خاستگاه اندوه در جهان بی‌خدا/اندوه به مثابه بیداری  

عصر ایران جمعه 18 مهر 1404 - 14:21
درام سوگ‌مند بنیامین در جهانی رخ می‌دهد که اندوه، هوای تنفسی بشر است. ایمان رنگ باخته، سیاست جای اسطوره را گرفته و تاریخ بدل به صحنه‌ای از فساد و ویرانی شده است

   عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر-  در کتاب «خاستگاه درام سوگ‌مند آلمانی»، والتر بنیامین چهره‌ای از انسان مدرن ترسیم می‌کند که از آسمان ایمان رانده شده و در زمین تاریخ سرگردان است.

  او به‌جای روایت قهرمانانه‌ی تراژدی‌های یونان، به درون مالیخولیای باروک می‌نگرد؛ به عصری که در آن خدا خاموش است، تاریخ ویرانگر شده، و انسان در خلأ معنا، تنها تماشاگر ویرانی خویش است. 

  بنیامین با نگاهی فلسفی و شاعرانه، از دل درام باروک، استخوان‌بندی اندوه مدرن را بیرون می‌کشد؛ اندوهی که همچنان بر روح زمانه‌ی ما سایه افکنده است.

 آگاهیِ بی‌اراده

بنیامین آگاهی را نه کنشی عقلانی، بلکه حالتی ناگزیر و شهودی می‌داند.  انسان باروک، دیگر صاحب اراده‌ی روشنگری نیست؛ او بیدار است، اما بی‌قدرت. 

در جهانی که نظم الهی فروپاشیده، آگاهی چون دردی است که نمی‌توان از آن رها شد. این آگاهی از درون شکست و زوال زاده می‌شود، از تماشای تاریخی که بی‌وقفه بر پیکر بشر فرو می‌ریزد. سوژه‌ی بنیامینی آگاه است، اما توان تغییر ندارد و این همان نقطه‌ای است که تراژدی، به مالیخولیا بدل می‌شود.

 وصول ناگهانی و مقطعی به حقیقت

   در منطق بنیامین، حقیقت نه فرایندی پیوسته است و نه حاصل عقل و برهان. حقیقت همچون برقی در دل تاریکی می‌درخشد و خاموش می‌شود؛ لحظه‌ای است از روشنایی در میان ویرانه‌های زمان. 

   درام سوگ‌مند آلمانی بر این لحظات استوار است: بر آن دم‌های کوتاه که در آن، معنا برای لحظه‌ای خود را نشان می‌دهد. این نوع رسیدنِ مقطعی به حقیقت، نوعی مقاومت در برابر تاریخ خطی و عقلانیت مدرن است؛ گویی حقیقت تنها در سکوتِ زمان و در شکست تداوم، مجال ظهور می‌یابد.


 سکوت همراه با افسردگی مالیخولیایی
در جهان باروک، زبان نیز از کار می‌افتد. شخصیت‌های سوگ‌مند بنیامین، در سکوتی سنگین زندگی می‌کنند؛ سکوتی آغشته به افسردگی و تأمل. مالیخولیا در این‌جا بیماری نیست، بلکه شکل اندیشیدن است. 

انسان باروک از معنا تهی نشده، بلکه از بیانِ معنا ناتوان است. زبان دیگر نمی‌تواند رستگاری را نام ببرد، پس سکوت می‌ماند و اندوه. این سکوت مالیخولیایی، نشانه‌ی شکست زبان در برابر وسعت تجربه‌ی رنج است ؛ جایی که تنها تفکر می‌تواند از دل اندوه سخن بگوید.

محیط اندوه‌بار بشر

     درام سوگ‌مند بنیامین در جهانی رخ می‌دهد که اندوه، هوای تنفسی بشر است. ایمان رنگ باخته، سیاست جای اسطوره را گرفته و تاریخ بدل به صحنه‌ای از فساد و ویرانی شده است. در این میان، انسان در تعلیقی بی‌پایان گرفتار است؛ میان میل به معنا و آگاهی از فقدان آن. این جهانِ غم‌زده، بازتاب دوران مدرنیته‌ی اولیه است؛ عصری که در آن، بشر هم‌زمان می‌داند و نمی‌داند، می‌خواهد و نمی‌تواند. در چنین فضایی، اندوه دیگر واکنشی فردی نیست، بلکه ساختار اصلی هستی انسان است.

