خبرگزاری مهر؛ گروه سیاسی - محمدصادق دانشجو: دو شب پیش جهان بار دیگر شاهد تحولی غیرمنتظره در پرونده فلسطین بود. جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) اعلام کرد کلیات طرح صلح پیشنهادی دونالد ترامپ را میپذیرد؛ خبری که بلافاصله در رسانههای بینالمللی بازتاب گسترده یافت و بهویژه در اسرائیل با شگفتی و حتی گیجی تحلیلگران مواجه شد. درحالیکه طی دو سال گذشته تلآویو و واشنگتن راهبرد خود را بر «تسلیم کامل حماس» استوار کرده بودند، پاسخ مثبت این گروه به طرح صلح آمریکا معادلات را بهطور اساسی تغییر داد؛ اما آنچه بیش از خود خبر اهمیت دارد، جایگاه این تصمیم در بستر کلانتر محور مقاومت و نسبت آن با سیاستهای جمهوری اسلامی ایران است.
ایران طی سالهای اخیر بارها تأکید کرده که گروههای مقاومت هر یک ماهیتی مستقل دارند. تهران در نقش پشتیبان و محوراصلی پیوند دهنده از آنها حمایت میکند، اما تصمیمگیری تاکتیکی به عهده خود آنهاست. پذیرش کلیات طرح صلح از سوی حماس نیز در همین چارچوب قابل فهم است: حرکتی که نه نشانه فاصله گرفتن از ایران بلکه تأکید دوباره بر اصیل بودن هویت گروههای مقاومت و استقلال در تصمیمگیریهای راهبردی است.
شرایط میدانی و دلایل پذیرش صلح
از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، یعنی زمان آغاز عملیات «طوفان الأقصی» تا امروز، غزه صحنه یکی از خونبارترین جنگهای تاریخ معاصر بود. دو سال مقاومت بیامان، دهها هزار شهید، نابودی زیرساختهای حیاتی، محاصره همهجانبه و فشارهای انسانی بیسابقه شرایطی را رقم زد که ادامه جنگ میتوانست به معنای نابودی کامل غزه باشد. حماس که در آغاز توانست اسرائیل را غافلگیر کند و ضربات سنگینی به آن وارد آورد، بهتدریج با حجم عظیمی از فشارهای نظامی و سیاسی مواجه شد.
در این شرایط، پذیرش کلیات طرح صلح ترامپ نه یک تغییر ایدئولوژیک بلکه عقبنشینی تاکتیکی برای حفظ بقا بود. رهبران حماس بهخوبی میدانستند که ادامه مقاومت در شرایط کنونی به نابودی کامل مردم و سرزمینشان منجر میشود. بنابراین با هوشمندی، توپ را به زمین واشنگتن و تلآویو انداختند و نشان دادند که آمادهاند در چارچوبی معقول وارد آتشبس شوند. نتیجه این تصمیم، شوکی بود که اسرائیل را در موقعیتی دشوار قرار داد: نمیتواند در برابر پذیرش آتشبس از سوی حماس همچنان به کشتار ادامه دهد، زیرا وجهه بینالمللی خود را بیش از پیش از دست خواهد داد.
استقلال عمل حماس و تجربه طوفان الأقصی
یکی از نکات کلیدی در تحلیل این رویداد، توجه به الگوی استقلال تصمیمگیری در گروههای مقاومت است. عملیات طوفان الأقصی در سال ۲۰۲۳ نمونه بارز این استقلال بود. حماس این عملیات را با نهایت رازداری، طراحی و اجرا کرد؛ بهگونهای که حتی حزبالله لبنان و دیگر متحدانش از آن بیاطلاع بودند. این تصمیم نشان داد که مقاومت فلسطین صرفاً یک بازیگر تابع نیست بلکه خود مرکز تصمیمسازی و ابتکار عمل در کرانه باختری به شمار میرود.
همین الگو در پذیرش کلیات صلح نیز تکرار شد. حماس بدون نیاز به چراغ سبز تهران یا هماهنگی با دیگر اعضای محور مقاومت، تصمیمی گرفت که برآمده از شرایط خاص مردم غزه بود. این موضوع بار دیگر تفاوت بنیادین مدل رابطه ایران با گروههای مقاومت را با الگوی نیابتی که غربیها تبلیغ میکنند، آشکار ساخت.
