیمیشن؛ چرا هیچ‌کس دیگر از شکارچی‌های فضایی نمی‌ترسد؟

«استودیو قرن بیستم» پروژه را تا مدت‌ها پس از موفقیت «شکار» (۲۰۲۲) منتشر نکرد،«قاتل قاتلان» عملاً نقش پل ارتباطی میان «شکار» و فیلم زنده‌ی بعدی ترختنبرگ،«غارتگر: سرزمین‌های بد» (که برای پاییز امسال برنامه‌ریزی شده) است . همان‌طور که آنامتریکس (۲۰۰۳) پیش پرده فیلم متریکس بود، این فیلم نیز نوعی مکمل فرعی میان دو اثر بزرگ‌تر محسوب می‌شود.

از نظر بصری، فیلم خیره‌کننده است. سبک گرافیکی آن، که یادآور دنیای بصری انیمیشن مرد عنکبوتی و بازی‌های داستان‌محور شرکت بازی سازی «تل‌تیل گیمز» است. این انیمیشن تصاویری پرتحرک و رنگارنگ را به نمایش می‌گذارد. طراحی‌ها حالت نقاشی‌گونه و کمیک‌بوکی دارند و محیط‌ها پویا و درخشان‌اند. از نظر تکنیکی، کیفیت انیمیشن چیزی کم از فیلم‌های سینمایی روز ندارد.

«غارتگر: قاتل قاتلان» شاید یک میان‌پرده‌ خوش‌ساخت و پرهیجان نباشد، اما برای علاقه‌مندان دنیای غارتگر، تجربه‌ای سرشار از آدرنالین است، اثری که نشان می‌دهد حتی پس از چند دهه، هنوز هم ایده‌ی «انسان در برابر شکارچی فضایی» می‌تواند سرگرم‌کننده باشد.

۹-«غارتگر: سرزمین‌های بد»

این فیلم دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ در سینماهای آمریکا و سراسر جهان اکران شده و هنوز نسخه با کیفیت فیلم در ایران غیرقابل دسترسی است.

منبع خبر "مشرق نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.