نقشه آمریکا برای خاورمیانه

افکار نیوز پنج شنبه 17 مهر 1404 - 12:46
نظم جدید خاورمیانه در حال تکمیل است و ترکیه و مصر با بهره‌گیری از توان نظامی و جایگاه ژئوپولیتیکی در این چارچوب نقشی محوری دارند.

 سید علی منوری، استاد دانشگاه خوارزمی، در مورد آینده غزه پس از صلح، نقش کشورهای حاشیه خلیج فارس، و امکان بازآرایی نظم منطقه‌ای گفت: «عادی‌سازی روابط با اسراییل فرآیندی تدریجی است و به تضمین‌های ایالات متحده برای جلوگیری از اقدامات تهاجمی اسراییل وابسته است.»

 در ادامه مشروح گفت‌وگو آمده است: 

 ظاهرا سیگنال‌های مثبتی از شرم‌الشیخ؛ شهری که میزبان رایزنی‌های غیرمستقیم نماینده‌های امریکا، اسراییل و حماس است، مخابره می‌شود و گروهی مدعی‌اند حماس ممکن است با شروط مندرج در توافق ۲۰ ماده‌ای موافقت کند، این گزاره را تا چه اندازه محتمل می‌دانید؟ 

با توجه به تحولات دو سال اخیر که نشان‌دهنده رفتار غیرقابل پیش‌بینی اسراییل است، احتمال برهم خوردن هرگونه توافق در هر لحظه وجود دارد. با این حال، در چارچوب کلی‌تر و با در نظر گرفتن چند عامل کلیدی، چشم‌اندازی مثبت برای دستیابی به نتیجه قابل تصور است. یکی از این عوامل، فشارهای واردشده از سوی کشورهای عربی و اسلامی، به ویژه ترکیه، مصر و قطر، بر حماس برای پایان دادن به درگیری‌هاست. این فشارها با هدف جلوگیری از تشدید بحران در غزه و ایجاد ناامنی طولانی‌مدت در منطقه صورت گرفته است.

عامل دیگر، مداخله دونالد ترامپ از طریق جرد کوشنر، دیگر اعضای دولت یا مارکو روبیو، و همچنین نقش رسانه‌ای او است. ترامپ، به عنوان رییس‌جمهور ایالات متحده، تمایل دارد غزه از کانون اعتراضات بین‌المللی خارج شده و مساله با توجه به جنبه‌های انسانی‌اش به شکلی منعطف‌تر حل شود. رییس‌جمهوری امریکا خود را به عنوان تسهیل‌کننده صلح و میانجی معرفی می‌کند و علاقه‌مند به دستیابی سریع به توافق است؛ به ویژه با توجه به درخواست‌های یهودیان امریکایی – که مستقیم یا غیرمستقیم به وی پیام داده‌اند – برای پایان درگیری‌ها، حداقل در خصوص آزادی گروگان‌ها و بازگرداندن اجساد آنان. این اراده جدی از سوی ترامپ و کشورهای عربی و اسلامی، می‌تواند به نوعی نتانیاهو را تحت کنترل درآورد و زمینه‌ساز پیشرفت در مذاکرات، از جمله طرح صلح ۲۰ ماده‌ای، شود. بنابراین، چشم‌انداز مثبتی برای حل مساله وجود دارد. 

ذیل سوال بالا گروهی که نسبت به رایزنی‌های جاری خوش‌بین هستند بیش از همه بر نقش‌آفرینی ترکیه و مصر به عنوان حامیان اصلی حماس تاکید دارند، تحلیل شما در این باره چیست؟ 

نقش ترکیه و مصر در تحولات منطقه‌ای پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ از اهمیت بسزایی برخوردار است. این دو کشور با بهره‌گیری از شرایط موجود، به دنبال تقویت جایگاه منطقه‌ای خود در خاورمیانه هستند. عربستان سعودی به دلیل تمرکز بر اولویت‌های فرهنگی، فناوری و اقتصادی، از درگیری مستقیم در مساله غزه فاصله گرفته است. قطر نیز، اگرچه به عنوان میانجی عمل کرده، به دلیل حضور رهبران حماس در خاک خود، همواره مورد انتقاد بوده و این امر مانع از ایفای نقش محوری‌اش شده است. در مقابل، ترکیه و مصر با توجه به پیشینه و موقعیت استراتژیک خود، فرصت را برای افزایش نفوذ منطقه‌ای مغتنم شمرده‌اند.

