نوبل ادبیات ۲۰۲۵ به کراسناهورکایی رسید به عنوان «نویسنده بزرگ حماسی در سنت ادبیات اروپای مرکزی» که آثارش با ویژگیهایی چون ابزوردیسم و افراطهای گوتیک شناخته میشود.
به گزارش روزنامه اعتماد، در بیانیه آندرس اولسون، نویسنده، منتقد و رییس آکادمی نوبل به موارد مختلفی درباره برنده امسال از جمله رمان «تانگوی شیطان» اشاره شده است: «این رمان به طرزی نیرومند و نمادین، گروهی از ساکنان درمانده را در مزرعهای اشتراکی و متروک در روستای مجارستانی، اندکی پیش از فروپاشی کمونیسم به تصویر میکشد.
در این رمان، هر کسی در انتظار وقوع معجزهای است، اما این امید ممکن است زیر بار خود انتظار خرد شود، همچون نقل قول کافکا در آغاز کتاب: «…آن چیز را از دست خواهم داد، چون منتظرش ماندهام.» اولسون که خود از منتقدان برجسته و قدیمی است به دومین اثر این نویسنده یعنی «اندوه مقاومت» اشاره میکند که سوزان سانتاگ به خاطرش، کراسناهورکایی را «استاد آخرالزمان در ادبیات معاصر» نامید.
اثری کابوسوار و تبآلود که نشانههای شوم در تمام صفحات آن آشکار است. اولسون میگوید: «کراسناهورکایی با بهرهگیری از صحنههایی رویاگونه و شخصیتپردازی گروتسک، به استادی نبرد بیرحمانه میان نظم و بینظمی را به تصویر میکشد. در این رمان هیچکس از تاثیر ترس در امان نمیماند.» اما یکی از معروفترین رمانهای این نویسنده، «جنگ و جنگ» است که سال ۱۹۹۹ منتشر و سال ۲۰۰۶ به انگلیسی ترجمه شد. او در این رمان توجه خود را به فراتر از مرزهای وطن مجازیاش معطوف میکند.
قهرمان فروتن داستان تصمیم میگیرد آخرین کنش زندگیاش این باشد که از حاشیههای بوداپست به نیویورک سفر کند تا بتواند حتی برای لحظهای در «مرکز جهان» بایستد. اولسون درباره نثر کراسناهورکایی در این رمان میگوید: «نثر او به سوی نحوی سیال و جاری پیش میرود، با جملههایی بلند و پرپیچ و خم که بیوقفهاند و نقطه در آنها تقریبا وجود ندارد؛ ویژگیای که به امضای سبک کار او تبدیل شده است.» خود کراسناهورکایی در یکی از گفتوگوهایش گفته نقطه پایان «از آن خداست.»
«جنگ و جنگ» پیشدرآمدی بر رمان بزرگتر و متاخر «بازگشت بارون ونکهایم» است که سال ۲۰۱۶نوشته و سال ۲۰۱۹ به انگلیسی ترجمه شد. رمانی که تمرکزش بر «بازگشت به وطن» است و نویسنده با زبانش با سنتهای ادبی بازی میکند. به نظر اولسون «در این رمان، «ابله» داستایوفسکی در قالب بارونی بیچاره و عاشقپیشه که گرفتار اعتیاد به قمار است، دوباره زاده میشود.
او پس از سالها تبعید در آرژانتین، راهی مجارستان میشود به امید آنکه معشوقه کودکیاش را که هرگز فراموشش نکرده، بازیابد. اما در طول سفر زندگیاش را به دست مردی خیانتکار به نام دانته میسپارد، دغلبازی که یادآور سانچو پانزای دونکیشوت است، اما در هیئتی تیره و کثیف. نقطه اوج رمان، استقبال باشکوهی است که مردم شهر برای بازگشت بارون تدارک میبینند؛ مراسمی که قهرمان اندوهگین داستان با تمام وجود میکوشد از آن بگریزد. »
اولسون معتقد است که «در «هرشت ۰۷۷۶۹» دیگر با کابوسی تبزده روبهرو نیستیم، بلکه با بازنمایی باورپذیر از شهری کوچک در ایالت تورینگن آلمان سروکار داریم که با این حال گرفتار بینظمی اجتماعی، قتل و آتشسوزی است. در عین حال، وحشت در این رمان بر بستر میراث عظیم یوهان سباستیان باخ جریان دارد.
