میدان استراتژیک

دنیای اقتصاد یکشنبه 30 شهریور 1404 - 00:03
اواخر هفته گذشته، سخنان جنجالی دونالد ترامپ درباره بازپس گیری پایگاه نظامی بگرام، هم مقامات چین را برآشفت هم حاکمان طالبان در افغانستان را به پاسخ واداشت. پایگاه بگرام، در ولایت پروان در شمال افغانستان واقع شده است. این فرودگاه را شوروی سابق بنا نهاد و پس از خروج آن کشور و اشغال افغانستان از سوی ناتو این فرودگاه به دست آمریکا بازسازی شد که در نهایت در تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۲۰ ارتش آمریکا این فرودگاه را تحویل طالبان داد. پایگاه بگرام داری ۳ آشیانه بزرگ، یک برج کنترل، چندین ساختمان پشتیبانی و ۱۳۰ هزار مترمربع فضای پرواز است.

چهار سال از بازگشت طالبان به قدرت می‌گذرد، و در این مدت روابط اقتصادی حاکمان افغانستان با چین خشم آمریکا را برانگیخته است. در این میان، میدان بگرام به محل مناقشه استراتژیک تبدیل شده است. ترامپ مدعی است که چین بگرام را به پایگاهی برای فعالیت‌های مرتبط با سلاح‌های هسته‌ای خود تبدیل کرده است. طالبان اما در واکنش رسمی، این ادعاها را رد کرده و رسما اعلام کرده است که«امارت اسلامی افغانستان» کنترل کامل پایگاه را در دست دارد.

 نقش‌های تاریخی بگرام

بگرام در دوره‌های مختلف تاریخی نقشی محوری داشته است:

در دوران نفوذ شوروی (۱۹۸۹–۱۹۵۰) مرکز عملیات جنگ افغانستان و نمادی از قدرت نظامی مسکو تلقی می‌شد.

در جنگ داخلی (دهه ۱۹۹۰) میدان نبرد طالبان با اتحاد شمال بود. در دوران سیطره آمریکا (۲۰۲۱–۲۰۰۱) پس از حملات ۱۱ سپتامبر به مرکز عملیات ناتو در افغانستان بدل شد.

ماه‌عسل چین و طالبان

اگرچه پکن طالبان را به‌طور رسمی به رسمیت نشناخته، اما با حکومت آن روابط دیپلماتیک غیررسمی برقرار کرده است. چین چندین بار میزبان هیات‌های سیاسی و بازرگانی طالبان بوده و حتی در سال ۲۰۲۴ اعتبارنامه سفیر طالبان را پذیرفته است. 

منابع معدنی افغانستان، مسیرهای تجاری و طرح «یک کمربند، یک جاده» در صدر اولویت‌های پکن قرار دارند، در حالی‌که نگرانی از فعالیت شبه‌نظامیان اویغور نیز انگیزه‌ای دیگر برای تعامل با طالبان است.

 نگرانی هند

دهلی‌نو که همواره در کنار اتحاد شمال قرار داشت و متحد آمریکا بود امروز نگران نفوذ چین در افغانستان است.

کارشناسان هندی بر لزوم همکاری نزدیک با ایران، آسیای مرکزی و روسیه برای رصد تحولات تاکید می‌کنند.

 پایگاه‌های آمریکا در خاورمیانه

گزارش تازه پنتاگون نشان می‌دهد هم‌اکنون حدود۵۰هزار نظامی آمریکایی در ۱۹ پایگاه از مدیترانه و مصر تا دریای عمان مستقر هستند. هشت پایگاه دائمی آمریکا در کشورهای بحرین، مصر، عراق، اردن، کویت، قطر، عربستان سعودی و امارات قرار دارند.

پایگاه دریایی بحرین مقر ناوگان پنجم آمریکا است و به‌تازگی کشتی‌های رزمی جدیدی را برای مقابله با تهدید مین‌ها و قایق‌های بدون سرنشین وارد این منطقه  کرده است.

پایگاه علی‌السالم، مرکز اصلی انتقال تجهیزات و نیروها در منطقه محسوب می‌شود.

