باکونین: راهزن غارنشین یا انقلابی واقع‌گرا

عصر ایران یکشنبه 02 آذر 1404 - 14:41
هرچند باكونین تاكید دارد كه انقلاب با ویرانی گسترده ای توام است، باید به یاد داشت كه او اصولاً یك متفكر اجتماعی است و دغدغه او نابودی نهادهای دولت و مالكیت خصوصی است و نه نابودی مردم.

عصر ایران؛ جواد لگزیان - آیا باكونین در رویای راهزنانی غارنشین بود كه با یاغی‌گری طلایه‌دار انقلاب آنارشیستی باشند، ایده‌آلیستی بود كه در عالم هپروتی كه خودش ساخته سیر می كرد كه كارش در نهایت بازی با كلمات بود، یا او یك انقلابی و انسانی مطلع بود كه شم تاریخی داشت و با تبیین مسائل واقعی مردم به یك انقلاب اجتماعی امروزی می اندیشید.

به نظر می رسد این جدال بر سراسر كتاب باكونین و آنارشیسم جمع گرا سایه افكنده است و البته برایان موریس از عهده شرح و تفسیر ابعاد متفاوت این جدال برآمده است.

میخائیل الكساندرویچ باكونین در ۱۸ مه ۱۸۱۴ در دهكده‌ای كوچك در چند مایلی شمال مسكو متولد شد. پدرش زمیندار متمولی بود كه پس از اخذ مدرك دكترای فلسفه از دانشگاه پادوا، سال‌های جوانی‌اش را در ایتالیا و در سمت دیپلمات گذرانده بود. او لیبرال، رئوف، فرهیخته و باهوش بود.

كودكیِ باكونین در محیطی باصفا و دلپذیر طی شد. او در اوایل سال ۱۸۳۶ به مسكو رفت تا زندگی مستقلش را شروع كند. تصمیم داشت فلسفه بخواند و با تدریس ریاضی گذران زندگی كند. در مسكو باكونین خود را در مطالعات فلسفی غرق كرد و به زودی راه خود را در مسیر اندیشه و مبارزه یافت. 

انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه كه آغاز شد، باكونین به پاریس و به گارد ملی طبقه كارگر وارد شد. از این تاریخ به بعد سراسر زندگی او در درگیریی‌های فكری یا شورش‌های سیاسی برای آزادی در تبعید و زندان گذشت.

برایان موریس در كتاب باكونین و آنارشیسمِ جمع‌گرا با مطالعه‌ای تمام عیار تصویری جامع از او ارائه می دهد كه درس‌های بسیاری برای اندیشوران دانش اجتماعی امروز دارد.

    در نخستین بخش كتاب، موریس از ویژگی‌های شخصیتی باكونین بررسی تاریخی خود را آغاز و سپس او را در مقاطع مختلف زندگی اش در سیر اندیشه و عملش در سال‌های نخست ۱۸۴۹- ۱۸۱۴، زندان و تبعید ۱۸۶۱- ۱۸۴۸، از پان اسلاویسم تا آنارشیسم، قیامِ فرانسه:۱۸۷۱-۱۸۷۰، افول و فروپاشی بین‌الملل اول و واپسین سال‌ها دنبال می كند.

    در دومین بخش هم اندیشه‌های باكونین در مورد ماتریالیسم تاریخی، فلسفه اجتماعی، دولت، سوسیالیسم و فدرالیسم، ماركسیسم، ماركس و دیكتاتوری طبقه پرولتاریا و نظریه انقلاب اجتماعی به دقت مورد پژوهش واقع شده است.

    با هم نگاهی داریم به نظریه انقلاب اجتماعی از دید باكونین به روایت برایان موریس.