تاریخ ویرانگر و رهایی‌بخش

   تاریخ در نگاه بنیامین، چهره‌ای دوگانه دارد. از یک‌سو نیرویی است کور و ویرانگر، که همه‌چیز را می‌بلعد؛ از سوی دیگر، تنها از دل همین ویرانی است که امکان نجات پدید می‌آید. فرشته‌ی تاریخ در اندیشه‌ی بنیامین، ناظرِ این تناقض است: فرشته‌ای که به ویرانه‌ها خیره مانده، درحالی‌که طوفان پیشرفت او را به آینده می‌برد. درام سوگ‌مند، بازنمای همین وضعیت است؛ انسان در برابر تاریخِ بی‌رحم، اما با امیدی پنهان به نجاتی که شاید در خود ویرانی نهفته است.

نقد به عنوان فرایند نفس‌کشی و بازسازی

   در اندیشه‌ی بنیامین، نقد نه داوری ادبی بلکه نوعی عمل حیاتی است؛ همانند تنفس در هوای آلوده‌ی تاریخ. نقد برای او راهی است برای احیای معنا از دل مرگ معنا، برای بازدمیدن روح در متنی که مرده است. منتقد نزد بنیامین، همچون پزشکی است که در خرابه‌های معنا می‌گردد تا نفسی تازه بیابد. او نمی‌خواهد اثر را تمام کند، بلکه می‌خواهد ادامه‌ی حیات آن را ممکن سازد. از این منظر، نقد نه پایان متن بلکه تداوم آن است؛ تلاشی برای بازسازی روح در جهانی که خفه شده است.

از تراژدی قهرمانان تا اندوه انسان مدرن

   درام سوگ‌مند بنیامین، نقطه‌ی وداع انسان با قهرمانی است. دیگر خبری از قهرمان تراژیک یونان نیست که در برابر تقدیر بایستد. قهرمان باروک، اندوهگین و تنهاست؛ نه بر ضد سرنوشت، بلکه در برابر تاریخ شکست می‌خورد. او در دلِ بحران معنا، به بصیرتی لحظه‌ای می‌رسد و فرو می‌رود. همین فرو رفتن، همان اندیشه‌ی بنیامینی از سوگ است: سوگ به‌مثابه تفکر، اندوه به‌مثابه آگاهی.

جهان باروک و انسان امروز

   خواندن کتاب بنیامین، نوعی نگاه به آینه‌ی زمان ماست. جهان امروز، همان جهان باروکِ مدرن است: خدا غایب است، سیاست بدل به نمایش شده، زبان دیگر معنا نمی‌آورد، و تاریخ با شتابی بی‌رحم بر سر ما می‌کوبد. انسان امروز، وارث همان شاهزادگان مالیخولیایی است؛ آگاه اما بی‌اراده، زنده اما بی‌امید.
 
   و شاید هنر، نقد و اندیشه، تنها راه‌های تنفس ما در این هوای تیره باشند، راه‌هایی برای بازسازی روح، برای یادآوری اینکه هنوز در خرابه‌های معنا، می‌توان به درخشش کوتاه حقیقت دل بست.

   اندوه به‌مثابه بیداری

   بنیامین در «خاستگاه درام سوگ‌مند آلمانی» در واقع فلسفه‌ای از اندوه می‌سازد؛ اندوهی که نه تسلیم، بلکه نوعی بیداری است.  او نشان می‌دهد که از دل شکست، می‌توان نوری گذرا دید، و از دل ویرانی، می‌توان امکان نجات را فهمید. 

  در این معنا، درام سوگ‌مند تنها یک ژانر ادبی نیست؛ روایتی است از وضعیت انسان در جهان بی‌خدا؛ جهانی که در آن اندوه، شکلی از آگاهی است و سکوت، زبانِ فلسفه.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.