کتابی درباره خشونت و زیباییای که به شکلی «غیرممکن» در کنار هم قرار گرفتهاند.» کراسنا هورکایی که در روستایی کوچک به دنیا آمد و بزرگ شده در یکی از گفتوگوهای خود که در سایت wordswithoutborders. org منتشر شده توضیح داده نویسندگان در مجارستان کمونیستی از نوشتن بازداشته میشدند، اما اجازه ترجمه داشتند و به همین دلیل حتی در آن روستای دورافتاده نیز کراسناهورکایی به کتابهای کلاسیک نویسندگانی مانند داستایوفسکی و فاکنر دسترسی داشت.
با این حال، پس از آنکه او توانست سفر کند این محدودیت را به خوبی جبران کرد. او زمان زیادی را در آسیا و اروپا گذراند. به نیویورک رفت تا برای رمان «جنگ و جنگ» جزییات پژوهشی گردآوری کند و در آنجا همراه با آلن گینزبرگ اقامت داشت. او به خوبی با فرهنگ ژاپن، اسپانیا، ایتالیا و یونان آشناست و همزمان به ذهن و عمل انسانهایی از دو هزار سال تاریخ بشر نفوذ میکند.
آثار کراسناهورکایی با سبک نوشتاری منحصر بهفرد و موضوعات عمیق و فلسفی خود، جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر جهان دارد. نمونههایی از ادبیات پستمدرن که وضعیت پیچیده انسان معاصر را دستمایه قرار میدهد. آثار او اغلب به دلیل جملات طولانی و ساختارهای پیچیده نحوی، نیازمند تمرکز و دقت بالای خواننده هستند. این ویژگیها آثار کراسناهورکایی را در دسته ادبیات تجربی و پستمدرن قرار میدهند.
او گفته است: «بدون کافکا، من وجود نداشتم.» علاوه بر کافکا، تاثیر نویسندگان دیگری نیز بر سبک نوشتاری او مشهود است. منتقدان ادبی، سبک نوشتاری کراسناهورکایی را با نویسندگانی چون کافکا، گوگول و توماس برنهارد مقایسه کردهاند و البته از تاثیر داستایفسکی و جیمی هندریکس بر جهان داستانی او نیز نباید غافل شد.
کراسناهورکایی در آثار خود از جملات طولانی و پیچیده استفاده میکند که اغلب نقطه پایان ندارند. این جملات، با ساختار پیچیده و استفاده مکرر از جملات معترضه، به نوعی جریان سیال ذهن را در روایت ایجاد میکنند. برای مثال در رمان «تانگوی شیطان»، جملات طولانی و پیچیدهای بهکار رفته است که خواننده را در دنیای درونی شخصیتها غرق میکند. رمانهای این نویسنده، ترکیبی از ظرافت هنرمندانه و سیلابی از حاشیهرویهاست و به نوعی انگیزه بکتگونه اشاره دارند که در سیطره تمایلات وسواسی غرق شده است.
طول جملههای کراسناهورکایی واقعیت خود را بهتدریج نشان میدهد، بند به بند، تا سرانجام تاریکی هولناکی را که در درون خود پنهان کرده، آزاد کند. بسیاری از نشانههای ادبی او مانند تکگویی وسواسگونه، خروج آخرالزمانی و تیرگی مرگبار جهانش، بهوضوح متعلق به دوران مدرن است. از سوی دیگر فروپاشی افراطی و بازیگوشی آثارش، یکی از امضاهای او به شمار میرود.
تکگویی شخصیت «پروفسور» یکی از چهرههای محوری رمان «مالیخولیای مقاومت» که سال ۱۴۰۱ در ایران ترجمه و منتشر شد، یکی از نمونههای برجسته زبان سیال و جملهسازی طولانی کراسناهورکای است که در مرز میان عقل و جنون حرکت میکند؛ همان نقطهای که ذهن شخصیتهایش اغلب در آن فرو میپاشد و از دل آن، جهان داستانی به سوی نوعی آخرالزمان درونی میرود. در آثار کراسناهورکایی، فروپاشی ذهنی یا روحی اغلب پیشدرآمد کنشی آخرالزمانی است.
«پروفسور» که پس از شلیک به یکی از افراد باند موتورسواران در دفاع از خود در حال فرار است، مرگ خود را جعل میکند و از شهر میگریزد. پیش از ناپدید شدن کامل از رمان، واپسین تکگویی تبآلود خود را بیان میکند.
او میگوید: «تلاش برای نابود کردن اندیشه بیهوده است؛ کوشش سختگیرانه، وحشتناک و مداومی که باید همواره به خرج دهیم تا مانع از آن شویم که به نتیجهای در اندیشیدن برسیم. جهان چیزی نیست جز رویداد، دیوانگی، دیوانگی میلیاردها و میلیاردها رویداد و هیچ چیز ثابت نیست، هیچچیز محدود نیست، هیچ چیز قابللمس نیست، همهچیز میگریزد اگر بخواهیم به آن چنگ بزنیم.»
