حدیث فداکاری یک ایران‌شناس

دنیای اقتصاد دوشنبه 07 مهر 1404 - 00:03
صدمین سالروز تولد ایرج افشار ایران‌شناس، نسخه‌پژوه، ادیب و نویسنده برجسته با حضور پرشور مردم و سخنرانی چهره‌هایی همچون دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی و هوشنگ دولت‌آبادی در موزه سینما برگزار شد.

ایرج افشار ۱۶مهرماه سال ۱۳۰۴ در تهران متولد شد و در سال ۱۳۱۲آموزش را در دبستان زرتشتیان آغاز کرد. او پس از آن در مدرسه شاهپور تجریش و در دبیرستان فیروز بهرام تحصیلات متوسطه را پی‌گرفت و با اتمام این دوره در سال ۱۳۲۴ وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۸ تحصیلات خود را به پایان برد.از او به عنوان شاخص‌ترین کتابدار تاریخ معاصر ایران یاد می‌کنند که چند سالی هم ریاست کتابخانه دانشگاه تهران و یک سال ریاست کتابخانه ملی را بر عهده داشت. از ایرج افشا ر آثار زیادی به یادگار مانده است. 

در مراسم بزرگداشت او هوشنگ دولت‌آبادی نویسنده و مترجم گفت: زندگی و آثار ایرج افشار همه به کمال است. با این حال زمانی که بیشتر با او و روحیاتش آشنا شدم، یک انگیزه را می‌توانم نام ببرم تجلی‌های مختلفی داشت؛ چه در زمینه ادبیات، چه در زمینه سفرنامه‌نویسی و چه در زمینه کارهای دیگری که کرد و همه می‌شناسیم. افشار عاشق بی‌قرار کسب اطلاعات بود و عاشق بی‌قرار انتقال اطلاعاتی که به دست می‌آورد.

به گزارش ایبنا، هوشنگ دولت آبادی گفت:«سفرهای ایرج افشار هم بیشتر از همین جنبه قابل بررسی است، اگر وقتی اطلاع پیدا می‌کرد در دهی در منتهاالیه خراسان شمالی یک سنگ پیدا شده که روی آن یک الف نوشته شده، دیگر هیچ‌کدام از کارهای دنیا برایش مهم نبود جز اینکه برود و این سنگ را ببیند. خیلی از مواقع ما را دنبال خودش می‌برد و ما هم علاقه‌مند بودیم اطلاعاتی کسب کنیم و هم به مدد سفرهای طولانی مناطقی از ایران را ببینیم.»

این نویسنده با تقسیم سفرهای داخلی ایرج افشار افزود: «یکی از آنها گردش‌های یک‌روزه بود. اهمیت این گردش‌ها در این بود که عده‌ای از بزرگان ادب فارسی و فرهنگ ایرانی در این سفر شرکت کردند. امثال من هم به عنوان ملازم می‌رفتیم. به این ترتیب از حضور در محضر این دوستان و بحث‌هایی که می‌کردند، بهره می‌بردیم. دسته دوم این سفرها، سفرهای بیش از یک‌روزه و طولانی ایرج افشار بود. آنچه بیشتر اهمیت دارد سفرهای مکاشفاتی چند روزه اوست. یکی از برنامه‌های همیشگی او سفر سه‌چهار روزه در تابستان به مقصد دامنه‌های البرز و عبور از کوه البرز بود. در این سفرها علاوه بر بحث میان بزرگان، با مردم آشنا شدیم.

برای مثال خصیصه قدیمی و در شرف زوال ایرانی یعنی مهمان‌نوازی را در تمام دهات مازندران می‌دیدیم؛ اینکه مردم سر اینکه مهمان خانه چه کسی برود با هم دعوا می‌کردند. کسی باورش نمی‌شد که فقط به قصد گردش و جهانگردی به این سفرها اقدام کرده‌ایم. فکر می‌کردند کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است. بعضی‌هایشان فکر می‌کردند ما مهندس راه هستیم به‌ویژه اینکه یکی از اعضای تیم ما مهندس بود و مهندس خطاب می‌شد. یک عده دیگر فکر می‌کردند که ما دنبال گنج هستیم و می‌گفتند که خوب است ما برای گردش آمدیم، ولی خوب است اجازه بدهید ما فردا در خدمت شما باشیم.»