 ترکیه، با نقش تعیین‌کننده در تحولات سوریه و تغییر دولت اسد، از ظرفیت نظامی و دیپلماتیک خود، به‌ویژه به عنوان عضو ناتو، بهره می‌برد. این کشور با نیروی انسانی و توان نظامی قابل توجه، به دنبال تثبیت جایگاه خود به عنوان قدرت پیشرو در جهان اهل سنت است. از سوی دیگر، مصر به دلیل همجواری با غزه و نگرانی از پیامدهای امنیتی، از جمله ورود احتمالی مهاجران و تشدید ناامنی، انگیزه‌ای قوی برای ایفای نقش فعال‌تر دارد. مصر همچنین با میزبانی مذاکرات میان ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، تلاش کرده جایگاه خود را به عنوان یک قدرت بزرگ اسلامی احیا کند و از رقابت با ترکیه عقب نماند.

با توجه به تنگنای سیاسی ایران و اجماع منطقه‌ای علیه آن، و همچنین دوری عربستان از درگیری‌های منطقه‌ای به دلیل تمرکز بر توسعه داخلی و هزینه‌های پیشین در یمن، ترکیه و مصر به عنوان بازیگران اصلی در شکل‌دهی به نظم نوین منطقه‌ای مطرح شده‌اند. این دو کشور با تکیه بر توان نظامی، نیروی انسانی و جایگاه استراتژیک خود، در تلاشند تا خلأ ناشی از تضعیف دیگر قدرت‌ها را پر کرده و رهبری جهان اهل سنت را در دست گیرند. 

در این میان حمله اسراییل به قطر تا چه اندازه توانسته معادلات را برخلاف خواست تل‌آویو و در راستای تمایل ترامپ محقق کند. به بیانی بهتر وآنگونه که منابع مطلع مدعی‌اند، حمله به مقر حماس موجب شده تا ترامپ تل‌آویو و شخص نتانیاهو را به واسطه خشم و هم صدایی جهان عرب تحت فشار قرار دهد. از همین رو گروهی این حمله را نقطه عطف در این فرآیند قلمداد می‌کنند. تحلیل شما در این باره چیست؟ 

در پاسخ به پرسش شما در خصوص حمله اسراییل به قطر، باید بگویم که این اقدام با نتیجه‌ای که در سوال مطرح شده همخوانی ندارد. این عملیات یکی از اقدامات خاص و نمادین اسراییل است که می‌تواند در هر زمان و هر مکانی تکرار شود. دلیل این امر، ماهیت برق‌آسا و ناگهانی چنین حملاتی است که کشورهای عربی و اسلامی منطقه را همواره در موقعیتی خطیر و تهدیدآمیز قرار می‌دهد.

سابقه طولانی اسراییل در این زمینه، گواهی بر این واقعیت است. البته، فشارهای قابل توجهی بر بنیامین نتانیاهو وارد شد، اما آیا کسی می‌تواند انکار کند که او از پیش از این فشارها آگاه نبود؟ نتانیاهو، با آگاهی از روابط نزدیک قطر با ایالات متحده، احتمالا تبعات احتمالی را پیش‌بینی کرده بود؛ با این حال، برای او اهمیت چندانی نداشت، زیرا از حمایت حداکثری امریکا اطمینان کامل داشت. ممکن است این اقدام انتقاداتی را به دنبال داشته باشد یا موقتا تنش‌هایی ایجاد کند، اما نتانیاهو بر این باور بود که واشنگتن دست از حمایت از اسراییل برنمی‌دارد. به باورم، این حمله بیشتر یک نمایش قدرت برای کل جهان اسلام بود، به‌گونه‌ای که حتی قطر – به عنوان یک میانجی کلیدی – نیز در معرض آن قرار گیرد. برای قطر، این رویداد نباید کاملا غافلگیرکننده بوده باشد؛ پیش از این، کشور با حملات موشکی ایران (در تلافی بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران توسط امریکا) روبه‌رو شده بود.

