در این کتاب میخوانیم چگونه نسل جدید دیکتاتورها با لبخندهای دیپلماتیک و انتخابات از پیش طراحی شده چهرهای فریبنده از خود و حکومتشان به نمایش میگذارند.
عصر ایران؛ مجید سروند- این یادداشت به مناسبت انتشار کتاب دیکتاتورهای اسپینی؛ چهرۀ در حال دگرگونی استبداد در قرن بیستمویکم نوشتۀ سرگئی گوریف و دنیل تریزمن و ترجمۀ نویسنده این سطور (به همت انتشارات نگارستان اندیشه)، به نگارش درآمده است.
در این کتاب میخوانیم چگونه نسل جدید دیکتاتورها با لبخندهای دیپلماتیک و انتخاباتهای مهندسیشده، چهرهای فریبنده از خود و حکومتشان به نمایش میگذارند.
آنها ذهن و زندگی شهروندانشان را در زیر سایۀ پروپاگاندا، دموکراسی جعلی، مدیریت روایتها، ذهنیتسازی و کنترلهای پنهان در اختیار میگیرند. این نوع حکمرانی مدرن که نویسندگان کتاب از آن به «دیکتاتوری اسپینی» یاد میکنند، با بهرهگیری از رسانهها، تبلیغات و شگردهای گوناگون، جایگزینی برای دیکتاتوریهای خونین گذشته ارائه میدهد.
پوتین در روسیه، اردوغان در ترکیه، اوربان در مجارستان، نظربایف در قزاقستان، کورئا در اکوادور، فوجیموری در پرو، چاوز در ونزوئلا، لی هسین لونگ در سنگاپور، و ... با ظاهری دموکراتیک، اما با باطنی اقتدارگرا، افکار عمومی را شکل میدهند و مخالفان را به بازی میگیرند.
دیکتاتوری اسپینی، برای دوام خود، برخلاف گذشته، بهجای وحشتآفرینی و سانسور و سرکوب علنی، میل به شورش را در دلها از بین میبرد.
در دموکراسیها، بهویژه دموکراسیهای لیبرال، این فرض وجود دارد که اگر انتخابات آزاد و شفاف بهطور منظم برگزار شود و این انتخابات با حاکمیت قانون، آزادیهای مدنی همراه شود، نظام سیاسی پایدار خواهد ماند و شهروندان تمایلی برای شورش و براندازی از خود نشان نخواهند داد.
در مقابل، دیکتاتوریها بر تمرکز قدرت در دستان یک فرد یا گروهِ محدود استوارند و معمولاً با وحشتآفرینی و سرکوب همراهاند. حال این پرسش مطرح میشود که دیکتاتوریها چگونه دوام میآورند؟ پاسخ سنتی به این پرسش، به دیکتاتوریهای قرن پیش باز برمیگردد؛ زمانی که رژیمها با سرکوب شدید، سانسور، محدودیت ارتباطات، انزوای بینالمللی و ارعاب مداوم، حکومت خود را حفظ میکردند. آنها با استفاده از خشونت و ترس، مخالفان را سرکوب و شهروندان را مطیع میساختند.
اما در پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیستویکم، با گسترش حقوق بشر، آزادیهای مدنی، آموزش، و فناوریهای ارتباطی، شرایط تغییر کرد. دیگر حکومتهای دیکتاتور مانند گذشته، نمیتوانستند صرفاً با ترس دوام بیاورند.
در این شرایط، شکلی جدید از دیکتاتوری پدیدار شد که به آن «دیکتاتوری اسپینی» (spin dictatorship) گفته میشود. در این مدل، رهبران نه با سرکوب علنی و خشونت، بلکه با فریب و مهندسی افکار عمومی قدرت خود را حفظ میکنند. آنها چهرهای دموکراتیک به خود میگیرند، انتخابات برگزار میکنند، به رسانهها اجازه فعالیت میدهند، و حتی به تعامل در عرصه بینالمللی میپردازند. بااینحال، در حقیقت و در عمل، هرگز نظامی دموکرات نیستند.