هوشنگ دولت آبادی درباره سبک سفرهای ایرج افشار توضیح داد: «از سفر آسان و جاده شوسه خوشش نمی‌آمد. اگر یک وقتی وزیر راه می‌شد، من مطمئنم دستور می‌داد تمام جاده‌های ایران را از بین ببرند! اعتقاد داشت که اگر یک سفری بخواهد مفید باشد باید در یک ماشین، به کمک فنرهای فوق‌العاده محکم و غیرقابل‌انعطاف انجام شود، و همین کار را با ماشین خودش کرده بود. برای ایرج افشار، سفر پرحادثه و راه آسفالت یک نوع عذاب بود.»

به گفته این نویسنده، ایرج افشار در ضمن اینکه بسیار مهربان بود، قلدری‌هایی هم داشت. او فردی غیرقابل‌نفوذ بود و وقتی می‌گفت باید فلان‌جا و از فلان جاده برویم، باید انجام می‌دادیم. دولت‌آبادی افزود: «بارها شده بود که در ساعات آخر روز، وقتی آفتاب داشت غروب می‌کرد و امید رسیدن به منزل یا یک سرپناهی برای شب رفته‌رفته از بین می‌رفت، زیر پای خود ما، در فاصله دویست تا سیصد متری، جاده‌های چهاربانده می‌دیدیم که ماشین‌ها با نهایت راحتی روان بودند و به مقصد می‌رسیدند، درحالی‌که ما نمی‌دانستیم می‌توانیم به مقصد برسیم یا نه. او خیلی خوب رانندگی می‌کرد، به‌خصوص وقتی حرف می‌زد و حواسش به رانندگی نبود.اعتقاد خیلی زیادی هم به آینه برای اینکه مراقب باشد، نداشت. یکی از آینه‌های ماشین را باز و تبدیل به آینه آشپزخانه کرد.»

دولت آبادی گفت: «برای ایرج افشار برنامه‌ریزی مطرح نبود. از اینکه جایی را برای اقامت رزرو کند، متنفر بود. اما در عوض، دفترچه‌ای داشت که یکی از شاخصه‌های ایرج افشار بود. در این دفترچه به شکل الفبایی، نام شهرها تنظیم و اسم مشترکین مجله آینده و دوستانی که طی زمان با آنها آشنا شده بود را آورده بود. در کنار نام هر کسی شماره تلفن و آدرس آنها قرار داشت. نزدیک شهر که می‌شدیم، دفترچه را درمی‌آورد، یکی از دوستانش در آن شهر را انتخاب می‌کرد و به او خبرمی‌داد که ما آمدیم و آنها با آغوش باز ایرج افشار و همراهانش را می‌پذیرفتند.»

این نویسنده با اشاره به خاطره سفری به تایباد که در آن حضور داشت افزود: «در آن سفر گفتند که هتل شهرداری تنها محل سکونت تایباد است. گفتیم می‌خواهیم صبح زود راه بیفتیم و آنها قول دادند تسویه حساب و … را انجام دهند. ما شب در اتاق خوابیدیم و ساعت چهار و نیم صبح دیدیم تمام هتل پر از مهاجران افغان است! با ترس دوباره به اتاق‌هایمان برگشتیم تا اینکه ساعت هفت و نیم کارمندان شهرداری تشریف آوردند و در را باز کردند. گفتند که آنها افغان‌هایی هستند که می‌خواهند به کشورشان برگردند. از آنجا که خیلی منضبط نیستند. شهرداری و شهربانی به آنها اجازه می‌دهد که شب در اینجا بمانند تا وارد شهر نشوند و در هتل را هم برای همین قفل می‌کنند.»

