قصه‌های نان و نمک(31)/ زیر سیگاری «ماه منیر»

عصر ایران سه شنبه 25 شهریور 1404 - 23:21
دوستی برایم تعریف می‌کرد وقتی مادربزرگش از دنیا رفت، خانواده گفتند: «هر چی می‌خواهی....

عصر ایران ؛ احسان محمدی - دوستی برایم تعریف می‌کرد وقتی مادربزرگش از دنیا رفت، خانواده گفتند: «هر چی می‌خواهی از وسایلش برای خودت بردار.» او هم که از قبل چشمش دنبال یک کریستال کوچک خوش‌رنگ بود، همان را برداشت. نه چون خاص بود یا رنگش در نور از بنفش به سرخ و آبی تغییر می‌کرد، نه! چون یادآور «ماه منیر» بود.

 
اما عجیب‌تر از کریستال، یک زیرسیگاری سنگی بود. دوستم می‌گفت: «من که از سیگار متنفرم، حتی نمی‌توانم بویش را تحمل کنم، نمی‌دانم چرا یک زیرسیگاری این‌قدر برایم ارزشمند شد که گاهی حتی نوازشش می‌کنم!»
 
زندگی همین است. سال‌ها با اطمینان می‌گویی «من از سیگار بدم می‌آید، من اهل این چیزها نیستم، من آدمِ آن کار نیستم»… بعد یک روز به خاطر عشق، دلبستگی یا حتی یک خاطره، همان چیزی را که از آن فراری بودی، می‌گذاری وسط میز و نگاهش می‌کنی مثل تکه‌ای از قلبت.
 
جامعه‌ی ما هم پر از این زیرسیگاری‌هاست. تا وقتی پای منفعت، عشق یا ترس به میان نیامده، محکم می‌گوییم «من هرگز!» اما کافی‌ست لحظه‌ی امتحان برسد، آن وقت «هرگز»ها تبدیل می‌شوند به «شاید» و بعد هم به «چرا که نه؟».
 
گاهی فکر می‌کنم ما آدم‌ها بیشتر از اینکه باور داشته باشیم، بهانه داریم. باورها تا وقتی محک نخورده‌اند، سفت و محکم‌اند. ولی همین که زندگی کمی فشار بدهد، می‌بینی همه‌چیز ترک برمی‌دارد.
 
مثل یک زیرسیگاری سنگی… که می‌تواند از بوی دود پر باشد یا از عطر عشق.

 

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.