سعید کیائی
جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل از ۲۳ خرداد تا ۴ تیر ۱۴۰۴ (۱۳ تا ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵) صحنهای بود که رسانهها فراتر از گزارشگری، به خلق «واقعیتهای موازی» پرداختند. این تحلیل، با تکیه بر نظریههای کادرسازی گافمن، دستورکارگذاری مککومبز و شاو، برساخت اجتماعی برگر و لاکمن، و پروپاگاندای محاسباتی وولریج و هوارد، نشان میدهد چگونه رسانههای دو طرف با تکنیکهای پنهان و آشکار، افکار عمومی را شکل دادند.
براساس افشاگری گروه هکری «حنظله» در ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ که اسناد داخلی شبکه ایراناینترنشنال را فاش کرد، این شبکه به طور مشخص مأمور به استفاده از واژگانی مانند «حمله تروریستی» و «رژیم ایران» بود. این جهتدهی زبانی، با هدف ایجاد احساس ناامنی و جلوهدادن اسرائیل به عنوان قربانی، حملات موشکی ایران را در قالب «تهدید جهانی» به تصویر کشید. این، تحقق کارکردهای کادرسازی گافمن محسوب میشود؛ جایی که انتخاب واژهها و چینش تصاویر، واقعیت رسانهای را بازتعریف میکند.
در نقطه مقابل، رسانههای ایرانی مثل خبرگزاری فارس و صداوسیما، با عباراتی چون «دفاع مشروع» و «عملیات غرورآفرین»، حملات ایران به پایگاه نواتیم را تجلی «اقتدار ملی» نشان دادند. برای نمونه، حمله موشکی ایران به نواتیم در ۲۴ خرداد ماه، در رسانههای داخلی با تیترهایی چون «وعده صادق ۳» و با نمایش تصاویر آرشیوی پرتاب موشکهای بالستیک، به نمادی از قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی تبدیل شد. این در حالی بود که رسانههایی چون جروزالمپست و هاآرتص، با تمرکز بر جزئیات رهگیری موفق توسط گنبد آهنین و با اشاره به «خسارات ناچیز»، ماهیت حمله را «بیاثر» و «تحت کنترل» جلوه دادند.
دادههای پلتفرم X در این خصوص قابل توجه است؛ هشتگ #IronDome در ۲۴ ساعت اولیه، ۱.۲ میلیون بازدید را ثبت کرد، در حالی که هشتگ #انتقام_سخت در ایران، بیش از ۸۰۰ هزار تعامل را از آن خود کرد. این آمار، بیانگر تاثیرگذاری کادرسازی رسانهای بر شکلگیری ادراک عمومی است.
نظریه دستور کارگذاری (Agenda-Setting) مککومبز و شاو، اهمیت زمانبندی در اولویتدهی به اخبار را برای تعیین جهتگیری افکار عمومی برجسته میسازد. در این جنگ، زمان انتشار اخبار کلیدی، خود به ابزاری برای شکلدهی روایتها تبدیل شد.
بر اساس گزارش بیبیسی در ۲۳ ژوئن ۲۰۲۵، اعلام آتشبس از سوی دونالد ترامپ در پلتفرم Truth Social در ساعت ۱۹:۴۵ به وقت جهانی (۲۳:۱۵ به وقت تهران) منتشر شد. اسرائیل در ساعت ۲۰:۳۰ بیانیه رسمی خود را صادر کرد، اما ایران، خبر را با تأخیری حدوداً سه ساعته در ساعت ۲:۱۵ بامداد روز بعد (۴ تیر) تأیید کرد.
این تأخیر در اعلام از سوی ایران، به رسانههای داخلی این فرصت را داد تا روایت پایان درگیری را به عنوان «پیروزی مقاومت» شکل دهند. در مقابل، اعلام سریع آتشبس از سوی اسرائیل، برتری سیاسی و نظامی را القا میکرد. در یک مورد مطالعاتی، بیانیه عباس عراقچی در ۱:۳۰ بامداد تهران، آتشبس را حاصل «ایستادگی ملت ایران» خواند و همزمان از شبکه خبر پخش شد. این رویکرد، حس غرور ملی را در مخاطبان داخلی تقویت کرد. در نقطه مقابل، نتانیاهو در ساعت ۴ صبح به وقت تهران، آتشبس را «پیروزی قاطع اسرائیل» نامید و همزمان با انتشار گسترده تصاویر موفقیت سامانههای پدافندی، این روایت در رسانههای جهانی بازتاب یافت.
