قمار بن سلمان؛ پشت پرده چراغ سبز پنهان عربستان به اسرائیل/ چرا هم‌صدایی با تل‌آویو برای ریاض با اهمیت است؟

اقتصادنیوز دوشنبه 15 اردیبهشت 1404 - 13:35
اقتصادنیوز: به باور ناظران عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل گزاره ای است که سعودی هاخواهانش هستند و از آنجایی که می دانند اجرای این ابتکار عمل تا چه اندازه برای معماری امنیتی خاورمیانه و ایالات متحده با اهمیت است، تلاش دارند تا در ازای آن امتیازهای برجسته ای دریافت کرده و همزمان با برداشتن گام های تدریجی در این مسیر بر سر مشروعیت خود قمار نکنند.

به گزارش اقتصادنیوز، شورای آتلانتیک با انتشار یادداشتی مدعی شد، چشم‌انداز عادی‌سازی روابط میان عربستان سعودی و اسرائیل توجه جهانیان را به عنوان یک تحول بالقوه تعیین‌کننده در ژئوپلیتیک خاورمیانه به خود جلب کرده است. با این حال، فرایند عادی‌سازی نه ساده است و نه اجتناب‌ناپذیر؛ بلکه بازتابی از مجموعه‌ای پیچیده از اهداف راهبردی، ملاحظات سیاست داخلی و تنش‌های منطقه‌ای است. در حالی که دولت دونالد ترامپ و بازیگران منطقه‌ای به بررسی رویکردهای خود نسبت به این موضوع می‌پردازند، تحلیل عوامل محرک عادی‌سازی، پویایی‌های شکل‌دهنده آن و پیامدهای گسترده‌تر آن برای منطقه ارزشمند خواهد بود.

منطق راهبردی عادی‌سازی

در بطن خود، عادی‌سازی روابط عربستان–اسرائیل این پتانسیل را دارد که چشم‌انداز ژئوپلیتیکی منطقه را حول معماری امنیتی جدیدی بازسازی کند. به ادعای گروهی از ناظران همکاری میان دو قدرت نظامی توانمند خاورمیانه می‌تواند نفودمنطقه ای تهران را تحت تاثیر قرار داده، معادلات محور مقاومت را متاثیر  کند و نقاط حساس راهبردی مانند یمن و لبنان را تثبیت. همچنین، نفوذ ایالات متحده را با گسترش همکاری‌های دفاعی، تبادل اطلاعات امنیتی و هماهنگی بیشتر در سیاست‌های منطقه‌ای تقویت خواهد کرد. افزون بر آن، این روند مشارکت‌های ایالات متحده با اسرائیل و عربستان را مستحکم‌تر خواهد کرد، ضمن آنکه نقش واشنگتن در برابر نفوذ روزافزون چین در منطقه را پررنگ‌تر ساخته و به آمریکا اجازه می‌دهد حضور مستقیم خود را کاهش دهد. پیوند دادن «ملت استارتاپ‌محور» با منابع عظیم سرمایه سعودی نیز موجب رشد نوآوری، گسترش تجارت و بهره‌برداری از مزیت‌های نسبی دو کشور خواهد شد و فرصت‌هایی برای دیگر کشورهای عربی برای پیوستن به این روند فراهم می‌سازد.