بزرگ‌ترین پایگاه آمریکا در خاورمیانه، در ۲۳ ژوئن ۲۰۲۵هدف حمله موشکی ایران قرار گرفت. این حمله باعث بسته شدن شش‌ساعته حریم هوایی قطر شد.

کویت چندین پایگاه آمریکایی دارد، از جمله اردوگاه عریفجان که مقر فرماندهی پیشروی بخش زمینی ارتش آمریکا در سنتکام در آن قرار دارد. ارتش آمریکا همچنین ذخایری از تجهیزات جایگذاری‌شده در این کشور دارد.

در پایگاه هوایی علی‌السالم، اصلی‌ترین مرکز ترابری هوایی و دروازه‌ انتقال قدرت رزمی به نیروهای مشترک و ائتلافی در منطقه محسوب می‌شود. علاوه بر این، ایالات متحده پهپادهایی پیشرفته نیز در کویت مستقر  کرده است.

پایگاه الظفره در امارات متحده عربی نیز میزبان جنگنده‌های نسل پنجم اف-۳۵ و پهپادهای  فوق مدرن آمریکاست.

با وجود خروج رسمی در ۲۰۱۱، هنوز حدود ۲۵۰۰ نظامی آمریکایی در الانبار و اقلیم کردستان عراق حضور دارند که البته بارها هدف حملات راکتی و پهپادی قرار گرفته‌اند.

نیروهای نظامی آمریکا در اردن نیز حضور چشم‌گیری دارند. از سال ۲۰۱۸ تاکنون بیش از ۱۴۰‌میلیون دلار سرمایه‌گذاری برای توسعه پایگاه آمریکا در این کشور انجام شده است.

قاهره نیز از نقاط مورد توجه ارتش آمریکا محسوب می‌‌‍شود به طوری که بزرگ‌ترین آزمایشگاه بیماری‌های عفونی وزارت دفاع آمریکا در آنجا تاسیس شده است؛ نشانه‌ای از اینکه حضور واشنگتن تنها به قدرت نظامی محدود نمی‌شود.

در ژانویه ۱۹۸۹، تحولات سیاسی عظیم در اروپای شرقی آغاز شد که پایان سلطه ۴۵ساله شوروی را رقم زد. نشانه بارز آن، فرو ریختن دیوار برلین در نوامبر همان سال بود. فروپاشی شوروی و پیمان ورشو شادی زیادی در غرب به همراه داشت، اما هم‌زمان نقش آینده ناتو را به پرسش کشید.

  مداخلات آمریکا در خاورمیانه

در اینجا نگاهی می‌اندازیم به مداخلات آمریکا در خاورمیانه که صورت‌بندی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی این منطقه را تغییر داده است.  

۱۹۴۹: سازمان سیا از کودتای نظامی در سوریه حمایت  و دولت منتخب این کشور را را سرنگون کرد.

۱۹۵۳: بریتانیا و آمریکا محاصره اقتصادی بی‌رحمانه‌ای را علیه دولت مردمی دکتر محمد مصدق سازمان دادند. سیا با کودتا علیه دولت منتخب ایران، به قدرت شاه تداوم بخشید. 

۱۹۵۴: نفت ایران دوباره خصوصی شد و کنترل آن به دست آمریکا و بریتانیا افتاد. مخالفت عمومی شاه را مجبور به اعمال سیاست‌های سرکوبگرانه کرد. آمریکا بودجه عظیم ارتش و پلیس را تامین و ساواک را آموزش داد. عفو بین‌الملل در ۱۹۷۶ گزارش داد: «ایران بالاترین نرخ اعدام در جهان، نبود دادگاه‌های معتبر مدنی و سابقه شکنجه‌های باورنکردنی را دارد. هیچ کشوری در جهان سابقه‌ای بدتر از ایران در نقض حقوق بشر ندارد.»

