به بهانه پخش قسمت چهاردهم سریال «تاسیان»؛ حق نداری درباره عشقم اینجوری بگی...

عصر ایران شنبه 27 اردیبهشت 1404 - 17:46
قطعات پازلی که تینا پاکروان در کنار یکدیگر قرار داد تا شاهد شکل‌گیری روابطی چند لایه میان کاراکترهای اصلی این داستان باشیم، با یک تصادف تعمدی، به یک‌باره بهم ریخت و از اینجای داستان باید منتظر نتیجه تکاپوی شخصیت‌ها برای ترمیم این روابط باشیم.
عصرایران؛ فرزاد منصوری - از همان شوک پایانی قسمت سیزدهم هم می‌شد حدس زد که داستان «تاسیان» قرار است از چهاردهمین قسمت وارد فاز متفاوتی شود. 
 
قطعات پازلی که تینا پاکروان در کنار یکدیگر قرار داد تا شاهد شکل‌گیری روابطی چند لایه میان کاراکترهای اصلی این داستان باشیم، با یک تصادف تعمدی، به یک‌باره بهم ریخت و از اینجای داستان باید منتظر نتیجه تکاپوی شخصیت‌ها برای ترمیم این روابط باشیم.
 
 امیر همچنان در کانون روایت قرار دارد و به‌واسطه سوءقصد به جمشید نجات توسط راننده ناشناسی که از ماشین پیکان پدر امیر استفاده کرده بود، ناگهان روابط امیر با سه ضلع شاخص از اطرافیانش را به چالش کشید.
 
حالا او از یک سو باید بلایی را که ناخواسته برسر خانواده و به‌طور خاص پدرش آورده جبران کند، از سوی دیگر آتش انتقام و کینه نسبت به نزدیک‌ترین رفیقش یعنی سعید به جانش افتاده و از همه این‌ها مهمتر، معشوقه‌اش شیرین به صداقتش بدبین شده و او را عامل سوءقصد به جان پدر خود می‌داند. این دقیقا همان موقعیت تاسیانی است که سرشار از استیصال است.
 
 امیر که در قسمت‌های قبلی مدام بلبل‌زبانی می‌کرد و نسبت به همه اطرافیانش حاضر جواب، در این قسمت بارها به لکنت افتاد و ناگزیر از سکوت شد. نه توانست در برابر خشم پدر و برادر، آنگونه که باید از خود دفاع کند، نه توانست تهدیدهای تلفنی سعید را پاسخ درخور دهد و نه زمانی که شیرین برسرش فریاد زد و همه تردیدهایش را به رویش آورد، زبانی برای دفاع از خود داشت.
 
 تنها جایی که امیر نتوانست سکوت کند، لحظه‌ای بود که شیرین نسبت به پاکی و صداقت او در ابراز عشقش تردید کرد و اینجا بود که او فریاد زد: «حق نداری درباره عشقم اینجوری بگی...» اما این جمله هم بی‌جواب نماند! حالا دیگر نه شیرین آن دختر عاشق‌پیشه و دل‌داده است و نه امیر هویتی پنهان برای او دارد.
 
 از این منظر قسمت چهارده سریال «تاسیان» یکی از نقاط عطف کلیدی در روند داستانی آن به شمار می‌رود. حالا جمشید نجات در حالتی نزدیک به کما، روی تخت بیمارستان است. پدر امیر با تمام اعتبارش در محله و بازار، با دست‌های دست‌بندزده راهی زندان شده و سعید، پرکینه‌تر از همیشه به دنبال پیش‌برد نقشه‌های خود برای انتقام از جمشید نجات است.
 
 امیر هیچ راهی برای دفاع از خود و صیانت از عزیزانش ندارد و شیرین هم هیچ دلیلی نمی‌بیند که یک بار دیگر، عقلش را تسلیم دل کند و واضح‌ترین نشانه‌ها مبنی‌بر دست داشتن امیر در ماجرای سوءقصد به پدرش را زیر سایه یک «دوستت دارم» نادیده بگذارد.
 
تینا پاکروان تا به اینجا به خوبی توانسته داستان آدم‌هایش را در فضایی ملتهب به تصویر درآورد و وقتی به یاد می‌آوریم که همه این اتفاقات در آستانه یکی از ملتهب‌ترین مقاطع تاریخ معاصر ایران در حال رقم خوردن است، بیشتر بابت سرانجامش کنجکاو می‌شویم.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.