از نظر سیاسی، عادی‌سازی می‌تواند پویایی‌های خاورمیانه را دگرگون سازد و فرصت نادری برای رسیدگی به ریشه‌های تاریخی منازعات فراهم کند. برای اسرائیل، به‌رسمیت شناخته‌شدن از سوی عربستان به معنای نقض کامل قطعنامه معروف خارطوم ۱۹۶۷ (نه به صلح، نه به شناسایی، نه به مذاکره) خواهد بود. برای عربستان، عادی‌سازی می‌تواند مسیری برای حل تنش‌های مذهبی و ملی با اسرائیل باشد و منطقه را از گذشته‌ای مملو از دشمنی به سوی صلح و رفاه سوق دهد. فراتر از روابط دوجانبه، چنین گشایشی می‌تواند به مصالحه گسترده‌تر اسرائیل با جهان عرب منجر شود و زخمی را درمان کند که نسل‌هاست سیاست منطقه‌ای را شکل داده است. روابط اعراب و اسرائیل تا دهه‌ها با خصومت تعریف می‌شد، تا آنکه در اواخر دهه ۱۹۷۰ اسرائیل با مصر معاهده صلح امضا کرد. بیش از یک دهه بعد، اسرائیل تحت فشار ایالات متحده وارد گفت‌وگوی منطقه‌ای شد، فرایند صلحی با فلسطینی‌ها را آغاز کرد و معاهده‌ای با اردن منعقد ساخت. هرچند توافق با سوریه و فلسطینی‌ها همچنان دست‌نیافتنی ماند، اما در سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۸ بسیار محتمل به‌نظر می‌رسید. با این حال، رویدادهایی چون انتفاضه دوم، قدرت‌گیری حماس در غزه و جنگ داخلی سوریه، چشم‌انداز صلح را تضعیف کردند—تا سال ۲۰۲۰، که توافقنامه‌های ابراهیم زمینه‌ساز روابط رسمی اسرائیل با امارات، بحرین، مراکش و سودان شدند. از آن زمان، ایالات متحده تلاش کرده است تا این روند را با توافقی میان اسرائیل و عربستان سعودی ادامه دهد؛ توافقی که همچنان دور از دسترس باقی مانده است.

2020-01-28T182758Z_1410283397_RC26PE96WRCW_RTRMADP_3_ISRAEL-PALESTINIANS-PLAN-scaled-e1738371274261-1024x682

از انکار تا واقعیت

تلاش‌ها برای عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل به ابتکار صلح عربی (API) در سال ۲۰۰۲ بازمی‌گردد. این طرح که در اوج انتفاضه دوم و بن‌بست در روند صلح فلسطین ارائه شد، توسط ولیعهد وقت عبدالله پیشنهاد و بعداً در چارچوب اتحادیه عرب بازنگری و تثبیت شد. این ابتکار خواهان صلح و عادی‌سازی کامل روابط میان اسرائیل و جهان عرب در ازای تشکیل کشور فلسطین بر اساس راه‌حل دو دولتی بود. همچنین خروج اسرائیل از بلندی‌های جولان به عنوان شط اصلی لحاظ شده است—گزاره ای که با توجه به فروپاشی دولت سوریه در جنگ داخلی، اهمیتش کاهش یافته است. گرچه این طرح به واسطه  بلندپروازی اش جهت عادی‌سازی بی‌سابقه بود، اما با چالش‌هایی جدی روبرو شد. یکی از موانع اصلی، رویکرد «همه یا هیچ» آن بود که از نگاه اسرائیلی‌ها، فضای کمی برای مذاکره یا تطبیق با واقعیت‌های جدید باقی می‌گذاشت. ارجاع طرح به قطعنامه ۱۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل در مورد حق بازگشت پناهجویان فلسطینی نیز از دید اسرائیل تهدیدی برای ساختار جمعیتی و امنیت ملی‌اش تلقی شد. علاوه بر این، طرح، امتیازات قابل توجهی را از اسرائیل مطالبه می‌کرد—از جمله عقب‌نشینی کامل به مرزهای ۱۹۶۷—بی‌آنکه مزایای ملموس و تعریف‌شده‌ای تا پایان فرایند ارائه کند. ناتوانی در انتقال پیام این طرح به افکار عمومی اسرائیل نیز مزید بر علت شد. مجموع این عوامل باعث شد ابتکار صلح عربی نتواند پویایی لازم را ایجاد کند و در نهایت، خشونت‌های ناشی از انتفاضه دوم آن را به حاشیه راند.

