واقع‌گرایی در فیلم «سامی» مثل «تفنگ چخوف»

عصر ایران جمعه 07 آذر 1404 - 14:21
حبیب باوی ساجد به صدای خارج از تصویر درجهت پیش بردن روایت خود تکیه می کند و بااین تکنیک مستند افکار سامی را درتجربه ای روانشناختی واکاوی و آشکار می‌سازد. سامی زندگی‌اش را وقف دخترش سعاد می‌کند، تا جایی که پشت خود و پشت اسبش «وَرده» را تکیه‌گاهی برای دخترش قرار می‌دهد تا در مسیرهای گِلی مدرسه روی آن بنشیند تا احساس ضعف و ناتوانی نکند. او و اسبش تبدیل به دو پایی می‌شوند که سعاد با آنها راه می‌رود و این گفتار، تصویری بشدت انسانی وشاعرانه در ذهن بیننده می‌آفریند.

 

سینماسینما - عدنان حسین احمد منتقد سینما از عراق نوشت: حبیب باوی ساجد، کارگردان اهوازی از جنوب غربی ایران در نخستین فیلم بلند خود با عنوان «سامی»، باانتخاب یک موضوع درام، بامحوریت یک خانواده، فضای عام و عینی را بازتاب داده است که فراتر از جغرافیای فیلم است.

فیلم «سامی» با وجود واقع‌گرایی، از زبان استعاری برخوردار است؛ زبانی که به سرعت آشکار و ساده جلوه می‌یابد و فخرفروشی نمی‌کند. فیلم از همان آغاز صراحتا می‌گوید سامی کارونی، شخصیت اصلی فیلم، به سرزمین، خانه روستایی و وطنی که در آن متولد و بزرگ شده است، دلبسته است و حتی رنج او در به خاک سپرده شدن در سرزمینش بدل به آرامش ابدی می شود.

درون‌مایه اصلی در فیلم سامی به عشق به میهن و دلبستگی به آن محدود نمی‌شود، بلکه به عشق معنوی به همسرش «دَلال» که در انفجار مین در حالی که دخترشان «سعاد» را حامله بود، کشته شده، گسترش می‌یابد.

سعاد که پایش در رحم مادرش قطع شده، با این وجود زنده مانده است. مضمون سوم، اگرچه در لایه‌های روایت سینمایی فیلم وجود دارد، اما تنها در لحظات پایانی خود را نشان می‌دهد، زمانی که کارگردان چندین جمله برگزیده مربوط به میدان‌های مین و تأثیر فاجعه‌بار آنها را ارائه می‌دهد.

مین‌هایی که به مردم، به ویژه کشاورزان و کودکان، حتی پس از پایان جنگ‌ها آسیب می‌رسانند. مین‌های زمینی که یکی پس از دیگری در کشورهای آسیب‌دیده منفجر می‌شوند و پژواک آنها حتی پس از دهه‌ها متوقف نمی‌شود.

وقتی حبیب باوی ساجد فیلمنامه این فیلم را می نوشت، به آرایه‌های زبانی یا ابزارهای بلاغی متوسل نشد؛ زیرا آنچه را که به دنبالش بود در اصالت وقایعی که روی پرده منتقل می‌کرد، می یافت. او همچنین برای ارائه تصویری اصیل، به بازی‌های شخصیت‌هایی تکیه کرد که بیشتر آنها بازیگر حرفه‌ای نیستند، وبسیاری از آنها نابازیگر هستند، اما گروه فنی فیلم چنان حرفه‌ای و ماهرانه مضمون انسانی فیلم را به تصویر کشیدند که خلوص مضمون را بدون هیچ گونه آرایش هنری که ممکن بود زیبایی ایده‌های اصلی را از بین ببرد، بی آن که خدشه ای برآن وارد شود، به پرده سینما منتقل کنند.

اگر از مقدمه کوتاه فیلم که درآن سامی کارونی بین روستا و شهر در رفت و آمد است، صرف نظر کنیم، میزانسن کلی پس از آن، بی درنگ ما را با فرآیند زمینه چینی و هماهنگی محتوای فیلم روبرو می کند که همانا تمرکز برپای مصنوعی است.

کارگردان انگشت خود را روی زخم می‌گذارد و ما را از این آستانه شعارهای ملی پرطنین دور می کند، عبورمان می دهد و به لمس احساسات عمیق انسانی و به شدت تأثیرگذار وا می دارد.

پای مصنوعی باید خریداری شود تا سعاد روزی بتواند از آن استفاده کند : مثل تفنگ چخوف است که به دیوار آویزان است و بالاخره یکی باید از آن استفاده کند تا ما بتوانیم بوی باروت را حس کنیم.

همزمان فیلم با دوروایت پیش می رود : اولی داستان خانوادگی را آشکار می‌کند و بخش عمده‌ای از فیلم را به خود اختصاص می‌دهد، در حالی که دومی به پاکسازی زمین کشاورزی سامی از مین‌هایی که بیش از سی سال پیش در طول جنگ ایران و عراق کاشته شده‌اند، تمرکز می‌کند.

وقتی سامی داستانش را برای عریضه نویس تعریف می‌کند متوجه می‌شویم که او نه فروش زمین را می‌پذیرد و نه غرامتی را که دولت پیشنهاد می‌دهد. سامی برای پاکسازی زمینش از مین به قانون هم مراجعه می کند، اما ناامید می شود. دوستش شاکر به او توصیه می کند به سمیر که مین‌های زمینی را پاکسازی می کند، مراجعه کند.غافل از این که خنثی کننده مین، خودش هم قربانی است و دو چشم و دو دستش را از دست داده است. به خانه که می رود، مادرش از او می خولاهد خانه را بفروشند و به شهر بروند، اندکی بعد شیخ از او می خواهد ازدواج کند، و این گونه داستان آرام آرام بدل به پیله ای می شود که سامی را در خود فرو می‌برد.

حبیب باوی ساجد به صدای خارج از تصویر درجهت پیش بردن روایت خود تکیه می کند و بااین تکنیک مستند افکار سامی را درتجربه ای روانشناختی واکاوی و آشکار می‌سازد. سامی زندگی‌اش را وقف دخترش سعاد می‌کند، تا جایی که پشت خود و پشت اسبش «وَرده» را تکیه‌گاهی برای دخترش قرار می‌دهد تا در مسیرهای گِلی مدرسه روی آن بنشیند تا احساس ضعف و ناتوانی نکند. او و اسبش تبدیل به دو پایی می‌شوند که سعاد با آنها راه می‌رود و این گفتار، تصویری بشدت انسانی وشاعرانه در ذهن بیننده می‌آفریند.

سامی نمی‌تواند همسرش دَلال که با عشقی معنوی دوستش می‌داشت را فراموش کند، همانطور که مادر سامی، پدرش را فراموش نکرده و پس از قتلش به او وفادار مانده و با گذشت سال‌ها، سربندش (عَصابه) را از سرش برنداشته.

سامی عاقبت به سراغ ابو زاهد می‌رود و تصمیمی را می گیرد که مخاطب غافلگیر می‌شود. اما او برای پای مصنوعی سعاد باید تن به چنین تصمیم می‌داد. مخاطب در طول فیلم با تمام وجودش متوجه می‌شود که سامی در جنگی نابرابر، عقب نشینی نکرد، اما در نهایت انسان تک افتاده‌ای همانند سامی توانایی محدودی دارد. بااین حال، و با همه این محدودیت‌ها، توانست با عروسی سعاد وفواد، از ورای مرگ، زندگی را تداوم بدهد.

ترجمه: وادی عبیات

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.