چین در رقابت با آمریکا پیروز خواهد شد؟/ ببین و یاد بگیر

اقتصادنیوز سه شنبه 10 تیر 1404 - 22:26
اقتصادنیوز: افزایش نفوذ جهانی چین که یکی از پایه‌های شکل‌گیری نظم چندقطبی نوین است، نتیجه راهبردی سنجیده و درازمدت بود که به تحلیل پکن از قدرت آمریکا وابسته بوده است.

به گزارش اقتصادنیوز، امروز ایالات متحده و چین در موارد بسیار کمی با هم هم‌نظرند، اما یک نکته‌ی شگفت‌آور هست که مقام‌های ارشد هر دو کشور بر آن توافق دارند: جهان در حال چندقطبی شدن است.

مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، در یکی از اولین مصاحبه‌های خود پس از انتصابش، تأکید کرد که تسلط تک‌قطبی‌ای که آمریکا در دهه‌های اخیر داشت، «یک استثنا» و «محصول پایان جنگ سرد» بود. به نظر او، آمریکا دیگر هژمون بی‌رقیب جهان نیست، بلکه یکی از چند «قدرت بزرگ در نقاط مختلف جهان» به شمار می‌رود.

وانگ یی، وزیر خارجه چین، نیز با این دیدگاه موافق است. در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه ۲۰۲۵، وانگ اعلام کرد: «جهان چندقطبی نه تنها یک امر اجتناب‌ناپذیر تاریخی است، بلکه در حال تبدیل شدن به یک واقعیت نیز هست.»

دو درک متفاوت از جهان چندقطبی

البته، برداشت پکن و واشنگتن از چندقطبی بودن متفاوت است. مقام‌های دولت ترامپ جهانی را تصور می‌کنند که در آن آمریکا از بسیاری از تعهدات خارج از مرزهای خود آزاد شده و می‌تواند به طور یک‌جانبه عمل کند، عمدتاً بر نیمکره غربی و سیاست‌های «اول آمریکا» تمرکز داشته باشد و در عین حال حوزه‌های نفوذ دیگر را تحمل کند. روبیو در ژانویه گفت: «چینی‌ها آنچه را که به نفع چین است انجام خواهند داد، روس‌ها آنچه به نفع روسیه است، و آمریکا آنچه به نفع آمریکا است.»

بنا به روایت اکوایران، مجله فارن افرز، تاکید دارد، در سوی دیگر، رهبران چین چندقطبی بودن را نه فقط به عنوان فرصتی برای تسلط بر آسیا، بلکه به عنوان نشانه‌ای از ظهور یک نظام جهانی تعاملی می‌بینند که در آن دامنه قدرت آمریکا محدود شده، شرکای کلیدی آمریکا کمتر با واشنگتن همسو هستند، دیکتاتوری‌ها با مقاومت کمتری مواجه می‌شوند و چین همراه با شریک راهبردی‌اش روسیه آزادی عمل و نفوذ جهانی بسیار بیشتری خواهند داشت.

هر دو این چشم‌اندازها در حال بازسازی جهان‌اند. رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، و رهبر چین، شی جین‌پینگ، در حال هدایت جهانی هستند که می‌توان آن را «چندقطبی مزدورانه» نامید؛ نظام بین‌المللی تحول‌یافته‌ای که حول قدرت‌های بزرگ خودخواه می‌چرخد، قدرت‌هایی که معمولاً از استفاده از نفوذشان برای همکاری یا منافع دیگران پرهیز می‌کنند و عمدتاً به دنبال حداکثر کردن امنیت، رفاه و قدرت خود هستند.

اما اصلاً جهان چندقطبی چگونه به‌وجود آمد؟ این پرسشی کلیدی است که دو دیدگاه تازه و متفاوت به‌نوعی به آن پاسخ می‌دهند.

