همشهری آنلاین- زهرا رفیعی: پلیس سر و ته خیابان اصلی و کوچهها را بسته است. از مغازههای شلوغ و پر زرق و برق روزهای عادی خبری نیست؛ همه پشت دیوار پارچهای موکبها به احترام این روزها تعطیل کردهاند. بیشتر مردها دشداشه سیاه بر تن دارند و چفیه بر سر. اینجا جوانها فارسی را سلیس و بزرگترها با لهجه غلیظ و شیرین عربی حرف میزند.
مراسم اصلی که دولت آباد را در دهه اول محرم متمایز میکند، چرخاندن علمی است که به چندین مشعل پارچهای آغشته به ماده سوختنی (نفت سفید، گازوئیل و یا به رسم قدما شمعآجین) مزین شده. در حسینیه امیرالمومنین(ع) محله عربهای دولتآباد، جوانهای هر عشیره زیر علم را نوبتی میگیرند و با یاد آتشی که به خیمههای لشگر حسین (ع) افتاد آن را میچرخانند تا شیعیان به یاد بیاورند لشگر ظلم چطور زنان و کودکان را ترساند.
سر تا سر بلوار موکبها مشغول مهمانوازی از عزاداران حسین(ع) هستند. کپهای زغال الو گرفته، روی دیگها گذاشتهاند و عدهای، دیگ قیمه نجفی را هم میزنند. موکبی دیگر در استکانهای کوچک سه مدل چای آلبالو، زعفران و سیاه برای مردم میریزد. قوریهای سیاه مزین به نام ائمه روی کتری پر و خالی میشوند. زنان و مردان در صفی منظم منتظر سهم امسالشان از سفره امام حسیناند.

اباعلی شماع نجفی از اهالی محله دولتآباد قصه آمدنش را به شهرری را با نشان دادن کارت ملی ایرانیاش میگوید: پدرم ایرانی است و مادرم عرب. من نوجوان بودم که مجبور شدیم در سال ۱۳۶۱ با خانواده راهی ایران شویم. صدام ما را بیرون کرد. دلمان با جمهوری اسلامی بود ما اصالتا ایرانی هستیم. پدرم در زندان صدام شهید شد.
اشاره او به کوچ اجباری بسیاری از شیعیان عراق، بهویژه ساکنان کاظمین، کربلا، نجف، العماره، بصره و ناصریه در دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ شمسی به ایران است. با آغاز جنگ در سال ۵۹، صدام صدها هزار نفر از عراقیهای شیعه را به ایران فرستاد، تا به گفته خودش «ستون پنجم دشمن» را حذف کند. آنها بدون اخطار و شبانه از خانههایشان رانده شدند. خیلی از آنها به دلیل داشتن نام خانوادگی فارسی یا اصالت ایرانی (مثلاً چون پدر یا پدربزرگشان ایرانی بود)، متهم به «ایرانیبودن» شدند و از تابعیت عراقی محروم شدند. علاوه بر دولتآباد بخشی از راندهشدهها ساکن خوزستان، قم و مشهد شدند.
اباعلی شماع با دست به آپارتمانهای روبه روی حسینیه اشاره میکند و میگوید: وقتی به این منطقه آمدیم هیچکدام از اینها اینجا نبود. بعدا دولت به ما کمک کرد، حسینه را هم اینجا ساختیم. بیمارستانی که آن دست کوچه میبینی قبلا در یک آپارتمان بود، دو سه نفر دکتر عراقی هم داشتیم.
او ناغافل میپرسد فارسیام چطور است؟ و از شنیدن اینکه خیلی خوب است، خوشحال میشود و میخندد. او میگوید: ایرانیها با ما خیلی رفیقاند.
اباعلی شماع نجفی وقتی میگوید اولین مراسمهای عزاداری امام حسین را در سال ۱۴۰۱ برگزار کردیم منظورش هجری قمری است. توضیح میدهد: حسینه وسط آپارتمانها و درون یک خیمه کوچک بود. کمکم به ما زمینی برای ساخت حسینیه دادند. روزهای اربعین که مرز عراق بسته بود و ما نمیتوانستیم بین نجف و کربلا پیاده روی کنیم، وسط این بلوار راه میرفتیم. آن موقع این همه موکب در خیابان نبود.
پدربزرگ او عباس شماع، در روزگاری که شهر نجف برق نداشت شمعسازی داشت و شخصیت معروفی بود و حالا از آن کسب و کار، نذر شمعی مانده که شبهای دهه اول محرم ادا میشود. اباعلی شماع میگوید که با بیشتر شدن جمعیت در محله عربهای دولتآباد بچههایمان تعداد مشعلها را بیشتر کردند و الان به ۴ مشعل رسیده است. بعد از نماز مغرب و عشاء شبهای هشتم تا دهم محرم مراسم مشعل گردانی شروع میشود.

مشعلگردانی، بازنمایی از صحنه جنگ و سوختن خیمههای اهل بیت در کربلاست؛ اجرای آن با طبل، رقص شمشیر (مراسم مشق)، لبیک یا حسین و... حال و هوای حماسی هم به خود میگیرد در میانه مراسم اگر دل به این صحنه باشکوه دهی، دیگر تماشاگر نیستی؛ بخشی از کاروان حسین میشوی.
مشعلگردانی در دولتآباد فقط یک مراسم نیست؛ بازگویی یک درد است، یک بیعت خاموش، که از نجف و کربلا کوچ کرده، با مردمانی راندهشده از وطن و در کوچههای شهر ری قد کشیده است. هنوز هم، هر سال، با رسیدن محرم، آتش این وفاداری روشن میشود؛ با مشعلی در دست و دلی در میان خیمههای سوخته.