با وجود این، چشم‌انداز عادی‌سازی منطقه‌ای—به‌ویژه با عربستان سعودی—به‌عنوان پاداشی برای پیشرفت در موضوع فلسطین، به یکی از ارکان اصلی تلاش‌های صلح بدل شد. در مذاکرات ۲۰۰۷–۲۰۰۸ میان ایهود اولمرت و محمود عباس، این بعد منطقه‌ای مشهود بود و کنفرانس آناپولیس نمایندگانی از بیش از چهل کشور از جمله عربستان سعودی را گرد هم آورد. در دوره تلاش‌های جان کری (۲۰۱۳–۲۰۱۴) نیز هیأتی عربی از ایده مبادله زمین میان اسرائیل و کشور فلسطین حمایت کرد؛ تغییری معنادار و ضروری در چارچوب طرح اولیه.در نهایت، توافقنامه‌های ابراهیم در سال ۲۰۲۰ نشان دادند که عادی‌سازی روابط عرب–اسرائیل نه‌تنها ممکن است، بلکه می‌تواند مستقل از حل‌وفصل مسئله فلسطین نیز رخ دهد—چیزی که تا پیش از آن غیرقابل تصور می‌نمود. این توافقات پارادایم سابق را درهم شکستند و اولویت‌های منطقه‌ای را بازتعریف کردند، جایی که منافع اقتصادی، همکاری‌های فناورانه و امنیت مشترک—به‌ویژه در برابر ایران—بر تعهدات ایدئولوژیک تاریخی ارجحیت یافتند. این پیشینه، راه را برای عادی‌سازی اسرائیل با عربستان هموار ساخت.

usa-former-president-donald-trump-meets-deputy-crown-prince-of-saudi-arabia-mohammed-bin-salman-2017

چرخش به سمت عمل‌گرایی

گرچه عربستان سعودی در ابتدا از ابتکار صلح عربی به‌عنوان چارچوبی برای صلح با اسرائیل حمایت می‌کرد، اما در سال‌های اخیر رویکردی عمل‌گرایانه‌تر اتخاذ کرده است. سعودی‌ها به‌ویژه از زمان به قدرت رسیدن محمد بن سلمان به‌عنوان ولیعهد، اولویت‌های ژئوپلیتیکی و اقتصادی خود را بازتعریف کرده‌اند. چشم‌انداز ۲۰۳۰ که نقشه راه توسعه اقتصادی و اجتماعی عربستان است، نیازمند ثبات منطقه‌ای، سرمایه‌گذاری خارجی و نوآوری فناورانه است—و این اهداف در هماهنگی با اسرائیل دست‌یافتنی‌تر خواهند بود.در حوزه امنیتی، عربستان و اسرائیل با تهدیدهای مشترکی مواجه‌اند: نفوذ منطقه‌ای ایران، گسترش نفوذ گروه‌های مقاومت مانند حزب‌الله و حوثی‌ها، و حملات موشکی و پهپادی علیه تأسیسات حیاتی. اگرچه این همکاری‌ها اغلب غیررسمی و محرمانه بوده‌اند، اما طی سال‌های گذشته نشانه‌هایی از گرم شدن روابط دیده شده است: پروازهای مستقیم، مشارکت در نشست‌های بین‌المللی، اظهارات مثبت مقام‌های دو کشور و حتی پوشش رسانه‌ای محتاطانه‌تر.با این حال، سعودی‌ها هنوز حاضر نیستند بدون امتیازگیری معنادار از ایالات متحده و یا پیشرفتی در پرونده فلسطین، وارد عادی‌سازی کامل شوند. برخلاف کشورهای کوچکتر حوزه خلیج فارس مانند امارات یا بحرین که تهدیدات وجودی کمتری حس می‌کنند، عربستان به‌عنوان بازیگری بزرگ‌تر و با جایگاه دینی خاص، با محدودیت‌های داخلی و منطقه‌ای بیشتری مواجه است. از این رو، هرگونه توافق با اسرائیل باید به شکلی بسته‌بندی شود که نه‌تنها منافع ملموس برای سعودی‌ها داشته باشد، بلکه به‌گونه‌ای ارائه شود که از منظر داخلی و جهان اسلام توجیه‌پذیر باشد.

