اهمیت ثبت تاریخ برای فرماندهان جا نیفتاده؛ مانع از بین رفتن حقایق شویم

خبرگزاری مهر سه شنبه 17 تیر 1404 - 12:29
یک پژوهشگر جنگ گفت: یکی از دلایل عدم پیشرفت پروژه‌های تاریخ شفاهی در مورد برخی از فرماندهان، آن است که اهمیت این موضوع برای برخی از فرماندهان شاید به اندازه و اهمیتی که باید، جا نیفتاده است.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب – زینب رازدشت: در پی حملات رژیم صهیونیستی به تهران، بامداد جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ سردار سلامی و همرزمش سردار رشید، دکتر تهرانچی و فریدون عباسی به شهادت رسیدند. پس از این اتفاق رسانه‌ها زمانی که قصد داشتند خبر این حادثه را منتشر کنند، نیازمند یک سری اطلاعات جهت تولید خبر بودند که متأسفانه اطلاعات چندانی از فرماندهان نظامی در فضای مجازی موجود نبود.

در خصوص ثبت و ضبط خاطرات و تجربیات فرماندهان و سرداران نظام جمهوری اسلامی، گفتگویی با مرتضی قاضی پژوهشگر و نویسنده ادبیات دفاع مقدس انجام داده‌ایم.

این مصاحبه را باهم می‌خوانیم؛

* آقای قاضی چرا تا کنون کتابی از زندگینامه فرماندهان نظامی نوشته نشده و دلیل محدودیت اطلاعات از آنها چیست؟

خاطرات، تجربیات، اطلاعات و دانش عمومی و تخصصی فرماندهان ما جزو سرمایه‌های ارزشمند ملی محسوب می‌شود. این دانش و تجربه‌ها که در ذهن و قلب فرماندهان ما ذخیره شده، آن‌ها را به افرادی توانمند تبدیل می‌کند که می‌توانند در شرایط مختلف، به‌ویژه در مقابل دشمن، با بهره‌گیری از اطلاعات، دانش، تجربه و مهارت‌های خود تحلیل و تصمیم‌گیری کنند و اقدامات مناسب را انجام دهند. این سرمایه‌ها، فراتر از عملکرد افراد، بخشی از هویت ملی ماست و باید به‌عنوان میراثی گرانبها حفظ شود.

ابتدا شهادت فرماندهان ارشد نظامی کشور عزیزمان ایران را تسلیت عرض می‌کنم. شهادت این بزرگواران فارغ از نقشی که این عزیزان در مدیریت، راهبری و فرماندهی نظامی کشور ایفا می‌کردند، ضربه بزرگی به گنجینه تاریخی، دانشی و تجربیاتی ما وارد کرد. این شهدا بخش زیادی از اطلاعات، دانش و تجربه نظامی را با خود بردند و حسرت بر دل ما ماند که نتوانستیم در زمان حیات این عزیزان آنگونه که باید و شاید، تجربه زیسته این فرماندهان را ثبت و ضبط کنیم. روح‌شان شاد باشد ان شاءالله.

یکی از نیازهای بسیار مهم و ضروری این حوزه، توانمندی مراکز اسنادی و پژوهشی است که مأموریت ثبت و ضبط روایت‌های فرماندهان را بر عهده دارند. این موضوع محدود به دوران جنگ نیست؛ حتی در زمان صلح نیز با هدف ایجاد آمادگی، این تجربیات باید مستند شوند.

برای روشن شدن اهمیت این موضوع، به یک تجربه تاریخی اشاره می‌کنم. در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، اقدامی قابل توجه و بسیار مهم در زمینه ثبت تاریخ جنگ انجام گرفت که از حدود پایان سال اول جنگ آغاز شد. دفتر سیاسی سپاه به جهت مأموریتی که در تولید خبر و تحلیل و بولتن سیاسی از فعالیت بخش‌های مختلف سپاه بر عهده داشت، تدبیری اندیشید که پس از هر عملیات در مناطق جنگی، مصاحبه‌هایی با فرماندهان انجام داده و جزئیات طراحی، هدایت و اجرای عملیات‌های سپاه را ثبت کند. این تصمیم سبب می‌شد که تجربیات ارزشمند فرماندهان جنگ، از طراحی عملیات تا اجرا و تکمیل آن، به‌صورت مستند باقی بماند و می‌توانست نقش مهمی در حفظ سرمایه‌های دانشی و تجربه‌ای کشور ایفا کند.