با توجه به نقش استراتژیک قطر در منطقه، چنین سناریوهایی قابل پیش‌بینی بودند. شخصا، پس از رویداد ۷ اکتبر ۲۰۲۳، تصور می‌کردم که اسراییل ممکن است رهبران حماس را در قطر، حتی در ماه‌های اولیه، ترور کند – هرچند نه لزوما به این مقیاس. بنابراین، بعید می‌دانم که فشارهای ادعایی بر نتانیاهو واقعا او را از این مسیر بازداشته باشد؛ این اقدام بیشتر نشان‌دهنده استراتژی تهاجمی مداوم اسراییل است. 

نقش جرد کوشنر در طرح ۲۰ماده‌ای صلح را چگونه ارزیابی می‌کنید؛ چهره‌ای که پیشتر قرار بود در سیاست نقش‌آفرینی نکند اما امروز یکی از چهره‌هایی است که حضورش در شرم‌الشیخ و مشارکت در رایزنی‌ها مورد توجه قرار گرفته است. 

جرد کوشنر را به عنوان نماینده بخشی دیگر از جامعه یهودیان و صهیونیست‌ها می‌بینم که دونالد ترامپ را احاطه کرده‌اند؛ بخشی متمایز از جریان بنیامین نتانیاهو و اطرافیانش در ایالات متحده امریکا، یا حتی در اسراییل و سایر نقاط جهان. این گروه عمدتا با انتقادهایی مشابه آنچه در داخل اسراییل نسبت به نتانیاهو وجود دارد، همسو هستند؛ انتقادهایی که بر بازگرداندن گروگان‌ها و پایان دادن به درگیری‌ها تمرکز دارند تا از افزایش تلفات و هزینه‌ها برای کل جامعه اسراییل جلوگیری شود.

نقش کوشنر را در این زمینه، با توجه به سابقه و جایگاهش، می‌توان به عنوان یک واسطه موازی در نظر گرفت که در کنار جریان نتانیاهو عمل می‌کند. کوشنر، با پشتوانه‌ای قوی از دوران ریاست‌جمهوری اول ترامپ (۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱)، جایی که نقش تعیین‌کننده‌ای در دیپلماسی خاورمیانه ایفا کرد – از جمله تماس‌های گسترده با یهودیان منطقه‌ای و امریکایی – اکنون به عنوان پلی برای تأثیرگذاری بر ایالات متحده عمل می‌کند. این نقش به ترامپ امکان می‌دهد تا منافع و دیدگاه‌های خود را پیش ببرد، به ویژه در صورتی که نتانیاهو تمایل به حرکت در خلاف جهت این اهداف داشته باشد. 

یکی از موضوعاتی که امروز بر آن تاکید شده، آینده غزه در صورت موافقت حماس با شروط پیشنهادی است. شما صلح حاصل از این توافق و فرآیند انتقال با مشارکت کشورهای عرب حاشیه خلیج‌فارس و سایربازیگران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 

در مورد آینده غزه پس از توافق صلح احتمالی، پیش‌بینی می‌شود که نوعی مدیریت بین‌المللی در سطح محلی یا منطقه‌ای بر این منطقه اعمال شود. این مدیریت، که ممکن است توسط نهاد یا فردی خاص هدایت شود، به تنهایی محقق نخواهد شد، بلکه به پشتوانه‌ای بین‌المللی وابسته است. کشورهای عربی و اسلامی به دنبال تضمین از ایالات متحده هستند تا اطمینان حاصل کنند که هر توافقی، با تحقق شروط آن، از حملات بعدی اسراییل مصون بماند و این مدیریت تضعیف نشود. ایالات متحده، به‌ویژه دونالد ترامپ که به دنبال پایان دادن به این بحران است، احتمالا از چنین مدلی حمایت می‌کند.