نسبت جمهوری اسلامی با محور مقاومت
جمهوری اسلامی ایران طی چهار دهه اخیر همواره خود را حامی اصلی آرمان فلسطین معرفی کرده است؛ اما در عین حال، مقام معظم رهبری بارها تصریح کردهاند که تصمیمگیری نهایی درباره فلسطین بر عهده مردم فلسطین است. همین موضع سبب شده که ایران در نقش محوری در پشتیبانی سیاسی، مالی و نظامی از مقاومت ظاهر شود و نه بیشتر.
شوک اسرائیل و آمریکا از پاسخ حماس
پذیرش کلیات صلح ترامپ از سوی حماس، محاسبات تلآویو را بههم ریخت. اسرائیل انتظار داشت حماس هرگونه پیشنهاد آمریکا را رد کند و بدین ترتیب بتواند ادامه جنگ را توجیه کند. اما اکنون با وضعیتی مواجه است که اگر به جنگ ادامه دهد، وجهه بین المللی خود را بیش از پیش از دست میدهد.
برای آمریکا نیز این تحول دوگانه بود. از یکسو، واشنگتن توانست ابتکار خود را به نتیجه برساند و نشان دهد که هنوز قدرت تأثیرگذاری دارد. اما از سوی دیگر، این نتیجه برخلاف طرحهای قبلی بود که حتی شامل ایده کوچ اجباری مردم غزه به مصر میشد. اکنون آمریکا ناچار است با حماس بهعنوان واقعیتی غیرقابل حذف مذاکره کند؛ چیزی که پیشتر آن را غیرممکن میدانست. بعلاوه اینکه نفس مذاکره آمریکا و رژیم صهیونیستی با گروهی که بعد از طوفان الاقصی داعیه نابودی آن را داشتند، یک پیش برندگی برای حماس محسوب می شود و وزن این گروه را نزد افکار عمومی تثبیت کرده و موجه تر می کند.
پیامدهای این تحول برای محور مقاومت
پذیرش کلیات صلح توسط حماس نه به معنای فروپاشی محور مقاومت است و نه نشانه فاصله گرفتن از ایران. بلکه در چارچوب همان الگوی استقلال تاکتیکی و اتحاد راهبردی قابل تحلیل است. ایران همچنان بر حمایت از فلسطین تأکید دارد، اما به انتخاب تاکتیکی حماس احترام میگذارد. این انعطافپذیری باعث میشود محور مقاومت حتی در شرایط دشوار نیز انسجام خود را حفظ کند.
از منظر نظریههای روابط بینالملل، این تحول را میتوان در چارچوب جنگهای نامتقارن و بازدارندگی غیرمتمرکز تحلیل کرد. حماس با یک تصمیم سیاسی توانست صحنه نبرد را تغییر دهد و دشمن را دچار سردرگمی کند؛ همانگونه که در جنگ نامتقارن، بازیگر ضعیف با تاکتیکهای غیرمنتظره ابتکار عمل را به دست میگیرد.
جمع بندی
پذیرش کلیات طرح صلح ترامپ توسط حماس، نه پایان مقاومت است و نه شکست ایران. این تصمیم بیش از هر چیز نشاندهنده هوشمندی تاکتیکی حماس و استقلال عمل گروههای مقاومت است. ایران نیز با حفظ رویکرد محوری خود، بار دیگر نشان داد که گروههای همپیمانش را نیروهای اصیل و مستقل میداند نه نیروهای نیابتی وابسته.
این مدل رابطه موجب شده است که محور مقاومت، برخلاف آنچه دشمن تصور میکند، جبههای متکثر اما منسجم باشد؛ جبههای که هم قدرت بومی دارد و هم از حمایت راهبردی ایران بهرهمند است. در آینده نزدیک، ممکن است غزه وارد دورهای از آرامش نسبی شود، اما این آرامش نه پایان مبارزه بلکه وقفهای برای تجدید قوا خواهد بود. تجربه تاریخی فلسطین نشان داده است که مقاومت هرگز خاموش نمیشود؛ تنها شکل و صحنه آن تغییر میکند.
بنابراین، پاسخ مثبت حماس به صلح ترامپ بیش از آنکه شکست مقاومت باشد، آزمونی تازه برای اصالت و استقلال محور مقاومت است؛ جبههای که همچنان در برابر پروژههای آمریکا و اسرائیل پابرجاست و با انعطافپذیری و استقلال عمل خود، مسیر آینده منطقه را رقم خواهد زد.