تحلیل دادههای X نشان داد که پستهای حاوی هشتگ #Ceasefire در اسرائیل، چهار ساعت زودتر از ایران ترند شدند، امری که نقش زمانبندی را در تسلط بر دستور کار رسانهای آشکار میسازد.
با استناد به نظریه برگر و لاکمن درباره «برساخت اجتماعی واقعیت»، رسانهها از طریق نمادسازی رویدادها، در شکلدهی هویتهای جمعی و تقویت انسجام اجتماعی نقش ایفا میکنند.
در طول این جنگ، یک موشک ایرانی به نماد «اقتدار ملی» و تصویری از یک ساختمان آسیبدیده در اسرائیل به نماد «قربانیبودن» تبدیل شد. هشتگ #انتقام_سخت با بیش از ۱.۵ میلیون تعامل در ایران، به اسطورهی مقاومت بدل شد. در مقابل، هشتگ #IsraelUnderAttack که با انتشار تصاویر کودکان پناهگرفته در پناهگاهها همراه بود، با بیش از ۲ میلیون بازدید جهانی، موجی از همدلی را برانگیخت.
در یک مورد مطالعاتی، رسانههای ایرانی با نمایش شلیک موشک «خیبرشکن» به پایگاه نواتیم، این عملیات را «شکستن هیمنه نظامی اسرائیل» توصیف کردند. از طرفی، رسانههای اسرائیلی با تمرکز بر آسیب وارد شده به یک بیمارستان در تلآویو، تصویری از «خشونت غیرانسانی ایران» را ساختند. هر دو روایت، با بهرهگیری از احساسات، مخاطبان خود را برای حفظ انسجام داخلی و جلب حمایت خارجی بسیج کردند.
بر اساس نظریه «پروپاگاندای محاسباتی» (Computational Propaganda) که توسط وولریج و هوارد مطرح شده است، ابزارهایی مانند هوش مصنوعی، باتهای خودکار و الگوریتمهای شبکههای اجتماعی میتوانند در تقویت هدفمند روایتهای خاص در فضای دیجیتال نقش داشته باشند.
در این جنگ، اسرائیل از یک ویدئوی جعلی با مضمون انفجار در زندان اوین که با هوش مصنوعی ساخته شده بود (و در ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ منتشر شد)، برای ایجاد هراس روانی استفاده کرد. این ویدئو که توسط حسابهای جعلی منتسب به موساد در پلتفرم X منتشر شد، در عرض چند ساعت بیش از ۳ میلیون بازدید کسب کرد.
در ایران نیز، باتهای خودکار در تقویت هشتگ #انتقام_سخت نقشی فعال داشتند. تحلیل آزمایشگاه علوم اجتماعی دیجیتال دانشگاه MIT نشان داد که ۶۰ درصد از حسابهای فعال در این کمپین، الگوهای رفتاری مشابه باتها را از خود نشان میدادند. علاوه بر این، انتشار تصاویر آرشیوی از عملیاتهای پیشین نیز برای تقویت حس پیروزی و بازدارندگی بهکار گرفته شد.
گزارش نیویورکتایمز در ۲۰ ژوئن ۲۰۲۵ تأیید کرد که برخی حسابهای جعلی، پیامهایی به زبان فارسی با مضمون تحریک احساسات ضدحاکمیتی منتشر کردهاند. الگوریتمهای پلتفرم X نیز با اولویتدهی به محتوای احساسی، تاثیر این روایتها را تشدید کردند.
جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل این واقعیت را روشن ساخت که در عصر دیجیتال، رسانهها صرفاً حامل خبر نیستند، بلکه تولیدکنندگان فعال واقعیت به شمار میآیند. با بهکارگیری نظریههایی چون کادرسازی، دستور کارگذاری، برساخت اجتماعی واقعیت و پروپاگاندای محاسباتی، طرفین درگیر کوشیدند تا میدان روایت را به کنترل خود درآورند.
پلتفرمهایی مانند X، در این میان، نه تنها به بستری برای گفتگو، بلکه صحنهای برای تقابل روایتها، سوءاستفاده از احساسات و مهندسی ادراک عمومی تبدیل شدند؛ فضایی که در آن مرز میان واقعیت و روایت، بیش از هر زمان دیگری درهم آمیخته است.