در شبکههای اجتماعی و رسانههای ضدانقلاب گفتند «دانشجوی ۲۷ ساله بیدلیل اعدام شد»! تلاش شد تصویری ساده، عاطفی و بیپشتوانه از یک پرونده پیچیده امنیتی مخابره شود. ادعا این بود که یک دانشجوی معماری و زندانی سیاسی، بیگناه و خارج از هر روند عادلانهای اعدام شده است!
نامش عقیل کشاورز بود. او در سال ۱۴۰۳ در فضای مجازی با تبلیغات جذب همکاری موساد مواجه میشود. همانجا، با یک پیام فارسی، ارتباطی آغاز میشود، خودش اعتراف میکند افسر موساد از همان ابتدا با ادبیات صمیمانه، حسابشده و بهظاهر دلسوزانه وارد شده بود. فردی که به گفته خودش، نقش یک روانشناس را بازی میکرد، از در دوستی وارد شد، جزئیات زندگی او را شناخت و با شناخت دقیق از روحیاتش، اعتمادش را ساخت.
پیش از این، در سال ۱۴۰۲، سابقه همکاری او با ارتش رژیم صهیونیستی در پرونده ثبت شده بود؛ مأموریتهای شناسایی از برخی اماکن حیاتی و مشکوک به فعالیت نظامی در شاهینشهر اصفهان، اطلاعاتی که مستقیماً برای صهیونیستها ارسال شده بود. یک سال بعد، همان شبکه با وعدههای تکراری اما فریبنده، پرداخت مالی، بورسیه تحصیلی و مهاجرت، دوباره قلاب را انداخت و اینبار اتصال مستقیمتری شکل گرفت.
افسران موساد، آموزشهای کامل را آغاز کردند؛ ارتباط امن در بستر واتساپ، رعایت ملاحظات امنیتی، نحوه انجام مأموریتها و حتی آموزش ضدبازجویی در صورت بازداشت. خود او میگوید مأموریتها دقیق تعریف میشد؛ اینکه کجا بایستد، چگونه عکس بگیرد، چه چیزهایی در کادر باشد و چه چیزهایی نباشد.
کار از تصویربرداریهای بهظاهر ساده شروع شد، اما خیلی زود به مراکز علمی مهم، صنایع هوافضا، کارگاهها و کارخانههای حساس و پادگانهای محل تردد فرماندهان نیروهای مسلح رسید.
عقیل نزدیک به ۲۸ مأموریت انجام داد. یکی از آنها در میدان تجریش بود؛ جایی که باید ترافیک انسانی و ماشینی، تعداد خودروهای پلیس و افراد با پوشش مشکوک را رصد میکرد. مأموریتی دیگر مربوط به زیرساختها و ابزارآلات اقتصادی و کشاورزی بود؛ همان نقاطی که بعدها، در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، هدف حمله قرار گرفتند.
در کنار مأموریتهای شناسایی، مأموریتهای خرابکارانه هم به او سپرده شد. خودش روایت میکند که به او گفته بودند جلوی یک دفتر دعوا راه بیندازد، شلوغی ایجاد کند تا در آن هیاهو، فرد دیگری بتواند چیزی را بیندازد و کسی متوجه نشود چه کسی عامل اصلی بوده است. مأموریتی که عمداً به فردی با ظاهر ساده سپرده شده بود تا ظن جاسوسی و خرابکاری متوجه او نشود.
دامنه فعالیتها محدود به یک شهر نبود. تهران، اصفهان، شاهرود و آذربایجان غربی، نقاطی بودند که برای موساد در آنها مأموریت انجام داد. شناسایی ساختمانهایی با کاربری مشکوک، بررسی اینکه یک ساختمان واقعاً کاربری عادی دارد یا پوششی برای فعالیتی خاص است. همهچیز در بستر فضای مجازی بهظاهر امن انجام میشد، با این تصور که هیچ ردی باقی نمیماند.
اما رصد اطلاعات سپاه از مدتی قبل آغاز شده بود. هنگامی که او در حال تصویربرداری از ساختمان ستاد لشکر پیاده ارومیه بود، بازداشت شد. ناقلگذاری، ناقلبرداری و جمعآوری آمار از افراد مختلف، زیر نظر سربازان گمنام امام زمان قرار داشت. دستگاه اطلاعاتی، بهعمد بازداشت را به تأخیر انداخته بود تا شبکه ارتباطی و مرتبطان شناسایی شوند و در بزنگاه مناسب، اقدام انجام گیرد.
پرونده، پرونده یک «دانشجوی ساده و بیگناه» نبود. فردی بود که تحت تأثیر شبکههای ضدانقلاب، با اطمینان از اینکه ردی از خود به جا نمیگذارد، علیه امنیت ملی اقدام کرد و در جنگ با رژیم صهیونیستی، در کشتار هموطنانش همدست شد. ارتباط با رژیم صهیونیستی، طبق قانون، اشد مجازات را دارد و حکم صادرشده بر همین اساس، افساد فیالارض بود.
موساد به او وعده داده بود در صورت لزوم، فرارش دهد، زندگیاش را تأمین کند و پشتیبانی همهجانبه داشته باشد. اما نهتنها حمایتی در کار نبود، بلکه به گفته خودش، در حمله به زندان اوین، حتی قصد حذف او را داشتند. جملهای که در اعترافاتش ثبت شد، ساده و تلخ بود: «منی که برای خودشان کار کردم، خواستند من را بکشند.»
روایتی که با تیتر «اعدام بیدلیل یک دانشجو» آغاز شد، در واقع پروندهای بود از سقوط آگاهانه یک فرد در مسیر جاسوسی، خرابکاری و همکاری مستقیم با دشمنی که نه دوست میشناسد و نه مهرههایش را تا آخر نگه میدارد.