در کتاب «تازه‌وارد: چگونه چین یک ابرقدرت شد»، اوریانا اسکایلار ماسترو، استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد و افسر ذخیره نیروی هوایی ایالات متحده، بررسی‌ای نظام‌مند و خلاقانه از مسیر چین در رسیدن به اهدافش ارائه می‌دهد؛ اهدافی چون «کاهش شکاف قدرت نسبی در حوزه‌های دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی». در مقابل، ژو بو، تحلیل‌گر چینی و سرهنگ بازنشسته ارتش آزادی‌بخش خلق، در کتاب «آیا جهان باید از چین بترسد؟» که مجموعه‌ای نه‌چندان منسجم از مقالات اوست، در مقام مدافعی سرسخت از مواضع چین ظاهر می‌شود؛ دیدگاهی که بازتابی از جریان غالب در تفکر راهبردی چین است.

آمریکا+آفریقا

در سال‌های اخیر، تحلیل‌گران بسیاری درباره ابعاد و دامنه چالش چین برای نظم جهانی بحث کرده‌اند. اما این بحث اکنون وارد مرحله‌ای عجیب شده است، زیرا دولت ترامپ در ایالات متحده به بازیگری آشکاراً تجدیدنظرطلب‌تر تبدیل شده و نظم بین‌المللی‌ای را که خود پایه‌گذاری کرده بود، به‌هم زده است. با خروج از نهادهای سازمان ملل، اعمال تعرفه علیه سراسر جهان (حتی علیه متحدان آمریکا)، تهدید به تصرف کانادا و گرینلند، و تضعیف اصول جمعی حقوق و کثرت‌گرایی، دولت دوم ترامپ فضای بی‌سابقه‌ای به چین داده تا بتواند خود را هم مدافع و هم اصلاح‌گر نظم موجود نشان دهد. این وضعیت به چین امکان داده تا نفوذ بیشتری در نهادهای بین‌المللی کسب کند، با بهره‌گیری از ترس و نااطمینانی، شرکای دیرینه آمریکا را به خود نزدیک‌تر کند، و هم‌زمان نهادها و روابط جایگزین خود را بسازد، حتی در حالی که همچنان قوانین و هنجارهای بین‌المللی را نقض می‌کند.

در نتیجه، ترامپ و شی رقابت آمریکا و چین را به داستانی درباره دو ابرقدرت زورگو و خودمحور تبدیل کرده‌اند که می‌خواهند هرچه می‌توانند از کشورهای دیگر و از یکدیگر سود ببرند. این چرخش بنیادین به نفع چین تمام می‌شود و نقاط قوت کلیدی آمریکا را در رقابت بلندمدت بر سر نظم آینده جهان تضعیف می‌کند.

ببین و یاد بگیر

افزایش نفوذ جهانی چین که یکی از پایه‌های شکل‌گیری نظم چندقطبی نوین است، نتیجه راهبردی سنجیده و درازمدت بود که به تحلیل پکن از قدرت آمریکا وابسته بوده است؛ ماسترو در کتاب تازه‌وارد چارچوبی نو برای درک ظهور چین ارائه می‌دهد. او نشان می‌دهد که چین طی چهل سال گذشته با بهره‌برداری از شکاف‌های موجود در قدرت ایالات متحده و نظم بین‌المللی، و با نوآوری‌های گزینشی و گاه تقلید از اقدامات آمریکا، به قدرتی بزرگ تبدیل شده است. او می‌نویسد ایالات متحده، همچون شرکت پیشتاز بازار، «مرجع اصلی تصمیم‌گیری برای سیاست‌گذاران چینی» بوده است.

مهم‌ترین دستاورد کتاب ماسترو این است که توضیح می‌دهد چگونه چین توانست به قدرتی بزرگ تبدیل شود، بدون آن‌که - تا همین اواخر - واکنش شدیدی را از سوی ایالات متحده برانگیزد. یکی از بینش‌های کلیدی اوریانا ماسترو این است که چین در مسیر صعود خود، در بسیاری موارد از الگوبرداری از آمریکا خودداری کرد، به‌ویژه زمانی که چنین الگویی یا بیش از حد پرهزینه بود یا احتمال داشت باعث واکنش منفی واشنگتن شود. هرچند افزایش قدرت چین آشکار بود، اما نیات و جاه‌طلبی‌های آن چنین نبود.

