به گزارش مشرق، «جنگ این است که دشمن را بیآنکه بجنگی، بشکنی» به نظر میرسد این جمله «سانتزو» استراتژیست چینی، قرن ششم پیش از میلاد یا این پیام «وینستون چرچیل» نخستوزیر پیشین بریتانیا که «در جنگ، حقیقت چنان ارزشمند است که باید همواره با حصاری از دروغها محافظت شود»؛ همچنان پیوست اصلی هر اقدام نظامی و میدانی در جهان بوده و از مهمترین طرفداران این نگاه هم ایالات متحده آمریکا و رژیم اسرائیل هستند.
از زمان پایان جنگ رژیم اسرائیل و آمریکا علیه ایران تا لحظه تنظیم این گزارش، دستگاه رسانهای و پروپاگاندای غرب، در تلاشی بیوقفه، سایه جنگ را بر سر منطقه و ایران گسترانده و هر روز و ساعت نشانههای موجود و ناموجودی را به منظور موجه جلوه دادن ادعاها، خبرها، گمانهها و حتی شایعات خود نشان میدهند.
واقعیت آن است که گرچه با توجه به رویکرد و رفتار آمریکا و رژیم اسرائیل در منطقه، گزینه جنگ و حمله نظامی، محتملترین گزینه در خاورمیانه است اما اینکه این گزینه در برهههایی پررنگتر از همیشه به مخاطب عرضه و یا حتی القا شود؛ دلایل سیاسی و استراتژیک بسیاری دارد.
بدیهی است که این نوشتار درپی انکار هیچ احتمالی از سوی رژیم اسرائیل نیست، رژیمی که در یک ماه اخیر یکی از غیرقابلپیشبینیترین حملات خود در منطقه را ترتیب داد و دوحه پایتخت قطر را بمباران کرد.
از این رو و با وجود حمایتهای آمریکا و غرب از این ماجراجوییهای تلآویو در منطقه، نادیده گرفتن احتمال جنگ، تحلیلی عقلایی نخواهد بود اما پرسش اصلی اینجاست که این همه اصرار بر وقوع جنگ و تحریف واقعیت توان ایران در معادلات نظامی با چه هدفی در حال انجام است؟
اعزام نیرو، سایه جنگ یا ابزار فشار سیاسی؟
«حرکت ناو هواپیمابر جرالد فورد به سمت مدیترانه»، «هواپیماهای سوخترسان در مسیر خاورمیانه» «سوختگیری هوایی دهها هواپیمای متعلق به نیروی هوایی آمریکا در حال پرواز به مقصد خاورمیانه»؛ این گزارههای خبری نمونهای از خبررسانیهایی است که در هفتههای اخیر، رسانههای آمریکایی و اسرائیلی و اروپایی در اقدامی هماهنگ آنها را در دستور کار خود قرار دادند.
اعلام مکرر اعزام ناوها، هواپیماها و نیروهای نظامی جدید به خاورمیانه، خرید و فروش و ساخت تسلیحات به روتین خبری در این رسانهها تبدیل شده است؛ برای مثال بلومبرگ روز گذشته گزارش داد پنتاگون قراردادی به ارزش ۱۲۳ میلیون دلار با شرکت بوئینگ برای ساخت ۱۴ بمب سنگرشکن بزرگ که کاربرد جنگی آن برای اولین بار به تعداد ۱۲ بمب در حمله آمریکا به تاسیسات هستهای اصفهان، نطنز و فردو در ایران بوده، منعقد کرده است.
همچنین در ماهها و هفتههای اخیر خبرهای پرتکراری از آمادهباش نیروها در اروپا، آمریکا و منطقه منتشر شده و تقلا برای حفظ سایه جنگ بر سر خاورمیانه و ایران همچنان ادامه دارد.
برای نمونه وزارت دفاع آمریکا اول آگوست سال جاری در بیانیهای مدعی شده است که در پی تهدیدات از سوی ایران و گروههای وابسته به آن، تجهیزات نظامی اضافی به خاورمیانه اعزام خواهد کرد تا از نیروهای آمریکایی در منطقه و همچنین از اسرائیل دفاع کند.
از مذاکره تا اسنپبک؛ بهره آمریکا و اسرائیل از حمله نظامی و تحریمها برای جنگ روانی
جابهجایی نیروهای نظامی و ارسال تجهیزات و تسلیحات نظامی گرچه در جهان امری متداول است اما این رسم مرسوم به سیاق جنگ سرد و به عنوان میراث باقیمانده از آن دوران، به ابزار تهدید تازهای از سوی ایالات متحده تبدیل شده است؛ ابزاری روانی برای امتیازگیری بیشتر از رقبا و فروش سلاح و تهدید دشمنان.
واقعیت آن است که در دستهبندی نزاعهای امروز در جهان، جنگ روانی، رسانهای، روایتی، نرم یا هر آنچه جز سلاح گرم بتواند بر دشمن اثر گذارد؛ اهمیتی اگر نگوییم بیشتر اما همسنگ تسلیحات نظامی دارد.
از سوی دیگر و با تاکید مجدد بر این مهم که جنگ روانی به راه افتاده علیه صلح در منطقه، لزوما به معنای نبود احتمال جنگی واقعی نیست، باید نشانههای دیگری از این جنگ روانی را در روایتسازیها از مذاکره، از برنامه هستهای و از تحریم و اسنپبک مشاهده کرد.
