لمی میگوید تهدید ایران واقعی است. «رهبران ایران نمیتوانند برایم توضیح دهند – و من بارها با آنها گفتوگو کردهام – که چرا به اورانیوم با غنای ۶۰ درصد نیاز دارند. اگر من به سلفیلد یا یورنکو در چشایر بروم، حتی یک گرم اورانیوم با غنای بالای ۶ درصد هم نخواهند داشت. ایرانیها میگویند این میزان غنا برای اهداف علمی است، اما من این را نمیپذیرم. این گوردون براون بود که در سال ۲۰۰۹، زمانی که ایران سایت زیرزمینی فردو را علنی کرد، آنها را به فریبکاری متهم کرد.»
به گزارش سرویس بین المللی «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: همه بر سر اینکه ایران نباید به سلاح هستهای دست یابد توافق داشتند؛ مسئله این بود که چگونه باید جلوی آن را گرفت. لمی میگوید نقش او در پلسازی دیپلماتیک قرار بود آغاز گفتوگوهای دقیق با مارکو روبیو، وزیر خارجه ایالات متحده، و استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه، باشد و پس از آن راهی ژنو شود تا دو عضو دیگر گروه E3 یعنی فرانسه و آلمان را در جریان بگذارد.
او میگوید: «یادم هست زمانی که دانشجوی تاریخ بودم، درباره بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ میخواندم. در تاریخ لحظاتی هست که جهان در لبه پرتگاه قرار دارد. امسال، یکی از همان لحظات بود. شما هم اگر آنجا بودید، آن تنش را حس میکردید.»
لمی میگوید تهدید ایران واقعی است. «رهبران ایران نمیتوانند برایم توضیح دهند – و من بارها با آنها گفتوگو کردهام – که چرا به اورانیوم با غنای ۶۰ درصد نیاز دارند. اگر من به سلفیلد یا یورنکو در چشایر بروم، حتی یک گرم اورانیوم با غنای بالای ۶ درصد هم نخواهند داشت. ایرانیها میگویند این میزان غنا برای اهداف علمی است، اما من این را نمیپذیرم. این گوردون براون بود که در سال ۲۰۰۹، زمانی که ایران سایت زیرزمینی فردو را علنی کرد، آنها را به فریبکاری متهم کرد.»
بهطور کلی، لمی دیپلماسی را بر مداخله نظامی ترجیح میدهد، اما در عین حال «با دیدی واقعبینانه» به برخی بخشهای ایران نگاه میکند که «اهدافی خاص» را دنبال میکنند. او تنها نگران وقوع جنگ هستهای میان ایران و اسرائیل نیست. لمی می گوید «بسیاری از خوانندگان شما فیلم اوپنهایمر را دیدهاند و میدانند ساخت بمب اتم چه پیامدهایی دارد. نگرانی اینجاست که [ایران هستهای] چه تأثیری بر کشورهای دیگر منطقه خواهد گذاشت؛ کشورهایی که ممکن است آنها هم به دنبال بمب اتم بروند. و این یعنی ناگهان دنیایی پُر از سلاح هستهای را به فرزندان و نوههایمان تحویل خواهیم داد؛ دنیایی خطرناکتر از امروز.»
لمی میداند که ممکن است هر شب خوابش مختل شود (همسرش مشکلی با این ندارد؛ «او انگار با خواب کمتر هم سر میکند») و شب ۲۱ ژوئن هم زمانی که به رختخواب رفته بود، گوشیاش شروع به لرزیدن کرد. آنطرف خط مارکو روبیو بود که خبر داد آمریکا قرار است ایران را هدف قرار دهد.
از لمی پرسیدم چقدر زودتر خبر دادند؟ او با احتیاط پاسخ داد که نخستوزیر در جریان بود و همزمان کانالهای نظامی نیز مطلع شدند. آیا فاصله زمانی اطلاعرسانی فقط چند دقیقه بود؟
لمی به جای پاسخ، موضوع را عوض میکند:«وقتی به رئیسجمهور ترامپ تیراندازی شد، من هم خواب بودم. در لحظات ابتدایی، میزان جراحت او مشخص نبود. یادم هست که بیدار شدم و با خودم گفتم، خدایا!»
او تأکید میکند که تصمیم آمریکا برای حمله، با هدف سرنگونی حکومت ایران نبود، اگرچه «با استدلالهای اسرائیل برای تغییر حکومت» نیز مواجه بوده است.
وزیرخارجه انگلیس می گوید «بیایید صادق باشیم؛ [افرادی] خواهان تغییر رژیم هستند. اما هیچ تضمینی نیست که آنچه بیاید، بهتر باشد — ممکن است حتی بدتر باشد.»
او با دست بر میز میکوبد: «پس این تصمیمی است که باید مردم ایران بگیرند. تمرکز من این است که بریتانیا چه میتواند بکند تا مانع هستهای شدن ایران شود.»
در طول بخش زیادی از دوران سیاسیاش، لمی همواره بر دوستیاش با باراک اوباما تأکید میکرد. آنها در سال ۲۰۰۵ در یک گردهمایی از فارغالتحصیلان سیاهپوست مدرسه حقوق هاروارد با هم آشنا شدند. لمی بارها در مصاحبهها یادداشتهایی از اوباما را نشان داده که مثلاً نوشته بود: «مبارزه را ادامه بده!»
اما امروز، لمی مشتاق است رابطهاش با جمهوریخواهان را نیز برجسته کند. مثلاً میگوید با مارکو روبیو «روابط بسیار خوبی» دارد و هر هفته با او صحبت میکند. «ما شوخی میکنیم که من اهل گویان هستم و او اهل کوبا؛ برای او ایمان مهم است، برای من هم مهم است. او مسیر بلندی طی کرده تا به جایگاه فعلیاش برسد — من هم همینطور. او بسیار حرفهای، باهوش و پیگیر است.»
لمی همچنین معاون رئیسجمهور، جیدی ونس، را «دوست» خود مینامد. وقتی میپرسم چرا رابطهشان خوب است، پاسخ میدهد:«یادم هست مراسم آغاز به کار پاپ جدید در رم بودم، همراه با آنجلا راینر و جیدی ونس. فکر نمیکنم بدشان بیاید بگویم کمی نوشیدنی هم خورده بودند!»
محل مراسم، باغ ویلای تاورنا، اقامتگاه سفیر آمریکا در ایتالیا بود، و «یکی از آن روزهای دلانگیز گرم در ایتالیا» بود. ونس قالبهای یخ را در لیوانها انداخت و با شراب رز پرشان کرد. لمی میگوید:
«خیلی دلم میخواست یک لیوان بردارم — چون ضعف من رز است — ولی در عوض فقط یک کوکای رژیمی خوردم.»
وقتی میپرسم که آیا راینر با نوشیدنی شلوغ میشود، میگوید:«نه، نمیشود گفت اهل شلوغکاری است؛ چون آنجلا راینر شخصیتی بزرگ دارد. منظورم این است که او باربارا کَسِلِ دوران ماست. این فقط مربوط به نوشیدن نیست؛ ذات او همین است — پُر از انرژی، پُر از شخصیت، محکم. او باعث میشود من خجالتی شوم. شخصیت من به بزرگی او نیست. و خب، ما هم آنجا بودیم با معاون رئیسجمهور. پس احتمالاً من از همه خجالتیتر بودم.»