۱۹۵۸-۱۹۵۷: سوریه و مصر گام‌هایی برای اتحاد برداشتند تا آرزوی توده‌های عرب برای مقابله با امپریالیسم غربی تحقق یابد. آمریکا ناوگان ششم خود را اعزام کرد و تسلیحات گسترده‌ای به رژیم‌های متحدش فرستاد. سوریه و مصر دست‌کم هشت توطئه برای ترور ناصر یا جلوگیری از اتحاد را افشا کردند. مدارک معتبر برخی از این طرح‌های شکست‌خورده را تایید کردند.

۱۹۵۸: عراق و لبنان: دو هفته پس از اتحاد مصر و سوریه، آمریکا «پیمان بغداد» را سامان داد تا پادشاهی‌ها و رژیم‌های دست‌نشانده را علیه دولت جمال عبدالناصر و نفوذ شوروی متحد سازد. شورش‌های گسترده در منطقه آغاز شد. آیزنهاور طی یک سخنرانی گفت: «بدون واکنش قاطع ما، نفوذ غرب در خاورمیانه کاملا از بین می‌رفت.»

۱۹۶۳: جناح راست حزب بعث عراق با حمایت آمریکا کودتای موفقی انجام داد، پس از آنکه طرح ترور عبدالکریم قاسم به دست سیا شکست خورد. سیا اسامی کمونیست‌ها را در اختیار بعثی‌ها گذاشت و آنها قتل‌عام شدند.

۱۹۶۸: ضد کودتایی که صدام حسین در آن نقش داشت، نهایتا به ملی شدن نفت عراق در ۱۹۷۲ انجامید.

۱۹۷۳ و ۱۹۷۸: به دنبال یک کودتای ملی‌گرایانه در افغانستان نظام سلطنت سرنگون شد. کودتای ۱۹۷۸ حزب دموکراتیک خلق (طرفدار شوروی) را بر سر کار آورد. آمریکا با ترس از نزدیکی افغانستان و شوروی، به تامین مالی شورشیان اسلام‌گرای بنیادگرا پرداخت. مجاهدین، که ریگان آنها را «جنگجویان آزادی» می‌نامید، به رهبری گلبدین حکمتیار علیه دولت کابل می‌جنگیدند. شش ماه بعد شوروی برای حمایت از دولت افغانستان به آن کشور نیرو فرستاد.

 ۱۹۷۹-۹۲: آمریکا بیش از ۳‌میلیارد دلار به مجاهدین کمک کرد. سازمان سیا اردوگاه‌های آموزشی در پاکستان و افغانستان ایجاد کرد. بن‌لادن و رهبران بنیادگرا به صورت مستقیم از کمک‌های آمریکا بهره بردند. تا ۱۹۹۲ بیش از یک‌میلیون افغان کشته، سه‌میلیون معلول و پنج‌میلیون آواره شدند.

۱۹۸۰: عراق به ایران حمله کرد. آمریکا برای تضعیف هر دو طرف جنگ را طولانی‌تر کرد. با حذف عراق از فهرست حامیان تروریسم و انتقال سلاح، صدام تقویت شد.

۱۹۸۲-۸۳: اسرائیل با حمایت مالی و تسلیحاتی آمریکا به لبنان حمله کرد و ۱۷ هزار غیرنظامی را کشت. آمریکا قطعنامه‌های سازمان ملل علیه اسرائیل را وتو کرد. آمریکا نیز در لبنان دست به مداخله نظامی زد.

۱۹۸۴: عراق در جنگ تحمیلی علیه ایران سلاح شیمیایی به کار برد. آمریکا روابط دیپلماتیکش با بغداد را احیا کرد. یک مقام وزارت دفاع آمریکا گفت: «استفاده عراق از بمب شیمیایی چندان ما را شوکه نکرد. این هم یک شیوه کشتن بود.»

۱۹۸۷: وقتی ایران دست بالا یافت، آمریکا به‌طور قاطع از عراق پشتیبانی کرد. یک ناو آمریکایی هواپیمای مسافربری ایران را سرنگون کرد و ۲۹۰ نفر کشته شدند. جرج بوش پدر گفت: «من هرگز از طرف آمریکا عذرخواهی نخواهم کرد. برایم مهم نیست واقعیت چیست.»

