به گزارش خبرنگار مهر، شب شعر فاطمی با عنوان «زنی از نیت پیدایش دنیا قدیمیتر» به همت مدرسه «علوم انسانی تزکیه» و با حضور جمعی از شاعران، امشب برگزار شد.
در ابتدای این برنامه علیرضا قزوه، گفت: من در یکی از مطالعاتم به شخصیتی به نام «اَمَه الفارسیه الاصفهانیه» برخوردم. او اولین مسلمان ایرانی است و کسی است که سلمان فارسی را راهنمایی میکند و به او میگوید به دنبال پیامبر برو. امه الفارسیه پیش از سلمان فارسی ایمان آورده بود. پس اولین مسلمان ایرانی، سلمان نیست؛ یک بانویی است که خودش کنیز است. برای خیلیها سخت بوده که اعترفا کنند اولین مسلمن ایرانی یک زن کنیز اعتراف است و متأسفانه حتی در جمعهای مذهبی هم این فرد را نمیشناسند.
قزوه در ادامه شعری برای «هبه ابوندا» شاعر غزهای خواند که به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید:
تو یا شهید میشوی و یا شهید میشوی
و هیچکس شهادت تو را «وتو» نمیکند
و هیچکس میان این همه شهید
توجهی به تو نمیکند
و حجلهای برای تو نمیزنند
چراکه کوچهای برای حجلهای نمانده است
و حجلهها همین توئیتها و شعرهاست
و حجلهها همین صدای ابرهاست
که داد میزنند یکصدا:
هبه ابو ندا
تو یا شهید میشوی و یا شهید میشوی
و جشن مردگان رسیده است
و شادمانی غریب کودکان
و مردهها در آسمان
به اشک بستهاند حجله تو را
هبه ابو ندا
جهان نگاه میکند به تو
چقدر چشمهایت آشناست، آشنا
و من چقدر فکر روزهای رفتهام
و غرق گریه بود هفت روز هفتهام
و تو هنوز بیصدا
نگاه میکنی به ما
«هبه ابو ندا»!
قزوه در ادامه شعری برای حضرت زهرا (س) خواند:
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت، زهرا!
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیهی تطهیری، شبیه سورهی «اعطینا»
شناسنامهی تو صبح است، پدر؛ تبسم و مادر؛ نور
سلامِ ما به تو ای باران! درودِ ما به تو ای دریا!
کبودِ شعلهور آبی! سپیده طلعتِ مهتابی!
به خون نشستن تو امروز، به گُل نشستنِ تو فردا
مگر که آب وضوی تو، ز چشمهسارِ فدک باشد
وگرنه راه نخواهی برد، به کربلا و به عاشورا
در ادامه علیمحمد مودب با اشاره به اهمیت شعر، گفت: روایات متعددی از توجه اهل بیت (ع) به شعر وجود دارد. چرا شعر هنر اول ایران است؟ جایگاه ظهور تفکر اصیل امامت در سرزمین ما، شعر است و باید به آن اندیشید. شما در سنین آغاز جوانی و تفکر درباره عالم هستید و شعر میتواند در ادامه قرآن و حدیث، تبیینگر جهانی باشد که ما مأمور هستیم آن جهار را بجوییم. ما خلق شدهایم تا در زمین به دنبال آسمان باشیم. ما در دل اشیاء و دل آفرینش باید در جستجوی وجه امری و آسمانی خودمان باشیم. شهدای ما که اینهمه به شهادت اشتیاق داشتند، مثل شهید صدرزاده، آن وجه امری وجود خودشان را دریافته بودند که اینطور وجه مادی و خلقی را رها میکنند و به آن سمت میروند. تعریف و فلسفه شعر هم این است که انسان را به خرد توجه بدهد.