از اواخر فروردین سال جاری تا اوایل مهرماه، دولت دونالد ترامپ با ادعای مذاکره و دیپلماسی وارد تعامل با ایران شد اما نتیجه آن هرچه بود دیپلماسی نبود. در طول ۶ ماه گذشته، آمریکا ایران را به مذاکره دعوت کرد: ایران پیشنهاد مذاکره را حتی با وجود بازگرداندن تحریمهای حداکثری پذیرفت.
شروط قابل قبول و هرآنچه میتوانست در چارچوب منافع ملی خود قرار دهد، پذیرفت و پنج دور مذاکره کرد اما در آغاز دور ششم با تایید ترامپ، مورد حمله نتانیاهو قرار گرفت.
ایران پس از جنگ و به رغم تمام حقوق و قواعد نقض شده خود، پیشنهاد همکاری مجدد با آژانس را پذیرفت، با اروپا مذاکره کرد و با شروط آنها همراهی. با این همه اما اسنپبک فعال و تحریمها علیه ایران بازگشت. بازگشتی که عرصه تازهای برای تداوم جنگ روانی علیه مردم ایران تبدیل شد.
رسانههای فارسی زبان خارج از ایران اسنپبک را به عنوان پدیدهای پیچیده، تازه و البته فاجعهآمیز برای افکار عمومی داخل ترسیم کردند؛ با دو هدف مشخص: ترس از آمریکا و ناامیدی از ایران و این درحالیست که تحریمهای بازگشته در برابر تحریمهای سنگین و متعدد و متفاوت آمریکا، موضوع تازهای نیست.
گرچه قطعنامهها و جزییات آنها برای کشور و مردم هزینهای غیرقابل انکار دارد اما دو اصل اساسی نباید این میان در پروپاگاندای رسانهها مورد فراموشی قرار گیرد: تهران با حداکثر انعطاف در شش ماه گذشته با غرب تعامل کرده و بنابراین متهم در واشنگتن و بروکسل و تلآویو باید جستوجو شود، دوم روایت ساخته شده از شرایط با آنچه در واقعیت در حال وقوع است متفاوت بوده و درک این تفاوت از سوی مردم ضروری است.
اثرگذاری بر ادراک افکار عمومی و مردم، مهمترین هدف این جنگ روانی است، حتی مهمتر از اثرگذاری بر ادراک تصمیمگیران، از آن رو که تغییر اولی به ناچار دومی را هم مجبور به تغییر خواهد کرد. مدیریت افکار داخلی ایران برای رژیم اسرائیل و آمریکا از مدیریت میدان تخاصم نظامی اهمیت بسیار بیشتری داشته و دارد.
انتخاب خرداد ۱۴۰۴ به عنوان زمان حمله به ایران ناشی از دریافت و برداشتی بود که اندیشکدهها و میزهایِ ایران وزراتخانههای خارجه اسرائیل و آمریکا از میزان اثرگذاری این جنگ روانی بر مردم ایران داشتند و بر این مبنا تقلای آنها نه صرفا اهداف نظامی و سایتهای هستهای، بلکه تغییری بنیادین بود.
خطای محاسباتی در تحلیل و تفسیر شرایط ایران، نوع نگاه و تفکر مردم و واقعیات میدانی، سبب شد که رژیم اسرائیل در هدف ابتدایی خود ناکام و به تبع آن در ادامه هم نتواند به خواستههای خود دست یابد. از این رو همچنان این ابزار جنگ روانی را با عناوین و در حوزههای مختلف به کار میگیرد تا ادراک اشاره شده را تغییر دهد.
القای برتری نظامی رژیم اسرائیل در منطقه از سوی جریان رسانهای خاص درحالی صورت میگیرد که تهران هم با توجه به شرایط و امکانات از یک سو و نداشتهها و تحریمها از سوی دیگر، پایتختی بود که در جنگ دوازده روزه و به رغم از دست دادن ۳۰ تن از فرماندهان ارشد خود، توانست به فاصله چند ساعت شهرهای سرزمینهای اشغالی را هدف موشک باران خود قرار دهد. از این رو میتوان بخشی از این جنگ روانی را در مسیر ایجاد بازدارندگی و کاهش فشار روانی از تلآویو هم ارزیابی کرد.
اقتدارنمایی در شرایط ترس یکی از تکنیکهای نتانیاهو در دو سال گذشته بوده؛ جایی که با وجود تمام جنایات جنگی علیه مردم غزه، همچنان از مفهوم حماس ترس برزگی احساس میکند. از سوی دیگر نباید از یاد برد که یکی دیگر از کانونهای مخاطب این جنگ روانی کشورها و دولتهای منطقه و همسایگان ایران است.
همسایگان ایران، به ویژه کشورهای حاشیه خلیجفارس به دلایل گوناگون، تمایل به باور هژمونی رژیم اسرائیل و آمریکا در منطقه دارند تا از یک سو بیتفاوتی و بیعملی خود در قبال سرنوشت فلسیطن و از سوی دیگر خرید برای زاردخانه تسلیحاتی خود را توجیه کنند.
تجربههای زیسته منطقه از این نوع جنگ روانی به راه افتاده از سوی آمریکا، در عراق دوران صدام حسین و برخی کشورهای شمال آفریقا، مقابله با آن را ضروریتر از نوع ابتدایی، یعنی درگیری مسلحانه نشان میدهد؛ جنگ روانی آمریکا و اسرائیل علیه صلح در منطقه با تکیه بر قدرت رسانهای، اثرگذارتر از تحرکات واقعی نظامی خواهد بود اگر به صورت هوشمندانه به جنگ روایتسازیهای درست حرکت نشود.