 ۱۹۸۵-۹۰: آمریکا‌میلیاردها دلار به عراق کمک کرد. پس از بمباران شیمیایی کردها، همچنان فروش سلاح شیمیایی به عراق ادامه یافت و آمریکا قطعنامه‌های سازمان ملل را بلااثر کرد.

۱۹۹۱: پس از حمله عراق به کویت، آمریکا «عملیات توفان صحرا» را آغاز کرد. طی ۴۳ روز بمباران هوایی، ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار عراقی را کشت و زیرساخت‌های غیرنظامی را نابود ساخت. شورش کردها و شیعیان پس از جنگ به حال خود رها شد و ارتش عراق با چراغ سبز آمریکا آنان را سرکوب کرد.

۱۹۹۰ تاکنون: تحریم‌های شدید سازمان ملل علیه عراق بیش از یک‌میلیون قربانی گرفت که نیمی از آنان کودک بودند. عراق که یکی از پیشرفته‌ترین اقتصادهای منطقه بود به ته جدول فقیرترین‌ کشورهای منطقه سقوط کرد.

۱۹۹۸: بمباران‌های آمریکا و بریتانیا علیه عراق (عملیات روباه صحرا) آغاز شد.

۲۰۰۱: پس از حملات ۱۱ سپتامبر، آمریکا به افغانستان حمله کرد و بیش از ۳۵۰۰ نفر را کشت. رژیم دست‌نشانده کرزی از سوی آمریکا و سازمان ملل حمایت شد.

19-2 copy
پایگاه  بگرام پس از تحویل به طالبان

 دریاچه بریتانیا!

در نیمه اول قرن نوزدهم، همزمان با فروپاشی امپراتوری عثمانی، قدرت‌های غربی چشم به خاورمیانه دوختند. لرد کرزن، وزیر امور خارجه بریتانیا، گفت: «خلیج فارس باید به دریاچه بریتانیا بدل شود.» 

پس از جنگ جهانی اول، بریتانیا و فرانسه کنترل مصر، ایران، عراق، فلسطین و سوریه را در دست گرفتند. این اشغال، مورد تایید «جامعه ملل» (سازمان ملل فعلی) قرار گرفت. مداخله دو کشور استعمارگر غربی با هدف سرکوب جنبش‌های انقلابی پس از انقلاب روسیه ۱۹۱۷ صورت گرفت. استعمارگران مرزهای مصنوعی ترسیم کردند تا ملت عرب را تجزیه کرده و پادشاهی‌های فاسد دست‌نشانده را به قدرت رسانند.

در ۱۹۲۱ بریتانیا ملک فیصل را به‌عنوان پادشاه عراق منصوب کرد؛ پادشاهی که «فقط سلطنت کند، نه حکومت.» شورش‌های مردمی در ۱۹۲4-۱۹۲۰ با قتل‌عام سرکوب شد.

در ۱۹۳۲ استقلال محدودی به عراق داده شد، اما بریتانیا پایگاه‌های نظامی و کنترل صنایع کلیدی را حفظ کرد. چرچیل، نخست‌وزیر وقت بریتانیا در یک سخنرانی اعلام کرد که، این روند تضمین می‌کند انگلستان«مالک یا دست‌کم کنترل‌کننده نفت مورد نیازش باقی بماند.»

پس از جنگ جهانی دوم، موج انقلاب‌های ضد استعماری سراسر جهان را فرا گرفت. امپراتوری‌های اروپایی ضعیف شدند، شوروی به قدرتی جهانی بدل شد، و ایالات متحده به عنوان قدرت برتر سرمایه‌داری و جانشین استعمارگران اروپایی نقشی تاریخی یافت.

   انحلال دیگری به روایت چامسکی

نوآم چامسکی، متفکر بزرگ معاصر، ۲۴ آوریل ۲۰۰۸طی یک سخنرانی در دانشگاه بوستون با عنوان «امپریالیسم آمریکای مدرن: خاورمیانه و فراتر از آن»به نقش دولت‌های مختلف آمریکا در خاورمیانه پرداخت. بخشی از آن سخنرانی چنین است: از من خواسته شده درباره امپریالیسم آمریکای مدرن صحبت کنم. این کار نسبتا دشواری است.