این نویسنده در پایان گفت: «ایرج افشار عاشق کسب اطلاعات بود و اگر روزی از عمرش می‌گذشت و چیزی به دست نمی‌آورد، آن روز را جزو زندگی خودش به عنوان یک زندگی ارزشمند به حساب نمی‌آورد. متاسفانه ما ایرانی‌ها به نمونه علاقه داریم تا به سرمشق. از این رو ایرج افشار و افراد کم‌شمار مانند او را به عنوان نمونه می‌بینیم تا به جای سرمشق. درحالی‌که اگر زندگی آنها سرمشق بود، می‌توانستیم افرادی نظیر یا نزدیک به او را بیشتر داشته باشیم.»

بهرام افشار فرزند ایرج افشار هم در این برنامه خاطراتی از سفر با پدرش را نقل کرد.او گفت من مسافرت‌ها را با پدر از کودکی شروع کردم. اولین ماشینی که پدرم خرید، البته او که خودش پول نداشت و مادرم خرید، یک فولکس‌واگن قدیمی بود. اولین سفر عیدی که رفتیم، آقای دکتر زریاب خویی با ما آمدند. ماشین جا نداشت و من و برادر بزرگم، بابک، در قسمت عقب فولکس می‌نشستیم که به آن «سگ‌دونی» می‌گفتند. این سفر برای من خاطره خاصی دارد، چون بابا در آن سفر، کتاب شعر نو چاپ جیبی آن زمان را همراه داشت و شعر «پریا» از آقای شاملو را در ماشین می‌خواند. به سمت اهواز و آبادان می‌رفتیم و مسیر طولانی بود، آنها مدام شعر می‌خواندند و ما خیلی لذت می‌بردیم.

در بخش بعدی برنامه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی پژوهشگر، شاعر و دوست قدیمی ایرج افشار سخنرانی کرد. او گفت اگر بخواهیم یک نفر را انتخاب کنیم که به مجموعه فرهنگ ملی ما و موجودی جغرافیای تاریخی عصر حاضر ما اشراف داشته باشد، به نظر من نفر اول ایرج افشار است و من بیشتر از این هیچ چیزی نمی‌توانم بگویم.

 شفیعی کدکنی افزود: «در مورد ایرج افشار صحبت‌کردن در یک کلام و دو کلام واقعا ظلم به فرهنگ ملی ماست. من نمی‌توانم بگویم که با فرهنگ اروپایی و فرهنگ آمریکایی سر سوزنی معرفت و آشنایی دارم؛ اما نسبت به کشورهای اسلامی رویِ علاقه‌ای که داشتم همیشه جست‌وجوگر بودم و دلم می‌خواسته کسانی را که از این سرزمین‌ها در حوزه فرهنگ برخاسته‌اند، خودشان یا کارهایشان را بشناسم و می‌توانم ادعا کنم که نسبت به کشورهای اسلامی اندک معرفتی به رجال فرهنگی این سرزمین‌ها دارم. این هم حاصل عمری زندگی کردن با ایشان بوده است.»

او توضیح داد: «تقریبا با اطمینان می‌توانم بگویم که در جهان اسلامی و در حوزه فرهنگ رجال برخاسته از جهان اسلام، ایرج افشار منحصربه‌فرد بود.با اروپایی‌ها هیچ آشنایی ندارم و سر سوزنی حق به خودم نمی‌دهم تا راجع به اروپا و آمریکا و رجال فرهنگی برخاسته از این سرزمین‌ها یک کلام حرف بزنم؛ ولی نسبت به کشورهای اسلامی شاید اندک کسانی به اندازه من در شناخت این سرزمین علاقه نشان داده باشند. در این سرزمین‌ها در حوزه رجال فکر و فرهنگ بسیاری را از نزدیک می‌شناسم و افرادی را از طریق آثارشان، و با اطمینان خاطر می‌گویم که در این سرزمین‌ها مثل ایرج افشار وجود نداشت.»

شفیعی کدکنی گفت: «ما با ایرج افشار بخش اعظم سرزمین‌های ایران را رفتیم و گشتیم و ایشان با عشق و علاقه به آنچه که میراث فرهنگ ملی ما بود واقعا فداکاری می‌کرد و آنچه که او در شناخت ایران دستاورد دارد فکر می‌کنم هیچ فرد دیگری ندارد.»

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.