جورج سیرتس، مترجم انگلیسی زبان آثار کراسناهورکایی معتقد است او نویسندهای هیپنوتیزمکننده است. او در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه گفته: «او تو را در خود میکشد تا جهانی که میآفریند درونت پژواک یابد، آنقدر که نظم و هرج و مرج او، به دیدِ خودت بدل میشود.»
گفتنی است رمانها، داستانهای کوتاه و مقالات او بیش از هر جا در آلمان شناخته شدهاند، کشوری که سالها در آن زیسته و نیز در مجارستان، جایی که بسیاری او را مهمترین نویسنده زنده کشور میدانند. آثار کراسناهورکایی معمولا به موضوعاتی مانند انزوا، فساد، پوچی و بحرانهای انسانی میپردازند. فضای داستانهای او اغلب تیره و پر از تنش است، جایی که شخصیتها در مواجهه با شرایط پیچیده و بیرحمانه جهان معاصر قرار دارند. این فضاها معمولا بهگونهای طراحی شدهاند که خواننده را به تفکر عمیق درباره وضعیت انسان در دنیای مدرن وادار میکنند.
برای مثال، در رمان «مالیخولیای مقاومت» ورود یک سیرک به یک شهر کوچک مجاری، تحولی عظیم در جامعه محلی ایجاد میکند و مفاهیمی چون قدرت، فساد و هویت را به چالش میکشد یا رمان «تانگوی شیطان» درباره زندگی در یک مزرعه اشتراکی در دوران پیش از فروپاشی کمونیسم است. شخصیتها در این داستان با بحرانهای اخلاقی و اجتماعی مواجه هستند و تلاش میکنند تا معنای زندگی خود را در دنیای پرآشوب پیدا کنند.
«جنگ و جنگ»، داستان مردی به نام کورین است که تلاش میکند کتابی درباره جنگ بنویسد، در حالی که خود درگیر جنگهای داخلی و جهانی است. روایتی که به بررسی مفاهیم جنگ، تاریخ و هویت پرداخته و خواننده را به چالش میکشد تا درباره این مفاهیم تامل کند.
«فرشتهای بر فراز ما گذشت» آخرین داستانی است که کراسناهورکایی اخیرا درThe Yale Review منتشر کرده است. داستانی درباره خندقهای گلآلود جنگ در اوکراین. او در آخرین گفتوگویی که با یال ریویو درباره امید، آخرالزمان و هنر داستاننویسی داشته، تاکید کرده که نویسنده باید با واقعیتهای موجود روبهرو شود و از آنها برای خلق آثار خود بهره ببرد.
او همچنین به اهمیت توجه به جزییات و استفاده از زبان به عنوان ابزاری برای بیان عمیقترین احساسات و تفکرات اشاره کرده است. کراسناهورکایی معتقد است: «ما تنها میتوانیم خودمان را با آینده فریب بدهیم؛ امید همیشه متعلق به آینده است و آینده هرگز نمیآید. همیشه در شرف آمدن است. تنها چیزی که وجود دارد، اکنون است.»
او به این ایده که هنر بهترین منبع ما برای جلوگیری از سقوط به بربریت است، اعتقاد دارد و میگوید: «هنر پاسخ فوقالعاده بشریت به حس گمشدگی است که سرنوشت ماست. زیبایی وجود دارد. این زیبایی فراتر از مرزی است که ما دایما باید در آن توقف کنیم؛ ما نمیتوانیم جلوتر برویم تا زیبایی را درک یا لمس کنیم ما تنها میتوانیم از این مرز به آن نگاه کنیم و اذعان کنیم که بله، واقعا چیزی در دوردست وجود دارد.
زیبایی یک ساختار است، یک آفرینش پیچیده از امید و نظم برتر.» بعد از دریافت جایزه نوبل از او پرسیده میشود، میتوانید بزرگترین منابع الهام خود را به ما بگویید؟ و کراسناهورکایی میگوید: «تلخی؛ وقتی به وضعیت جهان در حال حاضر فکر میکنم، بسیار ناراحت میشوم. این عمیقترین الهام من است. این میتواند الهامبخش نسل یا نسلهای بعدی در ادبیات نیز باشد.
الهامبخشی برای نسل بعدی، به نحوی برای زنده ماندن در این دوران، زیرا این دوران، بسیار بسیار تاریک است و ما برای زنده ماندن در این دوران به قدرت بسیار بیشتری نسبت به قبل نیاز داریم.»