در این میان ایالات متحده به‌عنوان میانجی اصلی این روند، نقش تعیین‌کننده‌ای در تسهیل عادی‌سازی ایفا می‌کند. عربستان خواهان تضمین‌های امنیتی گسترده، همکاری پیشرفته در حوزه فناوری هسته‌ای (شامل غنی‌سازی)، و تسهیل فروش تسلیحات پیشرفته است. همچنین ریاض در پی تعهد واشنگتن برای تقویت جایگاهش در نظم جهانی و حفظ برتری‌اش در رقابت منطقه‌ای با ایران و ترکیه است.از سوی دیگر، دولت بایدن برای اینکه این توافق را به‌عنوان یک دستاورد تاریخی در سیاست خارجی خود ثبت کند، باید میان خواسته‌های عربستان، ملاحظات اسرائیل، و فشارهای داخلی کنگره توازن برقرار کند. برخی نمایندگان دموکرات با ارائه فناوری هسته‌ای به ریاض یا دادن تضمین‌های امنیتی الزام‌آور مخالف‌اند، به‌ویژه با توجه به نقض‌های حقوق بشری عربستان، قتل جمال خاشقچی، و جنگ یمن.  ایالات متحده همچنین باید اسرائیل را ترغیب کند تا امتیازاتی—هرچند محدود—در قبال فلسطینی‌ها ارائه دهد، تا عادی‌سازی با عربستان از منظر جهان اسلام توجیه‌پذیر باشد. این امتیازات می‌توانند شامل توقف موقت شهرک‌سازی‌ها، بهبود وضعیت اقتصادی و مدنی فلسطینی‌ها، و تعهد به ازسرگیری گفت‌وگوهای سیاسی باشند. هرچند کابینه نتانیاهو با ترکیبی از نیروهای راست‌افراطی و مذهبی، انگیزه کمی برای چنین اقدامات دارد، اما مشوق‌های گسترده آمریکا—شامل توافق‌های نظامی و فناوری مهم—می‌توانند اسرائیل را وادار به نرمش کنند.

trump-saudis

موانع و چشم‌انداز آینده

در حال حاضر، جنگ غزه، افزایش تنش‌ها در کرانه باختری، و افزایش خشونت‌ها در منطقه، روند عادی‌سازی را با موانع جدی مواجه کرده‌اند. افکار عمومی عربی به‌شدت نسبت به رنج فلسطینی‌ها حساس است، و هرگونه گامی از سوی ریاض به‌سوی اسرائیل بدون پیشرفت ملموس در مسئله فلسطین، ممکن است به بهای پایان مشروعیت سیاسی خاندان سلطنتی تمام شود. همچنین، نزدیکی عربستان و اسرائیل بدون لحاظ کردن افکار عمومی مسلمان، ممکن است پیامدهای بلندمدت منفی برای امنیت داخلی عربستان داشته باشد. با این حال، عادی‌سازی همچنان در چشم‌انداز باقی می‌ماند—نه به‌عنوان نتیجهٔ حتمی، بلکه به‌عنوان گزینه‌ای راهبردی که در صورت مدیریت هوشمندانه، می‌تواند محقق شود. ایالات متحده باید به‌جای اصرار بر امتیازات نمادین یا چارچوب‌های آرمان‌گرایانه، به‌سوی توافقی تدریجی، واقع‌گرایانه و مرحله‌به‌مرحله حرکت کند؛ توافقی که به سعودی‌ها، اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها اجازه دهد هرکدام از آن بهره‌مند شوند، بدون آنکه منافع بنیادین خود را قربانی کنند. در نهایت، هرچند دستیابی به توافق سه‌جانبه میان عربستان، اسرائیل و ایالات متحده ممکن است در حال حاضر دور از دسترس به‌نظر برسد، اما با گذر زمان، مهندسی دقیق مشوق‌ها، مدیریت تنش‌ها، و ایجاد گام‌های اعتمادساز، می‌تواند امکان‌پذیر شود. عادی‌سازی روابط سعودی–اسرائیلی نه‌تنها می‌تواند صلح میان دو قدرت بزرگ منطقه‌ای را رقم بزند، بلکه می‌تواند زمینه‌ساز بازآرایی ژئوپلیتیکی خاورمیانه و الگویی برای مصالحه‌های آتی باشد.

 

منبع خبر "اقتصادنیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.