شهرت و درآمدزایی هم فرآیند این توسعه را سرعت میدهد. اگر بخواهیم ارزش نامها و واژه را حفظ کنیم، باید معنای بعضی از کلمات و آنچه را که بر آن دلالت میکنند، به دقت از موارد مشابه جدا کرده یا در انتساب مصداقها تجدید نظر کنیم. مثلا تعاریفی از قبیل «هنر»، «صنعت سرگرمی»، «اقتصاد هنر»، «هنرمند حرفه ای»، «کالای تزئینی»، «صنایع دستی»، «کاردستی» و... با وجود شباهتها و برخی کاربردهای مشترک، باید با حساسیت علمی از هم تفکیک شوند.
بهویژه عمق مفاهیم فلسفی جدید مطرح در این حوزهها و تخصصی شدن موضوع، لزوم این تفکیک را بیشتر میکند. همان طور که «زیبایی هنری» به کلی معنایی متفاوت از تعبیر «قشنگ» عامیانه دارد. اگر چه از دید عموم این مرزها شاید بیمعنی یا غیرقابل مشاهده و بیدلیل باشد. تقسیم بندی این فعالیتها و تولیدات اگر به دقت و حساسیتی درخور انجام شود، سهم اندکی به موارد شایسته عنوان «هنر» خواهد رسید. یعنی بسیاری از امور که در یک نگاه کلی در ذیل «هنر» دسته بندی میشوند، از این زیرگروه خارج شده و در سایر زیرگروهها جای میگیرند. حتی اگر این مهم به معنای ارزش گذاری برخی از آنها نباشد.
کارکردهای هر یک از گروههای «هنر، صنعت سرگرمی، تزئینات، صنایع دستی، کاردستی و...» به دلیل ماهیت اجتماعی، اقتصادی، فلسفی، خاستگاه، تبارشناسی و... برحسب این تعاریف، مختلف است و چیستی و چگونگی و چرایی گوناگون دارند. طبیعی است جایگاه و ساماندهی متفاتی نیز طلب میکنند. غیر از اختلالات ناشی از ندانستن و سهلانگاری، شناخت و تعاریف منجر به این جداسازی و مرزبندی ماهوی، شاید برای عدهای خوشایند نباشد، از جمله برای بعضی دلالان آثار هنری و برگزارکنندگان نمایشگاههای هنری این موضوع میتواند مشکلاتی به همراه داشته باشد.
به ویژه کسانی که سعی میکنند هر کالای تولیدی را با ضوابط قیمتگذاری و فروش آثار هنری و به ویژه اعتبار نام هنر عرضه کنند. همچنین در نمایشگاههای متعددی این خلط معانی را به وضوح میتوان دید. حالا چه نادانسته و سهوی باشد، چه آگاهانه و عمدی. همین طور با وجود وسوسه ورود سریع به هنر، تعدادی نیز از این آمیختگی و تشابهات و تداخل ظاهری معانی برای انتخاب عناوینی استفاده میکنند که به زعم خودشان موجب اعتباری باشد. انتساب عناوین غیرعلمی را حتی میتوان در جشنوارهها و رویداد بزرگ هنری هم دید. جابهجایی مرزهای تعاریف علمی، در سیاستگذاریها و مدیریت فعالیتهای هنری نیز به نوعی - آگاهانه و ناآگاهانه - موثر افتادهاند. ساده ترین موضوع در این بخش، بحث نگاه پوپولیستی است که هر عملکردی را به نفع مقتضیات خود تغییر میدهد. به نظر میرسد
در تعاریف علمی و هنری، حجم بسیار محدودی از تولیدات به «آثار هنری» و «هنرمندان» تعلق میگیرد و در مقابل انبوهی از تولیدات به علاقهمندان و منتفعان «شبههنر». جاذبههای هنر و آثار هنری سبب شده که بسیاری علاقهمند باشند تحت این عنوان فعالیت کنند، اگرچه واقعا به گروههای مشابه دیگر تعلق دارند. این افراد، شناخت و خواستههایی متفاوت از هنر بیان میکنند که اغلب با خواست تعداد اندک هنرمندان - که معمولا به آرامی و ساکت کار میکنند - مغایرت دارد. این جمعیت خود خوانده در جامعه هنری، به عکس هنرمندان با اقدامات سطحی و وعدههای شعاری، قانع و راضی میشوند.
در فضایی که متولیان امور تمام سعی و شعارشان در گرو رضایت و همسویی اکثریت جامعه باشد، در دسترس ترین شیوه، تبدیل جامعه به یک مخاطب عمومی و تامین خواستههای این گروه حداکثری در مقابل اقلیت صاحب حق ذاتی است. به ویژه سعی میکنند هنر سره را مغایر انتفاع کلیت مردم از هنر نشان دهند. در نتیجه عملا تمام تصمیمگیریها در راستای خواستههای تعداد غالب «شبههنرمندان» خواهد بود و اندک گروه هنرمند واقعی، محکوم به نادیده گرفتن خواستهای به حق و به نفع هنر خواهند شد. عموم مردم نیز با همین الگوی منفعل به سمت برداشتهای عامیانه از هنر هدایت میشوند. البته نباید اختلاف سلیقه در مبانی و نظرات علمی را نیز در این مرزبندیها و تعاریف، نادیده گرفت.»
منبع: مهر