    موریس تمام حملاتی را كه متوجه باكونین و اندیشه اوست و باكونین را مدافع راهزنی و خشونت جلوه می دهد ناشی از عدم تامل در آثار او می داند و مدعی است وقتی آثار باكونین را می خوانیم با تعجب درمی یابیم كه به ندرت حرفی از ویرانگری و غارت و شورش‌های مسلحانه و ترور و مانند اینها به میان آمده. بحث او بر سر نقد معقول و مستدل سه نهاد عمده روزگار خود است؛ دولت، سرمایه‌داری و سنت، و همچنین نقد ایدئولوژی های حامی اینها، خصوصاً لیبرالیسم و ماركسیسم.

    به عقیده موریس، باكونین از انقلاب جانبداری می كند اما تاكید دارد كه چنین انقلابی یك انقلاب اجتماعی خواهد بود و هرچند از نابودی دولت و پایان بردگی سیاسی با توسل به قیام توده‌ها دم می زند، اما او این پروسه را بیشتر پایان خشونت می داند تا حمایت از خشونت. انقلاب برای باكونین تنها ویرانگریِ نهادها نیست، بلكه فرآیندی خلاق نیز هست، كه به نهادهای طبیعی اجتماعی امكان زایش و شكوفایی می دهد.

    اما منظور باكونین از انقلاب اجتماعی چه بود؟ به عقیده موریس، باكونین این انقلاب را جوششی می دانست از اعماق روح انسان، زیرا باكونین مسلم می داند كه غریزه شورش از مهم‌ترین قابلیت های انسانی است. 

تاریخ بشریت تاریخ نفی گذشته است، چرا كه او خاستگاه و اصل نوع انسان و فرهنگ را در پیوند با عمل شورش می داند. در سراسر تاریخ بشریت، انسان همواره بر ضد ظلم و جور و شرایط بد شوریده است. 

باكونین می نویسد، شورش «یك میل طبیعی زندگی است. حتی كرم هم علیه پایی كه او را له كند می شورد و عموماً از شدت غریزه شورش هر حیوانی می توان به نیروی حیاتی و شان نسبی آن پی برد».

ولی این «شور سلبی» به خودی خود نه موجد انقلاب اجتماعی است و نه مسبب پریشانی و درد و رنج. به نظر موریس، باكونین به این مطلب توجه داشت كه در «دولت سالاری و بی دولتی» نوشت: انسانی كه به استیصال می افتد، احتمال شورش در او قوت می گیرد. استیصال احساسی تلخ و عمیق است و اگر انسان‌ها از پیش، آرمان شرایط دلخواه‌تری را در سر پرورانده باشند قادر است آنان را از حالت انفعال نیمه هوشیارشان به درآورد. اما فقر و استیصال هنوز برای ایجاد یك انقلاب اجتماعی كافی نیستند. شاید موجب راه‌اندازی شورش‌های محلی شوند اما تا یك قیام فراگیر راه بسیاری باقی است.

و در این راستا باكونین همیشه اصرار داشت انقلاب اجتماعی- یك انقلاب ناب و واقعی- تنها آن نوع انقلابی است كه به دست مردم - كارگران و دهقانان- صورت گیرد و نه به نمایندگی از مردم، و باید از سطح انقلاب سیاسی فراتر رود.

در جدال با كسانی كه باكونین را فاقد نگاه طبقاتی و صرفاً به دنبال نوعی «سوسیالیسم روستایی» یا در آرزوی رجعت به گذشته عهد دقیانوسی می خوانند موریس به شدت موضع می گیرد و می نویسد باكونین بارها بر اهمیت مبارزه طبقاتی علیه بورژوازی پافشاری كرده و تصریح كرده است كه لازم است «در سراسر دنیا انجمن ها یا گروه هایی از كارگران پیشرو آماده باشند تا حركت عظیم كارگری خودآزادیبخشی را آغاز كنند... تا شاخه‌های اتحادیه‌های كارگری را سازماندهی كنند... تا نطفه زندگی بخش جامعه جدیدی را كه قرار است جایگزین دنیای كهنه شود، با خود حمل كنند. آنها نه تنها ایده آینده را می آفرینند بلكه به آن واقعیت نیز می بخشند».