در همین راستا، گروهی از بچه‌های دفتر سیاسی سپاه، پاییز سال ۱۳۶۰، بعد از عملیات طریق‌القدس که با هدف آزادسازی بستان انجام شد، به سراغ فرماندهان عملیات رفتند و شروع به مصاحبه با آن‌ها کردند. در حین انجام مصاحبه یکی از بچه‌های دفتر سیاسی با فرماندهان، سردار شهید غلامعلی رشید متوجه این مصاحبه شده و حساس می‌شود که چرا این مصاحبه در حال انجام است و چه کسانی مسئول این مصاحبه‌ها هستند. آقای رشید کار مصاحبه را متوقف می‌کند تا از فرماندهی ارشد سپاه، آقای محسن رضایی، درباره این کار استعلام کند. وقتی آقای رشید این موضوع را با آقای رضایی مطرح می‌کند، آقای رضایی به آقای رشید اطمینان می‌دهد که این کار با هماهنگی ایشان انجام گرفته است. ظاهراً در جلسه‌ای که درباره این موضوع صحبت شده، شهید حسن باقری، که آن زمان از فرماندهان ارشد اطلاعات سپاه بوده، هم حضور داشته است.

حسن باقری وقتی از این کار ابتکاری دفتر سیاسی سپاه مطلع می‌شود، بسیار خوشحال می‌شود و از آن استقبال می‌کند و پیشنهادی به این شکل ارائه می‌کند: حالا که بچه‌های دفتر سیاسی برای ثبت تاریخ جنگ این مصاحبه‌ها را انجام می‌دهند، اگر به آن‌ها اطمینان و اعتماد کامل داریم، بهتر است پیش از عملیات، از ابتدای مقطع طراحی و آمادگی برای اجرای عملیات در کنار فرماندهان حضور داشته باشند و همه چیز را از ایده عملیات، تا طراحی، تا آمادگی‌ها، تا اجرای طرح مانور و بعد از عملیات را دقیق ثبت و ضبط کنند. حسن باقری معتقد است این بچه‌ها دارند کار بزرگی را انجام می‌دهند و تاریخ جنگ را ثبت می‌کنند و گزارش‌های آن‌ها، داده‌های بسیار ارزشمندی برای نگارش تاریخ جنگ فراهم می‌کند و ده‌ها سال بعد مشخص خواهد شد که این بچه‌ها چه کار ارزشمندی را انجام داده‌اند و هیچ کاری از این مهم‌تر برای ثبت حقایق دوران جنگ وجود ندارد.

اگر بخواهیم یک ویژگی مهم جنگ اخیر را در نظر بگیریم، باید بگوییم که این جنگ ما را متوجه داشته‌ها و نداشته‌هایمان کرد و ضعف‌ها و قوت‌ها، توانمندی‌ها و نواقصمان را برای‌مان آشکار کرد. ما در این جنگ فهمیدیم چه امکاناتی داریم و چه نداریم و در ارتباطات میان سازمان‌های پژوهشی و اسنادی با مراکز رسانه‌ای کجای کار مشکل دارد. باید بتوانیم با هم مرتبط شویم و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسیم و با استفاده از ظرفیت خودمان، یکدیگر را تکمیل کنیم. به نظرم عمده‌ترین سرمایه ما نیروی انسانی است. باید شبکه ارتباطی‌مان را تقویت کنیم، با یکدیگر تبادل اطلاعات کنیم و به سمت کار تیمی برویم از آن به بعد بود که فرآیند «راوی‌گری» برای ثبت و ضبط گزارش‌های تاریخی جنگ به عنوان یکی از مأموریت‌های مهم دفتر سیاسی سپاه شکل گرفت. این فرآیند نه تنها به مستندسازی تاریخ کمک کرد، بلکه پایه‌ای شد برای درک بهتر ابعاد و جزئیات جنگ از دل تاریخ رسمی آن دوران.

کار اصلی تیم بچه‌های واحد جنگ دفتر سیاسی سپاه که از زمانی به بعد به عنوان «راوی» شناخته می‌شوند، از ابتدای سال ۶۱ و هم‌زمان با عملیات فتح‌المبین، آغاز می‌شود. در این عملیات، حدود ۲۰ نفر از راویان در کنار فرماندهان قرارگاه‌ها و تیپ‌های عملیاتی قرار گرفتند. وظیفه راویان این بود که همه جلسات را هم با ضبط صوت ضبط کنند و هم هرچه می‌شنوند و می‌بینند، در دفترچه یادداشتی که همیشه همراه خود داشته‌اند، بنویسند و هر سند نظامی مرتبط را گردآوری و آرشیو کنند.