اگرچه رویاپردازی‌هایی درباره آینده غزه وجود داشته، اما به احتمال زیاد، غزه برای مدت طولانی به منطقه‌ای کم‌جمعیت و تحت مدیریت بین‌المللی تبدیل خواهد شد. این وضعیت تا زمانی ادامه می‌یابد که شرایط صلح پایدار بماند و سپس مسائل بعدی مورد بررسی قرار گیرد. انتظار کشورهای عربی و اسلامی نیز در همین راستاست: استقرار یک مدیریت بین‌المللی که از غزه حمایت کند. الگویی مشابه مدیریت سارایوو پس از بحران بوسنی و هرزگوین و کنفرانس دیتون در سال ۱۹۹۵ (به ابتکار بیل کلینتون) می‌تواند مدنظر باشد. هرچند بحران انسانی غزه به مراتب پیچیده‌تر و تاریک‌تر از مورد سارایوو است، اما مدل مشابهی برای گذار و مدیریت این منطقه قابل تصور است. 

کنش اسراییل پس از تحقق صلح در غزه چگونه خواهد بود. آیا چهره‌های رادیکال کابینه تحت رهبری اسراییل به صلح حاصله متعهد می‌مانند یا شاهد تحولاتی جدی در سطوح داخلی این بازیگر خواهیم بود؟ 

کنش‌های اسراییل فراتر از مساله غزه و محدود به آن نیست؛ بلکه به‌طور عمیقی به جناح‌های رادیکال در این کشور وابسته است. هرچند می‌دانیم که آینده سیاسی بنیامین نتانیاهو به‌شدت با این تحولات گره خورده، اما حتی در غیاب او، چهره‌های رادیکال موجود همچنان بر سیاست‌ها تأثیرگذار خواهند بود. به نظر می‌رسد که آینده این کنش‌ها و رفتار اسراییل، به بازنمایی تهدیدی بستگی دارد که رهبران این کشور برای ایالات متحده و غرب ترسیم می‌کنند، به ویژه اگر تهدیدهای منطقه‌ای – به هر شکلی – ادامه‌دار و گسترده بمانند.

در چنین سناریویی، اسراییل نشان داده که آماده است تا در هر لحظه، هرگونه توافق را زیر سوال برده و با اقدامی نظامی، آن را بی‌اثر سازد. این امر به‌طور کامل به نقش ترکیه و مصر در آینده منطقه‌ای بازمی‌گردد. موفقیت این دو کشور در کنترل جریان‌های رادیکال در جهان عرب و اسلام – که با توجه به سوابق اسراییل و نفرت فزاینده علیه آن در این جوامع، ممکن است به اسراییل ضربه بزنند – تعیین‌کننده است. در غیر این صورت، اسراییل با تکیه بر تداوم تهدیدها و بازنمایی جدی آن‌ها برای غرب و ایالات متحده، کاملا آماده است تا هرگونه پیشرفت را مختل کند. تحولات اخیر، از جمله مذاکرات آتش‌بس در مصر با میانجی‌گری ترکیه، قطر و عربستان، نشان‌دهنده فشارهای فزاینده بر حماس و اسراییل است، اما پایداری صلح به توانایی ترکیه و مصر در مهار تنش‌ها و تضمین حمایت امریکا بستگی دارد. 

در تصویری کلان‌تر، گروهی از ناظران از تلاش ترامپ برای بازتعریف نظم خاورمیانه می‌گویند و بر این باورند که طرح صلح پیشنهادی گام نخست رییس‌جمهوری امریکا برای آرایش نظم منطقه است، این تحلیل تا چه اندازه قابل اعتنا است؟ آیا در میانه تنش‌های فوق اجرایی می‌شود؟ 

بدون تردید، بحث ما حول نظم نوین منطقه‌ای است. باید تأکید کنم که فرآیند شکل‌گیری این نظم، بدون وقفه، از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شده است. هنگامی که روابط درونی یک پدیده چنان تأثیرگذار می‌شود که وضعیت کمی را به کیفی تبدیل می‌کند – یا بالعکس – آنچه در خاورمیانه رخ داده، تنش‌های انفجاری و درونی است که نشان‌دهنده تحولی عمیق است؛ تحولی که به معنای پیدایش نظم جدیدی است. ما اکنون در بستر این نظم قرار داریم و آن را تجربه می‌کنیم، هرچند سرعت تحولات چنان بالاست که مانند سواری بر قطار سریع‌السیر، گذر از یک نقطه به نقطه دیگر را بدون لمس کامل مسافت، احساس می‌کنیم؛ اما این فرآیند در حال وقوع است و نظم نوین در شرف تکوین است.

