عصر ایران؛ امید جهانشاهی - بدون برخورداری از درکی جامع و واقعبینانه از تاریخ و روند تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور، نه میتوان از چیستی مسایل امروز ایران سخن گفت و نه برای چرایی این مسائل تحلیلی به دست داد. حتی ترسیم تصویر مطلوبی از آینده کشور در گرو درک وضعیت امروز و دیروز است.
جامعهای که فهم درستی از گذشته خود ندارد هرگز نمیتواند درک درستی از امروز خود بیابد، چراکه به قول ادوارد سعید «گذشته هرگز نگذشته» و روایت از گذشته نگاه به امروز را میسازد و در امروز جاری است.
ذهنیت اغلب ما از تاریخ سیاههای است از سلسلههای پرمصیبت شاهان پرمعصیت. همین ذهنیت بر نحوه نگاه و قضاوت ما بر رویدادهای امروزمان بیشترین تاثیر راب ر جای گذاشته است.
درحالی است که تاریخ اما سرشار از فرازهای غرورانگیز در کنار لغزشهای خسارتخیز است و در گذارهای حساس هم انسانهای راستین و هم دغلکاران و بدکاران را به خود دیده است.
تحلیل اینکه چرا ذهنیت تهنشین شده جامعه ما از تاریخ، تلخ و سیاه است، مجالی فراخ میطلبد اما بههر روی ردپای آن را هم در مبلغان رژیم پهلوی اول میتوان جُست که میخواستند رضاخان را پایه گذار همۀ مظاهر مدرن از مدرسه و ارتش و ... جا بزنند حال آن که مدرنیسم ایرانی ولو با شتاب کمتر با جنبش مشروطه و بعضا از عصر ناصری شروع شده بود و هم مبلغان پهلوی دوم و بعد از آن و هم البته پروپاگاندای دروغین گفتمان چپ که گفتمان غالب روشنفکری چند دهه در تاریخ متاخر بود، در این سیاهه سازی سهیماند. این در حالی است که تاریخ، ریشه است و از جامعۀ ریشه سوخته، چگونه میتوان انتظار هویت ملی و دینی داشت؟
ژان پل سارتر در رمان تهوع مینویسد: «انسان همیشه روایتگر است و در میان روایتهای خود و دیگران زندگی میکند.» روایتهای عمدتاً نفرت انگیز و تحقیرآمیز از تاریخ بر نحوه قضاوتهای امروزمان تاثیر نمیگذارد؟ با هویت ملی و غیرت و پایبندی به آداب و سنتهای ملی و دینی چه میکند؟
آیا وقت آن نرسیده است که با تاریخ آشتی کنیم و به جای روایتهایی سراسر سیاه، نگاهی خاکستری داشته باشیم و البته فرازهای غرورانگیز را برکشیم و به آنها ببالیم تا بدانیم چه بزرگانی در چه شرایطی چه مرارتهایی کشیدهاند؟
استاد عبدالحسین زرینکوب در کتاب تاریخ در ترازو توضیح میدهد که چگونه آشنایی با تاریخ به تمامی آنچه پیرامون انسان است معنی و میبخشد و مینویسد: «آشنایی با تاریخ انسان را از بسیاری فریبهای حقارتآمیز، از بسیاری از دلخوشیهای بیحاصل نگه میدارد و نگاه انسان را آن مایه قدرت تعمق میبخشد که در ورای حوادث، آنجا که چشم عادی چیزی نمی بیند نفوذ می کند و زندگی محدود و کوتاه خویش را از طریق تاریخ با زندگی دراز گذشته انسانیت پیوند دهد و آن را عمیقتر و پرمعنیتر کند.»
بیتردید از مهمترین رسالتهای رسانهها تقویت همبستگی ملی و انتقال میراث ملی به نسل حاضر است که یکی از مهم ترین ابزارهای آن گفتن از تاریخ کشور است. آنچه استاد زرینکوب عمق بخشیدن به درک و قضاوت جامعه خوانده اند آشنایی جامعه با تاریخ است که در گام نخست مستلزم آشتی با تاریخ است.
برنامه های مستند و بویژه سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی نقش رنگی در این رسالت اساسی و تقویت هویت ملی و دینی و همبستگی ملی دارند.
پس چرا سریال نسازیم از کریمخان زند که محبوبیتش در تاریخ ایران کمنظیر است. پادشاهی مردمدار که تاج هرگز نگذاشت و از تجملات پرهیز کرد بلکه همه عمر خود را وکیل رعایا نامید.
وضعیت عمومی در دوره او به مراتب بهتر بود از آنچه ایران تجربه کرده بود. او راهها را از راهزنان پاک و گزمه ها مستقر کرد. شهرها را سامان داد و امور دیوانی را نظم بخشید.
از تلاش های شاه عباس برای صلابت ایران در عهد صفوی، فاخرتر سوژهای هست؟ برای نخستین بار ارتشی ۴۰ هزار نفری را سامان داد و به بیش از ده سال بیثباتی و جنگ داخلی پایان داد. سپس روابط بازرگانی خود را با اروپا گسترش داد به گونهای که هیچ کشوری در آسیا و حتی اروپا وجود نداشت که بازرگانانش را به اصفهان نفرستد. داستان این شکوه، یادکردنی نیست؟
تاریخ فقط تاریخ شاهان نیست. گذر به گذر تاریخ بسیارند مردان و زنانی که سهمی در تاریخ ثبت کردهاند. چرا داستان جذاب اسدالله معرفت تصویر نشود که بیسواد بود و اولین مدرسه غیر مکتبی را در ۱۲۷۵ بنا بر آنچه در روسیه دیده بود بنا کرد با تخته سیاهی که نبود و او خود از روسیه آورد. داستان عاشقی او ستودنی است که تا بود حتی حقوق معلم با خودش بود و پس از فوتش چند باب مغازه وقف روشنای چراغ مدرسه کرد.
داستان زندگی مرتضیقلی خان هدایت معروف به صنیعالدوله داستان تلاشی امیدآفرین و انگیزه بخش برای ایران امروز است.
در زمان ناصرالدینشاه در آلمان درس معدن خواند و متاثر از آنچه در اروپا دیده بود همه زندگی اش را وقف «صنعتیسازی» ایران کرد. همۀ همتش احداث معدن و کارخانه بود. این ایده که هزینۀ ساخت راهآهن باید از منابع داخلی و با مالیات بر کالاهای اساسی مثل قند و چای تأمین شود از اوست.
ایدههایش را در رسالهای جمع کرد به نام «راه نجات» و در آن بر صنعتی شدن و اهمیت آموزش و پرورش تاکیید کرد: «امنیت فقط داشتن نیروی نظامی نیست، وقتی کشور آموزش و پرورش درستی ندارد تا مردم تخصصی برای نان درآوردن کسب کنند و وقتی کشور راههای مناسبی ندارد تا مردم معیشت خود را تأمین کنند، امنیت وجود ندارد.»
چهار سال پس از مشروطه ترور شد. از داستان تلاش وزیری کاردان برای ایران، جذابتر داستانی هست؟ جذابترین بخش، ماجرای ترور اوست. همینقدر بدانیم که ضارب او فردی بود گرجیروس به نام ایلاریون که همدستی داشت ارمنی به نام ایوان. ضارب طبق قانون کاپیتولاسیون تحویل دولت روسیه شد و از مجازات او خبری باز نیامد.
اینها مشتی نشانه خروار است. گذر به گذر سند گذار سخت به امروز است. با تاریخ آشتی کنیم تا خود را بشناسیم. حق با ادوارد سعید است: گذشته هرگز نگذشته است!