نتیجه تلاش این راویان که تعدادشان تا پایان جنگ به حدود ۲۰۰ نفر می‌رسد، گنجینه‌ای ارزشمند شامل ۳۵ هزار ساعت نوار صوتی، یک میلیون برگ سند نظامی، و بیش از ۱۲۰۰ دفترچه یادداشت راوی است که به طور میانگین هر دفترچه بین ۷۰ تا ۱۰۰ صفحه دارد. این اسناد شفاهی و مکتوب شامل جلسات طراحی عملیات، جلسات تصمیم‌گیری‌های راهبردی و تاکتیکی و عملیاتی، هدایت عملیات‌ها، بیسیم‌ها، جلسات فرماندهان با یگان‌ها و حتی گفتگوهای پس از عملیات با فرماندهان است.

این مجموعه مستندات و اطلاعات به‌عنوان یادگاری بی‌بدیل و گنجینه‌ای منحصربه‌فرد از جنگ باقی مانده است و در اختیار مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس است. تا جایی که بنده اطلاع دارم، چنین تجربه‌ای حتی در جنگ‌های دیگر دنیا سابقه نداشته است.

این کار ارزشمند در ثبت تاریخ جنگ ثمره ایده درخشان فرماندهانی مانند شهید حسن باقری، محسن رضایی و سردار شهید غلامعلی رشید است. حقیقتاً ارزش ثبت و ضبط وقایع جنگ کمتر از خود وقایع نیست؛ اگر عملیاتی انجام شود، اما تجربیات و دانش آن ثبت نشود، رویدادهای آن واقعه تنها در حافظه‌ها باقی می‌ماند و ممکن است دستخوش تغییر یا فراموشی شود. از این رو، از نگاه بنده، ثبت وقایع به همان اندازه انجام عملیات اهمیت دارد.

* پس از جنگ، سرنوشت این اسناد چه شد؟

پس از پایان جنگ، از دهه ۸۰ به بعد، موضوع بازخوانی این اسناد توسط مراکز اسنادی و تحقیقاتی سپاه مطرح شد. مسیری که برای این موضوع در نظر گرفته شد، پروژه تاریخ شفاهی جنگ به روایت فرماندهان بود. هدف این بود که از طریق پروژه‌های تاریخ شفاهی، مستندات باقی مانده از دوران جنگ بررسی دوباره شوند.

در این بازخوانی‌ها، فرماندهان ارشد سپاه دعوت می‌شدند تا در یک مصاحبه فعال، درباره روند جنگ و عملیات‌ها، بر اساس مستندات باقی‌مانده، جزئیات بیشتری ارائه دهند. برای مثال، از فرمانده خواسته می‌شد تا بیان کند چرا در فلان مقطع جنگ و فلان عملیات تصمیمات خاصی گرفته یا اینکه دیدگاه و نظریاتش درباره شرایط و تدابیر اتخاذشده در آن مقطع زمانی چه بوده است. درست است که اطلاعات بسیاری در دفترچه‌ها و اسناد صوتی با زحمت راویان ثبت و ضبط شده بود، اما برای استخراج زوایای ناگفته این تصمیمات که در ذهن و ضمیر فرماندهان وجود داشت، نیاز به توضیحات کامل فرمانده در قالب مصاحبه بود. بدین ترتیب، پروژه تاریخ شفاهی فرصتی برای غنی‌تر شدن این گنجینه تاریخی فراهم آورد.

پروژه تاریخ شفاهی جنگ به روایت فرماندهان ابتدا با مصاحبه و ثبت خاطرات فرماندهان رده یک سپاه، آقای محسن رضایی، آقای رحیم صفوی و آقای رشید در دوران مسئولیت رئیس فقید مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مرحوم دکتر حسین اردستانی، کلید خورد. اما به تدریج پروژه تاریخ شفاهی به فرماندهان رده‌های دیگر نیز گسترش پیدا کرد.

پس از مرحوم دکتر اردستانی، در دوران مسئولیت سردار نائینی، که در حال حاضر مسئول روابط عمومی و سخنگوی سپاه هستند، پروژه تاریخ شفاهی جنگ به روایت فرماندهان به‌صورت قابل توجهی توسعه یافته و به ۱۷ رده تخصصی سپاه تعمیم داده شد. برای مثال، رده‌هایی مانند عملیات، اطلاعات‌عملیات، مخابرات، هوافضا، توپخانه، جنگ الکترونیک (جنگال)، پشتیبانی و لجستیک، توپخانه، بهداری رزمی، نیروی انسانی، فرهنگی و تبلیغات و نظایر آن. در تمام این رده‌ها فرماندهان و مسئولان کلیدی و برجسته در زمان جنگ شناسایی شده، فهرست اسامی آنها به ترتیب اهمیت و جایگاه تهیه شده، اطلاعات آن‌ها جمع‌آوری شد و در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس گفت‌وگوهای با آنها آغاز شد. مرحله بعد از انجام گفتگو، تدوین متن تاریخ شفاهی در قالب کتاب بود که تاکنون مجلدات فراوانی از این پروژه‌ها منتشر شده است.