مودب ادامه داد: در آخرالزمان هم جایگاه شعر مشخص است و تصریحاتی است که جبرییل شعرا را کمک میکند. اینها همه نشاندهنده یک هستیشناسی از شعر است. خوب است که شما دانشآموزان پرتلاش که دوست دارید دینمحور زندگی کنید، به این وجوه ادبیات توجه کنید. حضرت امام خمینی (ره) در کتاب «شرح جنود عقل و جهل» میگویند ائمه ما غیبِ عالم را در قالب کلمات درآوردند و برای ما به یادگار گذاشتند. سپس میگویند حالا ما با این کلمات باید به غیب برویم. جمله مختصری است ولی همه حرفها در کلام شگفت امام است. کلمات پل و دروازه ورود ما به عالم غیب هستند. تمام عالمی که ما میبینیم در مقابل عالم غیب مثل یک دانه شن در بیابانی است. و این غیب در کلمات و معجزه کلام به ما ارائه شده است؛ در قرآن، در روایات و در شعر. شعر هنری است که ما را از پراکندگی و تشتت جهان آفرینش، به واسطه کلمه، جمع میکند و عبور میدهد به غیبِ عالم. این است که خود حضرات معصومین (ع) هم شعرهای زیادی دارند؛ مثل همین شعری که حضرت امیر در سوگ حضرت زهرا (س) گفتهاند. همچنین عاشقانههای لطیف و شگفتی که از امام حسین (ع) برای همسرشان است.
وی افزود: کلمه پلی است برای ورود ما به عالم غیب و ما در این بلبشوی سرسامآور عالمِ ماده، بیش از هر چیزی، برای بردن جامعه به سمت غیب، نیاز به شعر داریم. در سایه شعر، هنری که بهرهمند شده باشد از کلمات نورانی قرآن و حدیث هم میتواند یاریگر ما باشد. اکثر مردم در درگیری معاش و زندگی، از وجه معاد خیلی غافل میشوند. چیزی که در فرهنگ ما وجود دارد و به راحتی مردم را به عالم غیب پیوند داده، شعر است. پرمعناترین و پر جذبهترین مجالس ما مجالس عاشورا است که آنها با هم محوریت شعر شکل میگیرد. آخرین تصاویری که همه ما از ابررمرد دوران خودمان یعنی حاج قاسم سلیمانی در ذهن داریم، در حال خواندن شعر است. شعر، این سرمایه تمدنی ما، فراتر از هر چیز دیگری است و باید قدر آن را بدانیم. همین داشتهها است که ایران را از جهان متمایز میکند. ایرانی باور به غیب دارد و از طریق همین کلمات، غیب را در دسترس میبیند. و شمیم این غیب از طریق ایرانیان به هر جای عالم میرسد.
مودب در ادامه شعری برای مادران شهدا قرائت کرد:
در میزنند و باز دل مادر است در
در میزنند و خرمن در آذر است در
در میزنند و شعله به دل میزنند باز
در دل چقدر دلهره میافکنند باز
شاید خبر ز سرو جوانت رسیده است
پایان اضطراب و گمانت رسیده است
شاید پلاک و چفیه برایت بیاورند
خاک از زمین کرببلایت بیاورند
شاید که نامهای خبر از یار آورد
عکسی به یاد آنهمه دیدار آورد
هر چند قاب دلهره مادر است در
دل بد مکن عزیز به مولا در است در
دل بد مکن ولی نه مگر در نمیزدند؟
شلاق شعله بر تن کوثر نمیزدند؟
در میطپید و سینه دیوار میطپید
مولا دلش میانه بازار میطپید
در میشکست و قامت دلدار میشکست
مادر میانه در و دیوار میشکست
مادر همیشه از غم فرزند خسته است
از درد محسن است که پهلو شکسته است
در آتش است قامت نخل علی چرا؟
تنهاست در هجوم جماعت ولی چرا؟
آتش کجا به حضرت کوثر اثر کند
اما نه میخ در که به پیکر اثر کند ؟
زآن دم که میخ بر تن مادر نشسته است
تا هست خار در دل حیدر شکسته است
زهر است صبر بر جگرش، حیدر است او
شرمنده امانت پیغمبر است او
آتش زدند خانه آرام حلم را
دردا شکست جهل در شهر علم را
دل میطپد چرا؟ در آن خانه دیده است
شلاق زخم بر تن پروانه دیده است
خون میخورند و تلخ به اصرار میطپند
دلها به داغ آن در و دیوار میطپند
یک ذره از مشاهدههای ذر است دل
یک قطره دور مانده از آن کوثر است دل
دل میطپد که یاد از آن در میآورد
یاد از غم همیشه حیدر میآورد
هر مادری گلی ست ز بستان فاطمه
طفلیست در صفوف دبستان فاطمه
این مادران که جان دل و نور دیدهاند
با شهد مهر خویش شهید آفریدهاند
ما هر چه میشویم از احساس مادر است
رزق جهان ز گردش دستاس مادر است

شاعر بعدی لیلا حسیننیا بود که ابتدا غزلی برای ایران قرائت کرد:
وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟!