بنابراین، اساسِ رویکرد اسپینی مبتنی بر فریب است؛ امروزه اکثر دیکتاتورها ماهیتِ حقیقی خود را پنهان میکنند. این رهبران دریافتهاند که بهجای وحشتآفرینی برای شهروندان، حاکمی کاربلد میتواند آنها را از راهِ تغییرشکلِ باورهایشان دربارۀ جهان، کنترل کند. دیکتاتورهای اسپینی نه با برهم زدن شورش بلکه با از بین بردنِ میلِ به شوریدن دوام میآورند. بنابراین، تعجبآور نیست که نهتنها شهروندانشان از آنها متنفر نیستند بلکه بسیاری از دیکتاتورهای اسپینی از محبوبیت بالایی نیز برخوردارند.
1. پیشینه و چیستی دیکتاتوری اسپینی
پیشگام دیکتاتوری اسپینی، لی کوان یو در سنگاپور بود. او با حداقل سرکوبِ آشکار، سلطهای کامل بر جامعه و سیاست کشور برقرار کرد. در ظاهر، انتخابات برگزار میشد و مطبوعات وجود داشتند، اما در عمل، کنترل سختگیرانهای بر رسانهها و مخالفان اعمال میشد.
این مدل، الهامبخش دیگر دیکتاتورهای معاصر شد: پوتین در روسیه، اردوغان در ترکیه، چاوز در ونزوئلا، اوربان در مجارستان، نظربایف در قزاقستان، و دیگران. آنها با حفظ ظواهر دموکراتیک (انتخابات، رسانهها، تعاملات بینالمللی) و با استفاده از تبلیغات گسترده، تغییر در افکار عمومی و القای مشروعیت به حکومت خود، از سرکوب خشن فاصله گرفتند و بهجای سرکوب، افکار عمومی را به نفع خود شکل دادند.
دیکتاتورهای اسپینی به مردم القا میکنند که نظم موجود بهترین گزینه است و هرگونه تغییر، به هرجومرج و ناامنی منجر خواهد شد. فریب و مدیریت افکار بهجای ترس و سرکوب آشکار، ابزار اصلی بقای این حکومتهاست. برای نمونه، پوتین در روسیه، بدون خشونت گسترده، رسانهها را مدیریت میکند و انتخابات برگزار میکند، اما عملاً مخالفان را از صحنه خارج میسازد. یا در مجارستان، ویکتور اوربان، با شعارهای ملیگرایانه و ضد مهاجرتی، حمایت مردمی را جلب میکند و درعینحال، فضا را برای اپوزیسیون تنگ میسازد.
بااینحال، این مدل نیز بدون چالش نیست. در مواردی، مانند کودتای ۲۰۱۶ در ترکیه، سرکوب علنی و بازگشت به روشهای سختگیرانه دیده شد. همچنین، در چین، اگرچه برخی ویژگیهای مدل اسپینی بهکار گرفته شده، اما همچنان سرکوب خشونتآمیز مخالفان ادامه دارد (نویسندگان کتاب مورد چین و عربستان را دیکتاتوریهای با فناوری پیشرفته نامگذاری میکنند).
2. ویژگیهای دیکتاتوری اسپینی
دیکتاتوری اسپینی ترکیبی از تاکتیکهای مدرن و سنتی است. رهبران این نوع حکومتها از ابزارهای مدرن ارتباطی، رسانهها، و حتی انتخابات به نفع خود استفاده میکنند و همزمان با کنترل نامحسوس فضا، مشروعیت خود را در چشم مردم بالا میبرند. آنها میدانند که برای دوام حکومت، لازم نیست مردم از آنها بترسند؛ بلکه کافی است مردم، گزینۀ دیگری جز آنها را نپذیرند یا حتی نخواهند. در نتیجه، دیکتاتوری اسپینی نوعی حکمرانی است که در آن، مردم تحت تأثیر تبلیغات، فریب، و روایتهای رسمی، به پذیرش وضعیت موجود ترغیب میشوند.