بدیهی است تعداد افرادی که باید در قالب پروژه‌های تاریخ شفاهی با آن‌ها گفتگو انجام بگیرد، در لایه‌های مختلف فراوان هستند. مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس متولی برگزاری جلسات تاریخ شفاهی فرماندهان در سطح لشکر و تیپ را بر عهده داشت و پروژه‌های تاریخ شفاهی فرماندهان رده‌های پایین‌تر، در مراکز استانی حفظ آثار سپاه یا مراکز استانی حفظ آثار، زیر نظر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس انجام می‌گرفت.

البته انجام اینگونه پروژه‌ها همیشه با چالش‌هایی نیز مواجه هستند. به‌ویژه در موضوعات خاصی مثل مسائل موشکی. به عنوان نمونه، فرمانده نیروی هوافضای سپاه، سردار شهید امیرعلی حاجی‌زاده، به دلیل حساسیت و اهمیت موضوعات روز مرتبط با مسائلی موشکی، همیشه با محدودیت‌هایی برای بیان خاطرات و روایت‌هایشان مواجه بودند. بنابراین، برخی از یگان‌ها مانند هوافضای سپاه، تصمیم گرفتند به شکل مستقل پروژه تاریخ شفاهی یگان خود را مدیریت کنند و ثبت و ضبط اطلاعات مربوط به فعالیت‌هایشان را مستقیماً در داخل مجموعه خود انجام دهند.

الحمدلله با همکاری نیروی هوافضای سپاه کتاب‌های بسیار خوبی نیز در این زمینه منتشر شده، به عنوان مثال، کتاب سه جلدی «مرد ابدی» زندگی سردار شهید حسن تهرانی مقدم، به قلم سرکار خانم معصومه سپهری یا کتاب «خط مقدم»، با موضوع عملکرد موشکی سپاه به قلم سرکار خانم غفارحدادی از جمله محصولات مرتبط با نیروی هوافضای سپاه هستند.

این مثال را زدم تا به شکل کلی بیان کنم که پروژه‌های تاریخ شفاهی جنگ به روایت فرماندهان که در ادامه کار اسنادی این مرکز در دوران دفاع مقدس است، در چه وضعیتی قرار دارد.

* الان بحث اصلی این است که چرا در حوزه ثبت تاریخ شفاهی فرماندهان و مسئولان جنگ کاری جدی انجام نشده یا نهایتاً پیشرفت چندان قابل توجهی نداشته است؟

اولاً همانطور که در بخش قبل عرض کردم، اتفاقات خوب و قابل دفاعی در این حوزه رخ داده، هرچند که به شکل کامل راضی‌کننده نیست. ثانیاً من باید به دلایل عدم پیشرفت پروژه تاریخ شفاهی بعضی از فرماندهان، مشخصاً فرماندهانی که در حمله اخیر به شهادت رسیدند، بپردازم.

علت اصلی این مسئله، نبود وقت برای فرماندهان و درگیری‌های فراوان ایشان است. به عنوان مثال، در مورد سرلشکر باقری، تا جایی که اطلاع دارم، فرایند ثبت تاریخ شفاهی ایشان شروع شده و چند جلسه پیش رفته، ولی به علت مشغله‌های فراوان ایشان، متوقف شده. بالاخره فرمانده کل نیروهای مسلح به علت کارهای بسیار زیادی که در مدیریت ارکان مختلف نیروهای مسلح دارد، نمی‌تواند برای کار تاریخ شفاهی به طور جدی وقت بگذارد و مشارکت داشته باشد.

در مورد پروژه تاریخ شفاهی سردار سلامی، تا جایی که بنده خبر دارم، این اقدام انجام نگرفته است و طبیعتاً این مسئله به مشغولیت‌های بسیار زیاد ایشان به عنوان فرمانده کل سپاه برمی‌گردد. حتی تاریخ شفاهی سردار غلامعلی رشید نیز به شکل کامل انجام نشده و تا مقطع ابتدایی جنگ با ایشان گفتگو انجام گرفته است، با اینکه ایشان یکی از چهار فرمانده اصلی جنگ است. همینطور امیر شمخانی راضی به انجام پروژه تاریخ شفاهی نشده است. گفتگوهای با امیر حاجی‌زاده هم تا مقطعی از زندگی ایشان ثبت و ضبط شده و تکمیل نشده است. سردار محرابی و ربانی نیز به دلیل مشغله‌های فراوان در ستاد کل نیروهای مسلح فرصت برای انجام پروژه تاریخ شفاهی نداشته‌اند.