خدا کند که بمیرم وطنفروش نباشم!
خدا کند که بیافتد سرم به دامن میهن
ولی به وقت خطر بار روی دوش نباشم
مگر نه ریشه ما میرسد به شوکت دریا؟
چرا بمانم و چون موج در خروش نباشم؟!
چو مرگ میبرد آخر به هر طریق تنم را
چرا چرا چو شهیدان لالهپوش نباشم؟
منیم جانیم سنه قوربان ده آی گوزل ایران!
به غیر از این چه بگویم اگر خموش نباشم؟!
حسیننیا در ادامه شعری برای شهدای پدافند ارتش و سپاه، خواند:
سپردم آسمانم را به دستانت برادرجان
نهادم سر به دوش کوه ایمانت برادرجان
نمیدانم که نامت چیست اما خوب میدانم
که تندر سر زده از نام پنهانت برادرجان
زمین لایق نشد تا عرصهی جنگت شود، آری!
فلک شد عرصهی بشکوه جولانت برادرجان
سپاه ابرهه از هر طرف آید ملالی نیست
که غوغا میکند سجیلبارانت برادرجان
تو بیداری و طفلان وطن آسوده میخوابند
فدای سرخی بیخواب چشمانت برادرجان
سپس حسینجانی شاعر و مترجم غزلی برای حضرت خدیجه (س) قرائت کرد:
زنی همکفو احمد مادر دردانهی زهرا
زنی در آسمان سینهاش آرامش دریا
زنی مادرتر از مادر، برای امت احمد
نه تنها مادر قاسم، نه تنها مادر زهرا
زنی آگاه از راز شب معراج پیغمبر
زنی از جنس نورانی سبحان الذی اسرا
نخستین بانوی دینی تو، بانوی نخستینی
مسلمان نخستینی تو مادر از پی مولا
شباهت میبری تنها به زهرا و به فرزندش
شبیه کیستی؟ ای مادر مظلوم عاشورا
که دیده در دو عالم مادری آیینهگون چون تو
تویی از جنس نورِ نور در آیینه فردا
تویی بر قلهی ام القرا روییده چون خورشید
تویی که روز محشر هم شفاعت میکنی ما را
همیشه نام نورانیت عنوان غزلها باد
همیشه پرچمت بالا، همیشه پرچمت بالا

در ادامه علیاکبر فرهنگیان برای جمع شعرخوانی کرد:
دلم گرفته ولی هر گرفتگی بد نیست
دلم گرفته ولی قلب من مردّد نیست
گرفته غنچهی دل تا دم بهار رسد
گرفته قلبِ زمین کاش تک سوار رسد
دلم اگرچه گرفته سرم پر از شور است
اگرچه مقصد ابیات از دلم دور است
هرس برای درختان دم بهار خوش است
دلم هنوز به تیزیِ ذوالفقار خوش است
کجاست وارث غمهای بی شمار علی؟
کجاست صاحب امروزِ ذوالفقار علی؟
قسم به آیهی والفجر، صبح در راه است
نگاهِ دل به امید هدایت ماه است
برادران نکند از مسیر خسته شویم
و یا زِ طعنه و دشنام دل شکسته شویم
هنوز بیرق خورشید روی شانهی ماست
فدای دوست شدن اولین نشانهی ماست
هزار شکر که نبض قلم به دست علی ست
قلم به دست علی و علم به دست علی ست