بهطور خلاصه، دیکتاتوری اسپینی شکلی جدید از اقتدارگرایی است که بهجای سرکوب آشکار، با فریب، کنترل نرم، و تغییر در باورهای مردم، بقای خود را تضمین میکند. این دیکتاتوریها در دنیایی که ارزشهای دموکراتیک برجسته شدهاند، سعی میکنند با حفظ ظاهر دموکراتیک و اجرای کنترلهای پنهان، هم از مزایای تعامل بینالمللی بهره ببرند و هم سلطۀ خود را حفظ کنند.
دیکتاتوریهای مدرن یا همان دیکتاتورهای اسپینی، برخلاف دیکتاتورهای سنتی، کمتر به تهدید و زورگویی مستقیم متوسل میشوند و بهجای آن تلاش میکنند تصویری جذاب و شایسته از خود ارائه دهند. آنها بهجای ایجاد ترس، سعی دارند خود را رهبرانی کارآمد، دلسوز و عملگرا نشان دهند. بهجای لفاظی خشونتآمیز، روایتشان این است: «ببینید که چه کار بزرگی انجام میدهم»!
یکی از ویژگیهای کلیدی این رژیمها، کنارگذاشتن ایدئولوژی رسمی و تمرکز بر ارائه ترکیبی متنوع از پیامها برای مخاطبان گوناگون است. در دیکتاتوریهای اسپینی، رسانهها ابزارهای کلیدی پروپاگاندا هستند، اما نه به سبک قدیمی با کنترل کامل و انحصار پیام. آنها اجازه میدهند برخی رسانههای بهظاهر مستقل و حتی انتقادات محدود وجود داشته باشد، تا بتوانند مشروعیت و اعتبار کسب کنند. این دیکتاتورها از قرض گرفتن اعتبارِ رسانههای غیردولتی برای تقویت پیامهای خود استفاده میکنند و پیام خود را به صورت غیرمستقیم و باورپذیرتر منتقل میکنند.
بهرهبرداری از سرگرمی نیز یکی از تاکتیکهای مهم است. برنامههایی مثل تاکشوهای عامهپسند در روسیه یا برنامههای سرگرمی در پرو (دوران فوجیموری) که پیامهای سیاسی در آنها گنجانده میشود، نمونههایی از این رویکرد هستند.
مدیریت روایتها و تفسیرها بخش دیگری از پروپاگاندای دیکتاتوری اسپینی است. بهجای سانسور مطلق، آنها سعی میکنند پیامها را به شیوهای خاص تفسیر کنند؛ اخبار خوب را به مدیریت شایسته خود و اخبار بد را به نیروهای خارجی یا دشمنان نسبت میدهند. در مجموع، دیکتاتورهای اسپینی با ترکیبی از روایتسازی، مدیریت رسانهها، ایجاد سرگرمیهای سیاسی، و استراتژیهای پنهانکارانه، واقعیتها را به نفع خود بازتفسیر میکنند. آنها سعی میکنند در ذهن مردم این تصور را ایجاد کنند که «همین که هستیم، از دیگران بهتر است» و درعینحال هرگونه تهدید بالقوه به قدرت خود را از بین ببرند.
این نوع دیکتاتوری، تضادی پیچیده با دموکراسی دارد. از یکسو، ظاهری از نهادهای دموکراتیک را حفظ میکند (انتخابات، رسانهها، پارلمان)، اما از سوی دیگر، در عمل، مردم را از مشارکت واقعی در قدرت محروم میسازد. بهعبارتی، دیکتاتوری اسپینی دموکراسی را به یک ابزار پوستهای تبدیل میکند که در آن مردم احساس میکنند در حال انتخاب هستند، اما در واقع گزینههایشان محدود، کنترلشده و غیرواقعی است.