نظمی که دونالد ترامپ از آن سخن می‌گوید – الگویی که می‌توان آن را «ترامپیسم منطقه‌ای» نامید – الگویی مشخص است: واگذاری مسوولیت امنیت به کشورهای منطقه، به ویژه آن‌هایی که از اعتماد ایالات متحده برخوردارند. مشوق کلیدی ترامپ در این راستا، توسعه روابط اقتصادی است؛ روابطی که بر پایه افزایش مناسبات تجاری و سرمایه‌گذاری بنا شده و ایالات متحده را به عنوان شریک اقتصادی کلیدی در منطقه تثبیت می‌کند. در کنار این، تضمین حمایت نظامی از سوی واشنگتن وجود دارد، اما نه به شیوه درگیری‌های طولانی‌مدت، بلکه از طریق اقدامات غافلگیرکننده و قاطع – مانند آنچه در قبال ایران انجام شد، با استفاده از بمباران‌های دقیق و بدون تعهدات گسترده.

این رویکرد، محور اصلی را بر توسعه اقتصادی و تنوع‌بخشی به آن قرار می‌دهد، به شرطی که کشورهای منطقه مسوولیت امنیت خود را بر عهده گیرند. در این چارچوب، نقش ترکیه و مصر بار دیگر برجسته می‌شود؛ ترکیه، به عنوان یک قدرت کلیدی با روابط گرم با ترامپ و پتانسیل رهبری در امنیت سوریه و صادرات انرژی از عراق، می‌تواند ستون اصلی این نظم نوین باشد. مصر نیز، با تمرکز بر ثبات اقتصادی و جلوگیری از تنش‌های مرزی، در تعادل‌بخشی به منطقه نقش‌آفرین خواهد بود. این الگو، با تکیه بر دیپلماسی اقتصادی و حمایت مشروط امریکا، می‌تواند پایه‌ای پایدار برای خاورمیانه‌ای باثبات‌تر فراهم آورد. 

آیا می‌توان گفت که هدف اصلی رییس‌جمهوری امریکا از ارایه چنین طرحی برای صلح در غزه، بازگشت به طرح عادی‌سازی روابط اسراییل با اعراب است؟ اگر این گزاره محتمل باشد، واکنش بازیگرانی چون عربستان را چگونه ارزیابی می‌کنید بالاخص با توجه به رویکرد مشروط این بازیگر در باب عادی‌سازی رابطه با تل آویو. 

بازگشت روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و اسلامی با اسراییل را نباید به عنوان یک هدف نهایی، بلکه به عنوان فرآیندی تدریجی در نظر گرفت. اقدامات اسراییل، به‌ویژه حمله به قطر، باعث شده است که کشورهایی مانند امارات و بحرین، که پیش‌تر این مسیر را آغاز کرده‌اند، با احتیاط بیشتری عمل کنند. این کشورها منتظرند تا نتیجه مذاکرات صلح و میزان تعهد ایالات متحده به عنوان میانجی‌گر مشخص شود. نقش امریکا در ارایه تضمین به طرف‌های عربی و اسلامی، مبنی بر جلوگیری از تکرار اقداماتی نظیر حمله به قطر و حل‌وفصل بحران غزه، برای پیشبرد این فرآیند حیاتی است. در این چارچوب، انتظار می‌رود که هدف اصلی عادی‌سازی، پس از غزه، احتمالا سوریه باشد.

اگر این روند به همین شکل ادامه یابد، می‌توان انتظار پیشرفت‌هایی در این زمینه داشت. عربستان سعودی، با رویکرد محتاطانه خود، ترجیح می‌دهد نقش میزبان نشست‌ها و تسهیل‌کننده گفت‌وگوها را ایفا کند، به جای آنکه نقشی فعال و مستقیم مانند ترکیه یا مصر داشته باشد. به نظر می‌رسد عربستان آخرین قطعه این پازل عادی‌سازی باشد و نباید انتظار داشت که در آینده نزدیک به این روند بپیوندد. این تحلیل نشان‌دهنده پیچیدگی و تدریجی بودن فرآیند عادی‌سازی، تحت تأثیر تضمین‌های امریکا و ثبات منطقه‌ای است.

 

منبع خبر "افکار نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.