نکته مهم این است که این بزرگان شبانه‌روز درگیر انجام فعالیت‌های مرتبط با مأموریت کاری خودشان هستند و به همین دلیل، ثبت و ضبط تاریخ شفاهی را نمی‌توانند در اولویت کاری خودشان قرار دهند. در مورد بعضی از فرماندهان، تا زمانی که آن فرمانده مسئولیت دارد، امکان مصاحبه ندارد و بعد از فراغت از مسئولیت، تازه می‌تواند برای تاریخ شفاهی وقت اختصاص بدهد.

یکی دیگر از دلایل، ویژگی‌های کاری فرماندهان است. مثالِ تاریخ شفاهی هوافضای سپاه را عرض کردم. سطح حفاظتی فعالیت‌های این افراد بسیار بالاست. به همین دلیل، نمی‌توان انتظار داشت که تاریخ شفاهی این فرماندهان به شکل استاندارد و مانند دیگر پروژه‌های تاریخ شفاهی در دیگر رده‌ها، انجام گیرد.

موضوع دیگری که باید مدنظر قرار داد، توجیه فرماندهان نسبت به اهمیت تاریخ شفاهی است. یکی از دلایل عدم پیشرفت پروژه‌های تاریخ شفاهی در مورد برخی از فرماندهان، آن است که اهمیت این موضوع برای برخی از فرماندهان شاید به اندازه و اهمیتی که باید، جا نیفتاده است. ممکن است بعضی از فرماندهان تصور کنند این کار نسبت به مسئولیت‌هایی که دارند، اولویت ندارد.

برای رفع این چالش‌ها هم باید وقت بیشتری صرف کرد و اهمیت موضوع تاریخی را برای افراد تبیین کرد تا بدانند ثبت تاریخ جنگ و نقش کلیدی آنها چقدر حائز اهمیت است.

باید توجه کنیم که تجربیات و دانش فرماندهان اهمیت کمتری نسبت به فعالیت‌هایی که انجام داده‌اند، ندارند. به عنوان مثال، اگر شخصی در حوزه پدافند فعالیت می‌کند، باید تجربیاتش برای نسل‌های آینده حفظ شود؛ اولاً برای افرادی که در این رده تخصصی فعالیت حرفه ای انجام می‌دهند. با شهادت افراد، دیگرانی جایگزین آن‌ها می‌شوند و دانش و تجربه و گذشتگان باید به آیندگان انتقال پیدا کند. اگر این دانش منتقل نشود، در وجود آن فرد باقی خواهد ماند و محو خواهد شد.

نکته مهم دیگر که مانع پیشرفت سریع پروژه‌های تاریخ شفاهی می‌شود، به ویژگی‌ها و سختی‌های پروژه‌های تاریخ شفاهی مرتبط است. تاریخ شفاهی یک پروژه بسیار دقیق و زمان‌بر است. ثبت و ضبط دقیق روایت یک فرمانده از یک موضوع مشخص، نیازمند صرف زمان و مطالعات دقیق بر روی اسناد تاریخی است. برخی فرماندهان ممکن است به دلیل گذشت زمان جزئیات وقایع را فراموش کرده باشند و تنها بتوانند کلیات یک موضوع را مطرح کنند. برای بازسازی دقیق رویدادها لازم است یک فرمانده به اسناد موجود مراجعه کند و بعد از بررسی اسناد و تفکر عمیق، وقایع را به یاد بیاورد. به عبارت دیگر، یک پروژه تاریخ شفاهی نیازمند رویکرد علمی و تحلیلی است تا بتوان از قِبَلِ آن به جزئیات دقیق دست یافت و روایت یک فرمانده را به‌طور کامل ثبت کرد. این فعالیت نیازمند پژوهش دقیق است که دو سویه دارد، هم مصاحبه‌کننده و هم فرمانده.

در پروژه‌های تاریخ شفاهی اینطور نیست که فرمانده بدون آمادگی روبه‌روی مصاحبه کننده بنشیند و شروع به روایت کند. فرمانده باید همه اطلاعات مرتبط با عملکرد خود را پیش از جلسه بخواند، ذهن خود را آماده مصاحبه کند، یادداشت‌برداری انجام دهد و سپس در یک گفتگوی فعال با مصاحبه‌کننده، جنبه‌های عمیق‌تر وقایعی را که از سر گذرانده، تحلیل کند، نه‌اینکه فقط آنچه را که راوی در زمان جنگ در نوارها و دفترچه‌های راوی ثبت کرده، دوباره بازگو کند. این حساسیت‌ها کار تاریخ شفاهی را بسیار پیچیده می‌کند و اگر دقیق انجام نشود، پروژه تاریخ شفاهی به یک کار سطحی تبدیل خواهد شد. از آنجایی که فرماندهان ارشد دقیق و حساس هستند و به دلیل مشغله‌های زیاد نمی‌توانند این وقت و تمرکز لازم را خرج پروژه‌های تاریخ شفاهی کنند، لذا از ترس آن که پروژه‌های تاریخ شفاهی به شکل درست و دقیق و کامل و کیفی انجام نشود، وارد آن نمی‌شوند.