در تعامل با دنیای خارج نیز رژیمهای اسپینی به شدت به «تصویرسازی» وابستهاند. آنها تلاش میکنند تا خود را در چشم جامعه جهانی به عنوان رژیمهایی مدرن، باثبات و مشروع جلوه دهند. به همین دلیل، سیاستهای خارجیشان شامل روایتسازیهای دقیق، مشارکت محدود در نهادهای بینالمللی، و نمایش تعهد به قواعد بینالمللی است. این تصویرسازی به آنها کمک میکند تا از فشارهای بینالمللی بکاهند و روابط اقتصادی و سیاسی خود را حفظ کنند، حتی در حالی که در داخل کشور همچنان یک رژیم اقتدارگرا هستند.
3. چرا دیکتاتوری اسپینی رشد می کند؟
نویسندگان کتابِ دیکتاتورهای اسپینی معتقدند تغییر رویکرد دیکتاتوریها از «ترس» به «اسپین»، ریشه در نیروهای ناشی از مدرنیزاسیون و جهانیسازی دارد؛ همان نیروهایی که پس از سال 1974، به گسترش دموکراسی در قالب «موج سوم دموکراسی» کمک کردند. مدرنیزاسیون و جهانیشدن فشارهایی را در جهتِ بازشدنِ فضای سیاسی ایجاد میکنند. دیکتاتوری اسپینی راهحلی است که حاکمان بهواسطۀ آن، مقاومت میورزند. آنها با جعلِ دموکراسی، از پذیرش دموکراسی واقعی طفره میروند.
به گفتۀ نویسندگان، این شیوۀ حکمرانی در تاریخ نیز سابقه داشته و اندیشههای آن در آثار ارسطو، ماکیاولی و ناپلئون دیده میشود. اما از اواخر قرن بیستم، یک تغییر مهم رخ میدهد؛ دیکتاتوری اسپینی از پدیدهای نادر به شکل رایج و غالب دیکتاتوریها بدل میشود. دیکتاتوریهای اسپینی اغلب زمانی ظهور میکنند که دموکراسیهای ضعیف به تصرفِ رهبرانی جاهطلب و اقتدارگرا درآمدهاند.
4. آیندۀ دیکتاتوری اسپینی
اما چرا دموکراسیهای بیشتری به سمت دیکتاتوری اسپینی نمیلغزند؟ در پاسخ به این پرسش، سرگئی گوریف و دنیل تریزمن به ویژگی بسیار حائز اهمیتی در دموکراسیهای باثبات اشاره میکنند که مانع از سقوط آنها میشود. این عامل، فراتر از نهادهای دموکراتیک است، چراکه ماهیت دیکتاتوری اسپینی این است که خودکامگی را در پسِ نهادهای بهظاهر دموکراتیک، پنهان سازد.
به باور آنها، سؤالِ واقعی این نیست که آیا یک دولت نهادهای رسمی مناسبی دارد یا نه. بلکه این است که چه چیزی رهبران را از واژگونی آنها باز میدارد؛ بحث این است که محافظت و پاسداری، در مقاومتِ فعالانۀ افرادِ آگاه (informed) نهفته است ـ یعنی کسانی که دارای تحصیلات عالی، مهارتهای رسانهای، و ارتباطاتِ بینالمللی هستند.
بهرغم همه تلاشها؛ در محیطهای مدرن، اسپین صرفاً مهلتی موقتی فراهم میکند، البته فرصتی که میتواند سالها زیر نظر یک متصدی ماهر بهطول انجامد. به همین دلیل، گرچه مدرنیزاسیون شرایط مساعد برای دموکراسی را فراهم میکند، اما گذار به دموکراسی ممکن است با تأخیر همراه باشد.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.