در نسبت دادن لقب یاغی به باكونین نیز موریس خاطرنشان می كند، باكونین در بحث پیرامون امكانات انقلاب در روسیه، معتقد است «یاغی» نیز بی تاثیر نیست و در نامه‌ای به نچایف می نویسد سه عامل در زندگی دهقان روسی وجود دارد كه آنان را مستعد انقلاب می كند، یكی قیام‌های پی در پی است كه در بین دهقانان روی می دهد، دیگری كمون های روسی است كه هرچند بر اثر پدرسالاری و انزوا ضعیف شده‌اند اما شالوده سوسیالیستی دارند و سومین عامل، یاغی گری است، كه به عقیده او «طغیانی است هم علیه دولت و هم علیه محدودیت های یك جامعه پدرسالار». به تصور باكونین، دهقانان یاغی در یكپارچه كردن قیام های جداگانه كمون ها سهیم‌اند و در حكم بستر و طلایه‌دار انقلاب‌اند.

    در اینجا موریس اعتراف دارد كه باكونین بی شك از دهقانان یاغی تصویری ایده‌آل ساخته بود، اما اینكه چنین چیزی مجوزی باشد كه او را نمونه كلاسیك یك انقلابی مشخصاً رمانتیك و منسوخ توصیف كنیم جای بحث دارد.

    در زمینه خشونت‌طلبی اندیشه انقلابی باكونین هم موریس به كمك باكونین می آید و می نویسد باكونین مستقیماً از خشونت دفاع نكرد، اما واقف بود كه هر انقلابی به ناگزیر خسارات جانی و مالی به بار خواهد آورد و برای همین است كه نوشت: «انقلاب بچه بازی نیست.» و یك قیام مردمی، ماهیتاً خودجوش، آشوبناك و ویرانگر است و اغلب با قربانیان فراوان انسانی و خسارات عظیم در مایملك خصوصی و عمومی همراه است.

    اما هرچند باكونین تاكید دارد كه انقلاب با ویرانی گسترده ای توام است، باید به یاد داشت كه او اصولاً یك متفكر اجتماعی است و دغدغه او نابودی نهادهای دولت و مالكیت خصوصی است و نه نابودی مردم. به گفته باكونین: «هیچ انقلابی رخ نمی دهد، مگر با انهدامی پرشور و تمام عیار... چراكه با چنین انهدامی است كه دنیایی جدید سر بر می آورد و هستی می یابد.»

به اندیشه موریس چنین عباراتی، هرقدر هم كه هاله‌ای مصیبت‌بار گرد آنها را گرفته باشد، معنی فاجعه را نمی رساند بلكه فقط در چارچوب اجتماعی به دگرگونی بنیادین جامعه نظر دارد.

    یكی دیگر از تاكیدات باكونین تشكیلات مخفی است. به راستی مراد باكونین از لزوم تشكیلات مخفی در جریان انقلاب چه بوده است؟ موریس در این قسمت تا حدودی كوتاه می آید و آن را كمی تا قسمتی با دید آنارشیستی باكونین و تاكیدش بر آزادی در تضاد می یابد.

سرانجام با همه اما و اگرها درباره این انقلابی آنارشیست كه حرف‌هایش گاه بیانیه‌های تند فرقه‌های افراطی را به یاد می آورند، موریس در كتاب خود با مطالعه ای گسترده در احوالات فكری و شخصی باكونین بر آن است كه بی انصافی در حق او است اگر بر شور ویرانگری باكونین اصراری بیش از حد داشته باشیم چرا كه او این شور را شوری آفریننده نیز می دانست و شواهد بسیاری وجود دارد دال بر اینكه او برنامه های بسیار چشمگیری برای تبیین ماهیت انقلاب اجتماعی و جامعه آنارشیستی آینده داشت؛ آنارشیسمی كه تلاشی است برای تلفیق لیبرالیسم و سوسیالیسم، آزادی و برابری در سنتزی دیالكتیكی.

باکونین و آنارشیسم جمع‌گرا نوشته برایان موریس با ترجمه سعید فیض‌الله زاده را در ۲۲۳ صفحه و با قبمت ۲۸۰۰۰۰ تومان انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.