مثالی درباره سردار شهید غلامعلی رشید عرض کنم. بیش از ۵۰ جلسه طول کشیده تا تاریخ شفاهی جنگ از ابتدا تا مقطع عملیات بیت‌المقدس، یعنی سال دوم جنگ، انجام بگیرد. همین نشان می‌دهد که ایشان چقدر حرف‌های ناگفته در ذهن داشته. سردار رشید در مورد هر روز جنگ دست‌نوشته‌های دقیق و کامل و منحصر به فردی داشته که در ده‌ها دفتر یادداشت آن‌ها را می‌نوشته. به خاطر دارم، وقتی جلد دوم کتاب تاریخ شفاهی جنگ به روایت آقای محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس، برای اصلاح و نظردهی در اختیار سردار رشید قرار گرفت، حجم اشارات و حاشیه‌هایی که سردار رشید روی متن آقای رضایی نوشته بود، به اندازه همان گفته‌های آقای رضایی بود! ایشان گاهی حتی در مقابل برخی از روایت‌های آقای رضایی، به استناد دستنوشته‌های خود، روایت دیگری را بیان کرده بود. همین این‌ها نشان‌دهنده آن است که تاریخ شفاهی اگر به درستی انجام شود، کاری زمان‌بر و بسیار دشوار است. تنها در همین مسیر است که محصول تاریخ شفاهی قابل اتکا خواهد بود و ارزش واقعی پیدا خواهد کرد.

سوی دیگر ماجرای پروژه‌های تاریخ شفاهی، مصاحبه‌کننده است. اینطور نیست که در مصاحبه‌های تاریخ شفاهی مصاحبه‌کننده بدون آمادگی فقط جلوی فرمانده بنشیند و روایت‌ها را ثبت و ضبط کند، بلکه به عنوان یک پژوهشگر باید مطالعه کافی روی اسناد داشته باشد، روی مسائل تفکر کند، سوالات جدی و به‌جا طرح کند و با فرمانده وارد چالش و گفتگوی فعال شود.

ما به چه میزان افراد متخصص و قابل اعتماد داریم که بتوانند با فرماندهان مصاحبه‌های دقیق و حرفه‌ای داشته باشند؟ پروژه‌های تاریخ شفاهی نیاز به افرادی دارند که بتوانند با مهارت و دقت لازم، اطلاعات ارزشمند را از ذهن فرماندهان استخراج کنند. هستند نویسندگان فراوانی که خاطرات افراد را جمع‌آوری می‌کنند و با قلم خود آن‌ها را می‌نویسند، اما واقعاً چقدر این افراد در پروژه‌های تاریخ شفاهی حرفه‌ای هستند؟

به عنوان مثال، در پروژه‌های تاریخ شفاهی رده‌های تخصصی، اولین افرادی که برای مصاحبه با یک فرمانده مناسب به نظر می‌رسند، افرادی هستند که در زمینه آن رده، تخصص دارند. به عنوان مثال، اگر مصاحبه‌ای با یک فرمانده مخابرات انجام می‌گیرد، یک متخصص مخابرات به جهت دانش تخصصی می‌تواند مقابل فرمانده بنشیند و با او گفتگو کند، اما آیا یک متخصص مخابرات به مهارت‌های مصاحبه و تنظیم و تدوین متن تاریخی هم مسلط است؟

از آن طرف، اگر یک پژوهشگر و مصاحبه‌کننده حرفه‌ای، روبه‌روی فرمانده قرار گیرد، می‌تواند با فرمانده رده تخصصی یک مصاحبه تخصصی علمی انجام دهد؟ لزوماً نه، به جهت اینکه دانش لازم را در زمینه تخصصی ندارد و حتماً در مسائلی که اطلاع ندارد، نمی‌تواند سوال تخصصی مهمی بپرسد و احتمال گمراهی او در حین مصاحبه بسیار بالاست.