 در واقع، صحبت درباره امپریالیسم آمریکا شبیه صحبت کردن درباره «مثلث‌های سه‌ضلعی» است. ایالات متحده تنها کشوری است ـ تا آنجا که من می‌دانم ـ که از همان ابتدا به‌صراحت به‌عنوان یک امپراتوری بنیان‌گذاری شد. 

به گفته‌ پدران بنیان‌گذار، هنگام تاسیس کشور، آمریکا یک «امپراتوری نوزاد» بود. این تعبیر متعلق به جورج واشنگتن است.  امپریالیسم مدرن آمریکا صرفا مرحله‌ متأخرتری از فرایندی است که از همان نخستین لحظه بدون وقفه و در یک مسیر ثابت ادامه یافته است. پس ما داریم به یک مرحله از فرایندی نگاه می‌کنیم که هنگام بنیان‌گذاری کشور آغاز شد و هیچ‌گاه تغییر نکرده است.

الگوی پدران بنیان‌گذار که آن را از بریتانیا وام گرفتند، امپراتوری روم بود. آنها می‌خواستند از آن تقلید کنند. کمی در این باره حرف خواهم زد. حتی پیش از انقلاب، این اندیشه‌ها کاملا زنده بودند. 

بنجامین فرانکلین، ۲۵ سال پیش از انقلاب، شکایت می‌کرد که بریتانیا در حال تحمیل محدودیت بر گسترش مستعمرات است. او به این اعتراض داشت و از ماکیاولی الهام گرفت. 

او گفته است: «شهریاری که سرزمین‌های تازه‌ای به دست آورد و بومیان را براند تا برای مردمش جا باز کند، به‌عنوان پدر ملت در یادها خواهد ماند.» جورج واشنگتن نیز موافق این سخن بود. او می‌خواست پدر ملت باشد. دیدگاهش این بود که «گسترش تدریجی سکونت ما، همان‌طور که گرگ را پس می‌راند، بومیان وحشی را نیز وادار به عقب‌نشینی خواهد کرد، چرا که هر دو درنده‌اند، هرچند در ظاهر تفاوت دارند.» (در اینجا از ذکر نمونه‌های مشابه معاصر صرف‌نظر می‌کنم، اما می‌توانید به ذهن بیاورید.)

توماس جفرسون، رک‌گوترینِ پدران بنیان‌گذار، گفته بود: «ما آنها [بومیان وحشی] را تار و مار می‌کنیم. ما آنها را همراه با جانوران جنگل به کوه‌های سنگی خواهیم راند.» و کشور سرانجام «عاری از لکه یا آمیختگی» خواهد شد ـ یعنی نه سرخ‌پوست و نه سیاه باقی خواهد ماند. البته این ذهنیت کاملا محقق نشد، اما هدف همین بود. افزون بر این، جفرسون معتقد بود: «ملت جدید ما آشیانه‌ای خواهد بود که از آن، در سراسر قاره‌ آمریکا ـ شمالی و جنوبی ـ مردمان تازه پدید خواهند آمد.» یعنی نه تنها سرخ‌پوستان اینجا جابه‌جا خواهند شد، بلکه جمعیت اسپانیایی‌زبان جنوب و هر کس دیگری که در اطراف باشد نیز در طرح جایگزینی منحل خواهد شد. اما، مانعی برای این اهداف «پُرشکوه» وجود داشت، و آن بریتانیا بود. بریتانیا در آن زمان نیرومندترین قدرت نظامی جهان بود و مانع گام‌هایی می‌شد که پدران بنیان‌گذار در پی برداشتن آن بودند. به‌ویژه، این کشور جلوی حمله به کانادا را گرفت. نخستین تلاش برای حمله به کانادا پیش از انقلاب بود و بعدها نیز چندین بار تکرار شد، اما همیشه نیروی بریتانیا سد راه بود ـ و همین دلیل وجود کانادا است. ایالات متحده در واقع موجودیت کانادا را تا پس از جنگ جهانی اول به رسمیت نشناخت. هدف دیگری که بریتانیا مانعش شد، کوبا بود.