قدرت‌های بزرگ، از جمله ایالات متحده، معمولاً رشد قدرت رقبای خود را با مقایسه با خودشان می‌سنجند و به دنبال نشانه‌هایی از راهبردهای مشابه با آن‌چه خود به‌کار برده‌اند می‌گردند. اما ماسترو نشان می‌دهد که چین آگاهانه از آن‌گونه الگوبرداری‌هایی پرهیز کرد که می‌توانست به سیاست‌گذاران آمریکایی بفهماند که پکن قصد دارد موقعیت جهانی آمریکا را به چالش بکشد. به‌گفته ماسترو، رهبران چینی می‌دانستند که اگر واشنگتن احساس تهدید کند، می‌تواند اهداف آن‌ها را ناکام بگذارد.

برای جلوگیری از چنین سناریویی، چین راهبردی را به‌کار گرفت که هدف آن پنهان کردن تهدید نسبت به منافع آمریکا و در نتیجه به‌تعویق انداختن واکنش واشنگتن بود - حتی در حالی که به‌طور جدی در حال تقویت توان نظامی خود بود. نمونه‌هایی که ماسترو از این راهبرد ذکر می‌کند عبارت‌اند از تمرکز چین بر ساخت بنادر تجاری به‌جای پایگاه‌های نظامی خارجی و آموزش نیروهای پلیس محلی کشورهای دیگر به‌جای ارتش‌های آن‌ها. چنین سیاست‌هایی به مقام‌های چینی اجازه داد تا اقدامات کشورشان را بی‌خطر جلوه دهند و بر تعهد خود به «صعودی صلح‌آمیز» تأکید کنند.

اقتصاد+چین

ماسترو می‌نویسد چین طی چند دهه توانست با توسعه نظامی چشمگیر، فناوری پیشرفته و نقشی غالب در تجارت جهانی، از انزوای دیپلماتیک به جایگاهی برسد که از نظر قدرت دیپلماتیک و سیاسی در سطح جهانی، با ایالات متحده برابری می‌کند.

به گفته ماسترو، اگر ایالات متحده می‌خواهد در این رقابت برتری خود را حفظ کند، باید او هم نسخه‌ای از راهبرد تازه‌وارد را برای خود اتخاذ کند؛ راهبردی که شامل بستن شکاف‌هایی باشد که چین از آن‌ها بهره می‌برد، پیشی گرفتن از چین در حوزه‌هایی که آمریکا و متحدانش مزیت رقابتی دارند، بهره‌گیری از رویکردهای نوآورانه، و حتی الگوبرداری از موفقیت‌های چین.

پیشنهاد ماسترو برای یک «راهبرد تازه‌وارد» از سوی ایالات متحده، مسیری نیست که دولت ترامپ در پیش گرفته است. در عوض، دولت ترامپ با عقب‌نشینی از نهادهای بین‌المللی و تضعیف مزیت‌های رقابتی آمریکا - از جمله شبکه جهانی اتحادها و مشارکت‌هایش و نهادهای تحقیق و نوآوری در داخل کشور - در حال ایجاد شکاف‌های جدیدی است که چین می‌تواند از آن‌ها بهره‌برداری کند.

در ماه آوریل، شی جین‌پینگ به ویتنام، مالزی و کامبوج سفر کرد و در زمینه‌هایی چون تجارت، فناوری و حوزه‌های دیگر توافق‌نامه‌هایی امضا کرد - در منطقه‌ای که طی سال‌های اخیر شراکت‌های عمیق‌تری با ایالات متحده برقرار کرده بود، اما اوایل همان ماه از تعرفه‌های ترامپ به‌شدت آسیب دید.

پکن همچنین در تلاش است اروپا را به خود نزدیک‌تر کند. چین تحریم‌هایی را که علیه اعضای پارلمان اروپا وضع کرده بود، لغو کرده و تلاش می‌کند از فرصت‌هایی استفاده کنند که اقدامات واشینگتن در اختیار آن‌ها قرار داده است.

سرزمین فرصت

برخی اندیشمندان سیاست خارجی چین درباره فرصت‌های تازه‌ای سخن می‌گویند که برای پیشبرد چشم‌انداز چین از جهانی چندقطبی، مساعد منافع این کشور، به‌وجود آمده است.