بنابراین، در پروژه‌های تاریخ شفاهی نیاز به ترکیبی از یک محقق تاریخ شفاهی و یک فرد متخصص درباره موضوع مصاحبه است و باید کار تیمی شکل بگیرد. لذا نبود افراد توانمند و مسلط به تاریخ شفاهی و مصاحبه به اندازه کافی یکی از مشکلاتی است که با آن مواجه هستیم. همه این دلایل، انجام پروژه‌های تاریخ شفاهی را بسیار سخت می‌کند.

* آقای قاضی با در نظر گرفتن این شرایط، از نگاه شما به عنوان یک نویسنده، فکر می‌کنید که در این مقطع زمانی نویسندگان چه اقداماتی باید انجام دهند؟ آیا ارگان‌های مختلف یا نهادهایی مانند حوزه هنری که خود شما در آن حضور دارید، باید مسئولیت‌ها و فعالیت‌های خاصی را بر عهده بگیرند؟

با توجه به ملاحظاتی که مطرح کردم، مخصوصاً ملاحظات حفاظتی، ثبت و ضبط اطلاعات در پروژه‌هایی که به فرماندهان ارشد مربوط می‌شوند، باید با رعایت ملاحظات و دقت بیشتری انجام گیرند. در یکی از پروژه‌هایی که در مورد یکی از فرماندهان ارشد سپاه تحقیقاتی انجام می‌دادم، در حین کار به این نتیجه رسیدیم که حتی در صورت به سرانجام رسیدن این پروژه، انتشار اطلاعات آن بدون رعایت ملاحظات می‌تواند باعث شود دشمن به شناخت دقیقی از شخصیت و مکانیزم تصمیم‌گیری‌های فرمانده برسد.

با توجه به همین نکته، عرض می‌کنم که باید میان تحقیق و نگارش با انتشار آن تفاوت قائل شد. گاهی زمان مناسب برای انتشار برخی از مطالب نرسیده و باید فرصت داده شود تا در زمان مناسب منتشر شوند. اما در فرآیند ثبت و ضبط و آرشیو کردن نباید تعلل کرد. باید به هر طریقی که می‌توان موانع را در مقابل ثبت و ضبط روایت فرماندهان ارشد را مرتفع کرد تا تجربیات و روایت‌های آن‌ها ثبت و ضبط شوند.

استفاده از الگوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در ثبت و ضبط گزارش وقایع دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز می‌تواند مؤثر باشد. پیاده کردن این الگو نیاز به تربیت و آموزش راویانی مانند راویان زمان جنگ در رده‌های مختلف نظامی دارد. این اقدام حتماً نمی‌تواند مانند زمان جنگ انجام گیرد، بلکه باید برای شیوه‌های نوین آن فکر کرد.

سوال اول شما این بود که چرا در مورد فرماندهان رده یک که در جنگ تحمیلی اسرائیل علیه ایران به شهادت رسیده‌اند، اطلاعات اولیه و پایه‌ای برای اهالی رسانه وجود ندارد. من این سوال و ایراد شما را وارد می‌دانم. یک وقت صحبت درباره یک شهید عزیز پاسدار است که در حین انجام مأموریت موشکی یا پدافندی به شهادت رسیده است، طبیعی است که اطلاعات زیادی درباره ایشان در دسترس نباشد. اما وقتی صحبت از فرماندهان رده‌بالا می‌شود، شرایط کاملاً متفاوت است و نبود اطلاعات یا خاطرات شفاهی و مکتوب از این فرماندهان، بعد از گذشت این همه سال از دوران دفاع مقدس، قابل قبول نیست.

فقدان روایت از زبان یک فرمانده شهید، کار را برای نویسندگان و خبرنگاران بسیار دشوار می‌کند. فرض کنید نویسنده یا خبرنگاری می‌خواهد درباره سردار سپهبد شهید محمد باقری مطلبی تهیه کند. برای شناخت ایشان باید به نزدیکان و آشنایان ایشان مراجعه کرد و او را از زبان دیگران بازشناخت. در صورتی که مشخص است اگر خاطرات ایشان پیش از شهادت از زبان خودش ثبت شده بود، چقدر اهمیت داشت. چنین تأخیرهایی می‌تواند منجر به از دست رفتن بسیاری از حقایق جنگ شود.

برای رفع این مشکل، باید فضای مناسبی برای فرماندهان رده‌بالا ایجاد کرد که آن‌ها بتوانند با اعتماد و اطمینان کامل برای پروژه‌های تاریخ شفاهی وقت بگذارند تا بتوانند اطلاعات ارزشمند خود را بدون دغدغه ثبت کنند.