علی ست اوّلِ اسلام و آخر دوران
علی ست سورهی انسان، علی ست الرحمان
«زمانه بر سر جنگ است یاعلی مددی
مدد ز غیر تو ننگ است یاعلی مددی»
زمانه بر سر جنگ است و وقت خفتن نیست
سخن زیاد ولی حس و حال گفتن نیست
زمانه بر سر جنگ است صلح بی معناست
نبردِ شیشه و سنگ است صلح بی معناست
جهان دوقطبی مظلوم و ظالم است رفیق
و تیغ حیدریاش باز لازم است رفیق
قسم به آیهی والعصر، عصرِ بیداری ست
هر آنکه چشم فرو بست اسب عَصّاری ست
اگر چه چهرهی انسانیت شنیع شده
زمینِ رزمِ حسینی وَشان وسیع شده
اگر حسینی هستی همیشه عاشوراست
تمام وسعت دنیا زمین کرب و بلاست
ببین که شمر و سنان و یزید بسیارند
مخواه اهل حرم جان به تیغ بسپارند
مخواه خیمه ببیند دوباره غارت را
و طفل شیعه ببیند غم اسارت را
کنون که دست علم گیرِ حاج قاسم نیست
مخواه خصم بگوید وطن مقاوم نیست
رسید مژده که ایّام غم نخواهد ماند
یمن در آتش اهل ستم نخواهد ماند
قسم به کرسی و لوح و قلم شدم آگاه
که میرسد به فلسطین ... جاءَ نصرالله
زِ نسل فاطمه خیبر شکن به میدان زد
بگو به صهیون سید حسن به میدان زد
بگو به مردم حیفا دگر نباید ماند
چنان نماند و چُنین نیز هم نخواهد ماند
سپاه ابرهه زنهار مرگ در راه است
هجوم آتش ما چون تگرگ در راه است
بحَول و قوهی حق تا ظهور میمانیم
به صحن مسجدالاقصی نماز میخوانیم
قسم به هو هوی مستی ذوالفقار علی
قسم به آتش خشم زبانه دار علی
هماره در همه جا یاور ولی هستیم
مدافع حرم دختر علی هستیم
سپس ناصر فیض شعری برای حضرت زهرا (س) قرائت کرد:
به حسینی که زادهی زهراست
دو جهان در ارادهی زهراست
عشق با آن شکوهِ بیمانند
عضوی از خانوادهی زهراست
خیمه ی نُه فلک از آن بر پاست
که به پا ایستادهی زهراست
این سبکسیرِ شعلهور، خورشید
تا ابد مست بادهی زهراست
چرخ گردون به دوستی سوگند
که دل از دست دادهی زهراست
آنچه شرحش همیشه دشوار است
زندگانی سادهی زهراست
وصف او چون کنم که زهرا کیست؟
شعر من ، لایق ثنایش نیست
در ادامه الهام صفالو شعری با این مطلع برای حاضران قرائت کرد:
مادر برایت شعر خواهم گفت
شعری که در آن واژه غم نیست
بیتی در آن آتش نمیگیرد
در مصرعی هیزم فراهم نیست
*
محسن در آغوش حسن خواب است
زینب برایت شعر میخواند
دور تو میگردد حسینت که
بر گونههایش ردّی از نم نیست
سیده اکرم هاشمیپور، فاطمه نانیزاد و عارفه دهقانی آخرین شاعرانی بودند که در این مراسم شعرخوانی کردند.