باز هم، پدران بنیان‌گذار تصرف کوبا را برای بقای «امپراتوری نوزاد» حیاتی می‌دانستند. اما ناوگان بریتانیا سد راه بود و بیش از اندازه قدرتمند، درست همان‌طور که روس‌ها جلوی حمله جان اف. کندی را گرفتند. با این حال، آنها می‌دانستند که دیر یا زود این امر رخ خواهد داد. جان کوئینسی آدامز، استراتژیست بزرگ و پدر فکری «سرنوشت آشکار»، در دهه ۱۸۲۰ توضیح داد که فقط باید صبر کرد. او گفت که کوبا دیر یا زود بر اساس «قوانین جاذبه سیاسی» به دستان ما خواهد افتاد، همان‌طور که سیب از درخت می‌افتد. منظورش این بود که با گذشت زمان ایالات متحده قدرتمندتر خواهد شد، بریتانیا ضعیف‌تر، و آن مانع از میان برداشته خواهد شد ـ که در نهایت هم چنین شد.

 مالک جهان بودن!

وقتی ما تجاوز می‌کنیم، تصورش هم غیرممکن است. و این برمی‌گردد به اصولی که پیش‌تر گفتم: ما مالک جهان هستیم و هر کاری که انجام می‌دهیم ذاتا خیرخواهانه است. بنابراین بدترین چیزی که می‌تواند رخ دهد همان چیزی است که باراک اوباما آن را «اشتباه راهبردی» می‌نامد، یا آنچه هیلاری کلینتون «گیر افتادن در جنگ داخلی که نمی‌توانیم در آن پیروز شویم» می‌خواند. در واقع، اکثریت قاطع عراقی‌ها جنگ داخلی را تقصیر ما می‌دانند، اما آن هم بی‌اهمیت است. این سطح نقد است و از همان اصولی پیروی می‌کند که به آنها اشاره کردم. و این روند به شکلی آشکار حتی بر پوشش خبری هم حاکم است.

اصلا کمترین اهمیتی ندارد که مردم جهان یا مردم خاورمیانه چه فکری می‌کنند. یا حتی این‌که مردم آمریکا چه فکر می‌کنند. پس جنگ ویتنام تلاش‌های خیرخواهانه‌ای بود که برای ما بسیار پرهزینه تمام شد، حتی وقتی ۷۰ درصد از مردم می‌گفتند که این کار اساسا غلط و غیراخلاقی است، نه یک اشتباه. جمعیت اینجا به همان اندازه بی‌اهمیت است که جمعیت بقیه‌ جهان. مگر این‌که از آنها بترسید و مجبور باشید نیروهای نظامی‌تان را برای کنترل آشوب داخلی اینجا نگه دارید. مردم چه فکر می‌کنند؟ 

خب، ما می‌دانیم مردم چه فکر می‌کنند، از طریق نظرسنجی‌های بین‌المللی که مرتب انجام می‌شوند. آنها فکر می‌کنند ایالات متحده ترسناک‌ترین و خطرناک‌ترین کشور جهان است و تقریبا همه‌جا مخالفت شدید با نیروی نظامی آمریکا وجود دارد. این موضوع در مورد خاورمیانه نیز صادق است، و چیز جدیدی هم نیست.

 چامسکی در پایان سخنرانی‌اش پرسیده است آیا راهکاری برای مهار امپراتوری آمریکا وجود دارد؟

 او خودش پاسخ می‌دهد: قطعا راهکار وجود دارد؛ راهکاری که در این‌جا (آمریکا) نهفته است. ما می‌توانیم کاری در مورد آن انجام دهیم چراکه در این‌جا می‌توانیم تاثیر بگذاریم، نه در جای دیگر.

 منابع: گاردین، نیویورک تایمز

chomsky.info

www.oxfordbibliographies.com

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.