به عنوان مثال، نباید فرماندهان را وارد چارچوب‌های سخت کرد که احساس محدودیت یا فشار کنند. به عنوان مثال، اگر فرمانده‌ای علاقه داشته باشد به دلایل مختلف با شرایط اختصاصی خود روایتش را ثبت کند، باید این مسئله را پذیرفت و با شیوه‌ای همخوان با شرایط او عمل کرد.

خاطرات، تجربیات، اطلاعات و دانش عمومی و تخصصی فرماندهان ما جزو سرمایه‌های ارزشمند ملی محسوب می‌شود. این دانش و تجربه‌ها که در ذهن و قلب فرماندهان ما ذخیره شده، آن‌ها را به افرادی توانمند تبدیل می‌کند که می‌توانند در شرایط مختلف، به‌ویژه در مقابل دشمن، با بهره‌گیری از اطلاعات، دانش، تجربه و مهارت‌های خود تحلیل و تصمیم‌گیری کنند و اقدامات مناسب را انجام دهند ایجاد یک تیم دستیار پژوهشی مطمئن، کاربلد و قابل اعتماد برای هر فرمانده نیز می‌تواند گام مؤثری در این زمینه باشد. این تیم می‌تواند اطلاعات و مطالب لازم برای مصاحبه را پیش از هر جلسه برای فرمانده آماده کند و فرمانده مطالب فرآوری شده را با صرف وقت کمتری مطالعه کند و خود را مهیای جلسه مصاحبه کند. یک فرمانده ارشد آنقدر دغدغه‌های روزمره دارد که نمی‌تواند ذهن خود را از این دغدغه‌های روزمره رها کند و به دل تاریخ ۴۰ سال پیش بازگردد و آن را روایت کند. بنابراین، باید به فرمانده کمک کرد تا از درگیری و مشغولیت‌های ذهنی روزمره‌اش فاصله بگیرد و برای روایت تاریخی مهیا شود.

البته این را هم عرض کنم که در مورد فرماندهان ارشد اطلاعات کافی از زندگی و عملکرد آن‌ها وجود دارد، ولی در اختیار مراجع خاص است. به عبارت دیگر، اینطور نیست که اطلاعات درباره این شهدای عزیز وجود نداشته باشد. بلکه لازم است برای خبرنگاران یا نویسندگان، یک مرجع و سامانه مشخص برای دسترسی به اطلاعات مربوط به هر فرمانده ایجاد شود. به عنوان مثال، اگر نویسنده یا پژوهشگری بخواهد درباره زندگی شهید سپهبد محمد باقری مطلبی پیدا کند، باید بداند که کدام مرکز معتبر اسنادی برای ارائه اطلاعات درباره ایشان وجود دارد تا دچار سردرگمی نشود. جنگ اخیر این خلأ را برای ما مشخص کرد که ما داشته‌های زیادی داریم، اما فهرستی از داشته‌هایمان نداریم. طبیعی است که اطلاعات خاص درباره فرماندهان ارشد شهید از طریق اینترنت و جستجوهای عمومی قابل دسترس نیست. بلکه اطلاعات و اسناد در اختیار افراد و سازمان‌هایی است که تخصص، صلاحیت، دانش و تجربه کافی دارند و می‌توانند با در نظر گرفتن شرایط و رعایت ملاحظات، این داده‌ها را به نویسندگان و پژوهشگران ارائه دهند. مهم این است که ما از فهرست این اطلاعات و جای هر آنچه که داریم، مطلع باشیم.

در نهایت هماهنگی میان مجموعه‌های مرتبط با جمع‌آوری و تدوین روایت‌های جنگ و آماده‌سازی بستر مناسب برای همکاری فرماندهان ارشد می‌تواند از گم شدن یا ناقص ماندن زوایای مهم تاریخ جلوگیری کند.

از نگاه بنده، اگر بخواهیم یک ویژگی مهم جنگ اخیر را در نظر بگیریم، باید بگوییم که این جنگ ما را متوجه داشته‌ها و نداشته‌هایمان کرد و ضعف‌ها و قوت‌ها، توانمندی‌ها و نواقصمان را برای‌مان آشکار کرد. ما در این جنگ فهمیدیم چه امکاناتی داریم و چه نداریم و در ارتباطات میان سازمان‌های پژوهشی و اسنادی با مراکز رسانه‌ای کجای کار مشکل دارد. باید بتوانیم با هم مرتبط شویم و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسیم و با استفاده از ظرفیت خودمان، یکدیگر را تکمیل کنیم. به نظرم عمده‌ترین سرمایه ما نیروی انسانی است. باید شبکه ارتباطی‌مان را تقویت کنیم، با یکدیگر تبادل اطلاعات کنیم و به سمت کار تیمی برویم.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

بیشتر بخوانید