ژو بو، سرهنگ سابق ارتش آزادی‌بخش خلق و نویسنده کتاب آیا جهان باید از چین بترسد؟، در مصاحبه‌ای با شبکه سی‌ان‌ان در مارس ۲۰۲۵ گفت: «تا پایان دوره دوم ترامپ، جایگاه جهانی و اعتبار ایالات متحده به شدت تنزل خواهد کرد و با افول قدرت آمریکا، چین، طبعاً، مهم‌تر به‌نظر خواهد رسید.»

در کتاب جدید خود، ژو تصویری تحسین‌آمیز از چین به‌عنوان بازیگری مسئول و تثبیت‌کننده در جهانی آشفته ترسیم می‌کند. مقالات او را می‌توان نوعی واریاسیون بر خط مشی رسمی حزب حاکم دانست که گاه فراتر می‌رود، اما هرگز از آن فاصله نمی‌گیرد.

او استدلال می‌کند که برخلاف ادعای ایالات متحده، چین واقعاً قصد «بازطراحی نظم جهانی» را ندارد، چرا که به‌گفته او، «نظمی بین‌المللی لیبرال» اصلاً وجود ندارد. او این اصطلاح را ساده‌انگارانه و حامل «نوعی غرور پیروزمندانه غربی» می‌داند.

ژو استدلال می‌کند که تغییراتی که چین پدید آورده، «نباید به‌عنوان تضعیف نظم بین‌المللی تلقی شوند»، بلکه باید آن‌ها را گام‌هایی دانست که «می‌توانند جهان را به‌سوی وضعی بهتر سوق دهند».

چین+روسیه

روسیه، نزدیک‌ترین شریک چین در بریکس و سازمان همکاری شانگهای، به‌ویژه مورد توجه ژو قرار دارد. او در اکتبر ۲۰۲۲ - زمانی که ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در حال تهدیدهای خطرناک هسته‌ای بود - برای نشریه فایننشال تایمز نوشت: «با توجه به نفوذ عظیم پکن بر مسکو، چین در موقعیتی منحصربه‌فرد قرار دارد تا گام‌های بیشتری برای جلوگیری از درگیری هسته‌ای بردارد».

چند هفته بعد، پس از دیداری در پکن میان شی جین‌پینگ و اولاف شولتس، صدراعظم وقت آلمان، دولت چین اعلام کرد که دو رهبر «به‌طور مشترک با استفاده یا تهدید به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای مخالفت کردند» - صریح‌ترین موضع‌گیری علنی پکن از زمان آغاز تهاجم تمام‌عیار روسیه به اوکراین در فوریه همان سال. با این حال، علی‌رغم این اظهارات شی درباره سلاح‌های هسته‌ای، چین و روسیه در موضوعات راهبردی کلان همچنان متحد باقی مانده‌اند.

ژو تفاوت ظریفی میان نگاه چین و روسیه به نظم جهانی قائل است، هرچند هر دو کشور از نظم چندقطبی سخن می‌گویند. او خاطرنشان می‌کند که «چین بزرگ‌ترین بهره‌مند از جهانی‌سازی است، که به نظم بین‌المللی موجود متکی است»، در حالی‌که «روسیه از این نظم دل‌چرکین است و خود را قربانی آن می‌داند». صرف‌نظر از این‌که این تمایز چقدر معتبر تلقی شود، نکته‌ای که به‌ویژه طعنه‌آمیز به نظر می‌رسد آن است که برخی اظهارات مقامات دولت ترامپ - از جمله سخنان مارکو روبیو در جلسه تأیید صلاحیتش مبنی بر اینکه نظم جهانی پس از جنگ «به سلاحی علیه ما تبدیل شده» - بازتاب همان نوع احساس قربانی بودن است که ژو آن را به روسیه نسبت می‌دهد.

