عباس عبدی، تحلیلگر اصلاحطلب معتقد است رهبری اصلی اعتراضات سال ۱۴۰۱ با نسل دهه ۶۰ بود چراکه بیش از همه احساس تبعیض میکردند و با وجود تلاشی که دولت چهاردهم در تلطیف فضا داشته است اما راه زیادی مانده که شکاف ناشی از اعتراضات ۱۴۰۱ ترمیم شود.
به گزارش هم میهن در ادامه گفتگوی عباس عبدی را می خوانید.
*سه سال از اعتراضات ۱۴۰۱ که در پی فوت مهسا امینی به وقوع پیوست میگذرد. جایگاه این اعتراضات در عرصه سیاسی کشور را چگونه میبینید؟ برخی آن را نقطه عطفی در اعتراضات و بسیار اثرگذار بر دوقطبیهای سیاسی پس از آن میدانند و حتی در برخی تحلیلها موضعگیریهای دوران جنگ ۱۲ روزه را نیز متاثر از آن دوقطبیها میبینند. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
واقعیت این است که اعتراضات ۱۴۰۱ بهکلی از اعتراضات پیش از آن متفاوت بود. هم به لحاظ شکلگیری و هم مشارکتکنندگان و هم اهداف و مطالبات آن و هم از حیث اثرات، متفاوت از نمونههای گذشته بود. برخلاف تحلیلهای رسمی که میخواهند آن را ناشی از توطئه بیگانگان بدانند، اما تا امروز هیچ شواهد جدی در این باره دیده نشده است، البته طبیعی است که پس از وقوع اعتراضات، هر کس از جمله خارجیها سعی کردند بهرهبرداری خود را بنمایند.
مشارکتکنندگان هم قریب به اتفاق نیروهایی بودند که پوست و گوشت و استخوان ذهنی و فرهنگی و رفتاری آنان در ساختار موجود تربیت و شکل گرفته شده بود و به علت موضوع محوری آن که زن باشد، طبعاً زنان نقشی برجستهتر از اعتراضات قبلی داشتند.
بسیاری از مردمی که در این اعتراضات حضور مستقیم نداشتند نیز با آن همراهی و همدلی داشتند. دستاوردهای این اعتراضات نیز بسیار مهم بود و تلنگری جدی به ساختار سیاسی زد که عقبنشینی از مواضع متصلب خود را پذیرفتهاند. این اعتراضات گسست جدی میان بخشهای مهمی از جامعه و حکومت ایجاد کرد که ترمیم آن حتی اگر شدنی باشد بسیار سخت است.
*با فاصله گرفتن از یک حادثه و کاستن از هیجانات آن، ابعاد مختلفی از آن مشخص میشود. با گذشت زمان نسبت اعتراضات سال ۱۴۰۱ را با اعتراضات ۳ دهه اخیر یعنی در سالهای ۱۳۷۶ در پی حوادث کوی دانشگاه، در سال ۸۸ اعتراضات پس ازانتخابات، اعتراضات اقتصادی سیاسی ۹۶ و اعتراضات ۱۳۹۸ چگونه میبینید؟
هر کدام از اینها نمودهای بخشی از ناترازیهای گوناگون و متأثر از آنها هستند. ناترازیهایی که حکومت علاقهای به پذیرش وجود آنها نداشته است. بنابراین فصل مشترک همه اینها وجود ناترازی بیش از اندازه است؛ ولی موضوعات و نحوه شکلگیری آنها با یکدیگر فرق دارد. برخی به سرعت سیاسی یا خشن شدند. برخی به وسیله دستهای پشت پرده داخل در سیاست، راهاندازی یا حمایت شدند. اغلب و در مقایسه با اعتراضات ۱۴۰۱ از خلوص سیاسی و اجتماعی کمتری برخوردار بودند.
*این اعتراضات از نگاه برخی تحلیلگران اولین نقشآفرینی نسل z (متولدین دهه ۸۰) تعریف شد. این جوانان چه تفاوتی با دانشجویان و جوانان در اعتراضات سال ۷۶ و ۸۸ دارند و نوع عمل کدامیک از لحاظ سیاسی اثرگذاری بیشتری داشته است؟
به نظر من رهبری اصلی این اعتراضات نه نسل z، بلکه در دست متولدین دهه ۶۰ بود که بیشترین زخم را خورده بودند. جوانتر از آنها تابع بودند و حتی بزرگتر از آنها هم پیرو این گروه بودند. اینها اغلب بریده از سیستم بودند و تحصیلکرده و باتجربه بودند. بسیاری از آنان راهی هم به درون این سیستم نداشتند لذا احساس تبعیض بیشتری میکردند.
*با توجه به اعتراضات رخداده در این سالها و حوادث پس از آن، تصور برخی اپوزیسیون این بود که مردم در جنگ ۱۲ روزه همراهی لازم را نخواهند داشت اما چنین نشد. البته در تحلیلهای بعدی اقدام دولت و توجه بیشتر به خواست مردم را در کنار روحیه مردم ایران و بلوغ فکری و سیاسی آنها نیز موثر بر این تصمیم دولت دانستند. عملکرد و نقش دولت قبل در گسترش آن و تاثیر دولت فعلی بر آرامسازی فضا در زمینه سبک زندگی و حجاب اجباری را چگونه میدانید؟
این دولت تا اندازهای در تلطیف فضای پس از ۱۴۰۱ نقش داشته است. بهویژه با جلوگیری از اجرای مصوبه ضدامنیت ملی مجلس و نیز با وجود رویکرد و ادبیات سازنده آقای پزشکیان و دولت در این موضوع. ولی خیلی راه مانده که شکاف ناشی از ۱۴۰۱ ترمیم شود. رفتار مردم در جنگ هم مقوله جداگانهای است. جنگ و تجاوز اخیر پیش از این که حکومت را تهدید کند موجودیت ایران را تهدید میکرد لذا واکنش مردم هم غیرمنتظره نبود و میتوانستند این دو مقوله را تفکیک کنند.