چشم‌اندازهایی برای نظم جهانی

کتاب‌های ماسترو و ژو تفاوت‌های بسیاری با یکدیگر دارند، اما دیدگاه‌های این دو نویسنده روشن‌کننده‌ی ویژگی‌های جهان چندقطبی‌ای است که هنوز در حال شکل‌گیری است. در ایالات متحده، آن خوش‌بینی پیشین که تصور می‌کرد چین به‌عنوان «شریکی مسئول» وارد نهادهای موجود خواهد شد، مدت‌هاست جای خود را به درکی سرد و واقع‌گرایانه‌تر داده که بر اساس آن، چین با افزایش قدرت خود، تلاش کرده جنبه‌هایی از نظم بین‌المللی را به‌گونه‌ای دگرگون کند که به نفع نظام اقتدارگرای حاکم، اقتصاد سیاسی دولتی و اهداف ژئوپلیتیکی‌اش باشد.

در همین راستا، دولت ترامپ یک‌جانبه‌گرایی خود را واکنشی ضروری به اقدامات چین معرفی کرده است. روبیو در جلسه تأیید صلاحیتش گفت: «ما حزب کمونیست چین را به نظم جهانی راه دادیم و آن‌ها از تمام منافع آن بهره بردند، اما تمام مسئولیت‌ها و تعهداتش را نادیده گرفتند». از این منظر، چون چین با بهره‌گیری از قواعد و نهادهایی که پایه‌گذار نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم بودند به قدرت رسید، باید آن نظم را از میان برد و ایالات متحده نیز باید به همان اندازه‌ی چین، بی‌ملاحظه از منافع خود دفاع کند. بی‌توجهی به اروپا و ترجیح دادن روسیه نیز در همین چارچوب می‌گنجد، چرا که ترامپ روسیه، و نه اروپا را، به‌عنوان یک قدرت بزرگ دیگر در نظر می‌گیرد.

ماهیت متغیر و غیرقابل پیش‌بینی دولت ترامپ، پیش‌بینی دقیق تحولات آینده در رویکرد آن نسبت به چین و نظم بین‌المللی را ناممکن می‌سازد. اما آنچه هم‌اکنون آشکار است، این است که جهان وارد دوران «چندقطبی مزدورانه» شده که به‌مراتب آشفته‌تر و خطرناک‌تر از دوران پیشین خواهد بود. نظم چندقطبی می‌تواند اشکال مختلفی به خود بگیرد: برخی با همکاری بیشتر، برخی همراه با پذیرش بیشتر وابستگی متقابل میان قدرت‌های بزرگ. اما اکنون به‌نظر می‌رسد که همکاری، ویژگی اصلی نظم جهانی در سال‌های پیش‌رو نخواهد بود. در عوض، جهان احتمالاً شاهد افول یا حتی فروپاشی نهادهای بین‌المللی خواهد بود؛ نهادهایی که ممکن است جای خود را به مؤسسات چندملیتی کم‌نفوذتر بدهند، و همزمان شاهد تشدید واگرایی، رقابت و معامله‌محوری در روابط بین‌المللی باشد.

اگر کشورهای بیشتری به این باور برسند که صرفاً با یک انتخاب میان ابرقدرت‌های بزرگ و خودمحور روبه‌رو هستند، احتمالاً صرفاً امتیازاتی ظاهری خواهند داد، اما در بلندمدت راهبردهای سیاست خارجی‌ای را در پیش خواهند گرفت که نه با واشنگتن هم‌راستا باشد و نه با پکن. بسیاری از کشورها حتی ممکن است نتیجه بگیرند که می‌توانند از چین، در مقایسه با ایالات متحده‌ای یک‌جانبه‌گرا، معامله‌ای بهتر یا بادوام‌تر به دست آورند. آن‌ها ممکن است تمایل کمتری به پذیرش ریسک برای پیوستن به ایالات متحده در حفظ صلح و ثبات در تنگه تایوان یا محدود کردن صادرات فناوری‌های پیشرفته‌ای داشته باشند که می‌تواند به دست ارتش چین بیفتد. همچنین علاقه کمتری خواهند داشت که به واشنگتن به‌عنوان رهبر نظم بین‌المللی آینده نگاه کنند، مگر آن‌که بار دیگر متقاعد شوند که ایالات متحده به منافع آن‌ها نیز توجه دارد، نه فقط به منافع خودش.

منبع خبر "اقتصادنیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.