به گزارش مشرق، «ازیادرفته» میتوانست فرصتی باشد برای شبکه نمایش خانگی تا از قالب آثار تکراری بیرون بیاید و مخاطب را غافلگیر کند، اما خود یکی از نمونههای بارز اتلاف سرمایه و استعداد شد که مثل بسیاری از آثار دیگر شبکه نمایش خانگی، تا چند سال دیگر هیچ ردی از این سریال در خاطر هیچ مخاطبی نیست.
سریال «از یاد رفته»، یکی از محصولات نسبتا جدید شبکه نمایش خانگی است که چند هفتهای است عرضه شده ولی در طول این مدت نتوانسته به یک اثر جریان ساز تبدیل شود.
این سریال پیش از پخش و در همان قسمتهای اولیه با تبلیغاتی پرزرقوبرق و وعده ساخت درامی متفاوت معرفی شد اما همانطور که تجربههای مشابه نشان داده، تبلیغ و ادعا تضمین کیفیت نیست. «از یاد رفته» هم بهجای آنکه روایتی نو و اثرگذار باشد، در عمل ترکیبی از کلیشههای دستمالیشده، شخصیتپردازیهای ناقص و پرداختی سطحی به موضوعاتی است که بارها در سریالهای ایرانی و حتی ترکی تکرار شدهاند.
بزرگترین ضعف «از یاد رفته» به فیلمنامه آن بازمیگردد. داستان این سریال با محوریت کاراکتر «شهاب» آغاز میشود که قرار است حامل رازهای خانوادگی و یک خط درام پرکشش باشد. اما حتی پس از چند قسمت، هنوز به درستی دلیل مرگ پدرش، گذشته تاریک خانواده و انگیزههایش برای بسیاری از کنشها روشن نشده است. این کشدار کردن ابهامات بهجای ایجاد تعلیق، فقط باعث دلزدگی تماشاگر میشود.
از سوی دیگر، ورود شخصیت «پریسا» به قصه نمونهای روشن از ضعف در منطق دراماتیک است. او ناگهان و بدون پیشزمینه بهعنوان شخصیت اصلی زن داستان و کسی که قرار است با قهرمان قصه وارد رابطه عاشقانه شود معرفی میشود، بیآنکه مخاطب فرصت کند به او باور پیدا کند یا پیوندی احساسی میان این دو ببیند.
از طرف دیگر بخش زیادی از دیالوگهای این سریال هم شعاری و مصنوعیاند؛ کلماتی که بیشتر به بیانیههای اخلاقی میمانند تا حرفهایی که شخصیتها در دل موقعیت میزنند. نتیجه آنکه بهجای همذاتپنداری، تماشاگر با مجموعهای از جملههای تصنعی و بیاثر روبهرو میشود.
این مسائل محتوایی سریال باعث شده اکثر منتقدان و کارشناسان آثار نمایشی «از یاد رفته» را بیش از آنکه ملودرامی تأثیرگذار بدانند، به ترکیب شکستخوردهای از آثار قدیمی مانند «ستایش» و تا حدودی «زخم کاری» شباهت دارد؛ آثاری که دستکم قصهای منسجمتر داشتند و از همان قسمت اول مخاطب تکلیفش با شخصیتها وضعیت آنها مشخص بود.
ستارههای کمفروغ و شخصیتهای گمشده
سریال «از یاد رفته» ترکیب متفاوتی از بازیگران دارد و چند نسل از ستارههای سینما و تلویزیون در آن حضور دارند. حسین مجوب، مجید مظفری و آزیتا حاجیان که چهرههای اثرگذار و قدیمی آثار نمایشی هستند، از نسل بعدی آنها بازیگران مطرحی مثل فرهاد اصلانی، فریبا کوثری و حمیدرضا آذرنگ در سریال حضور دارند و در میان جوانان هم چهرههایی همچون سینا مهراد، پردیس احمدیه و ارسطو خوش رزم در این اثر حاضر هستند، بازیگرانی که هرکدامشان در کارنامه شان آثار قابل دفاعی دارند ولی خروجی حضورشان در این سریال اصلا امیدوارکننده نیست، به این ترکیب بازیگران چهرههایی مثل الهام کردا، فریبا متخصص، الهام اخوان، کاظم هژیر آزاد و... را هم اضافه کنید تا ببینید برزو نیکنژاد برای سریال جدیدش مقابل دوربین نامهای کوچکی نداشته است، در حقیقت با این تیم بازیگران انتظار میرفت سریال در بخش بازیگری نقطه قوت داشته باشد. اما آنچه دیده میشود برعکس است.
ضعف فیلمنامه و کارگردانی سبب شده این بازیگران نتوانند تواناییهای خود را بروز دهند و نقشهایشان به حدی تکبعدی و بعضاً تیپیکال از آب دربیاید که جایی برای خلاقیت باقی نمیماند.
در میان بازیگران این سریال بدترین حضور هم به ارسطو خوش رزم اختصاص دارد، کسی که دو سال پیش سیمرغ بهترین بازیگر جشنواره فیلم فجر را برنده شد، سال گذشته نیز در جشنواره در یک فیلم سینمایی سنگین نقش اصلی را ایفا کرد اما در این سریال نقش جوانی را بازی میکند که یکی از اضافیترین کاراکترهای سریال است و تقریبا توسری خورِ تمام شخصیتهاست! او که در نقش «امیر» ظاهر شده، عملاً گرفتار همان کلیشه عاشق جوان کمعمق است؛ شخصیتی که بارها در سریالهای بیکیفیت دیدهایم.
خوشرزم در بسیاری از صحنهها تکراری و فاقد پیچیدگی است، تا جایی که میتوان گفت «امیر» بهجای اینکه عنصری پیشبرنده باشد، در قصه گم شده است. این ایراد زمانی پررنگتر میشود که روابط عاطفی متعددی در سریال شکل میگیرد؛ مثلثها و حتی مربعهای عشقی که عملاً هیچکدام کارکرد تازهای ندارند.
کپی بدون اصالت
یکی از انتقادهای پرتکرار کاربران فضای مجازی به این اثر شباهت عجیب «از یاد رفته» به سریالهای ترکی است. روابط عاطفی پیچیده، مثلثهای عشقی متداخل و نمایش اغراقشده روابط خانوادگی بهوضوح یادآور ملودرامهای ترکی است که سالهاست در ایران هم پخش میشوند و بعضاً طرفداران پروپاقرصی هم دارند. در این سریال تقریباً هر شخصیتی گرفتار رابطهای عاطفی است، از مثلث عشقی جوانهای داستان گرفته تا شخصیتهایی که فرهاد اصلانی و حمیدرضا آذرنگ نقشهای آنها را به تصویر میکشند. چنین افراطی در پرداخت روابط احساسی، بهجای عمق بخشیدن به قصه، آن را سطحی و شبیه نسخه دستچندم سریالهای خارجی میکند.
به جز این موارد از نظر فنی هم «از یاد رفته» با ایرادات متعددی روبهرو است. تدوین سریال نهتنها ضرباهنگ درونی را رعایت نمیکند، بلکه با نماهای اضافه و کشدار شدن صحنهها، حتی لحظات پرتنش را هم خنثی کرده است. به همین دلیل مخاطب بهجای هیجان، احساس خستگی و بیحوصلگی دارد. کلوزآپهای غیرضروری و برشهای تکراری نیز بر این ویژگی منفی آن افزودهاند.
موسیقی متن هم یکی دیگر از نقاط ضعف جدی است و باوجود اتفاقات و لحظات خاصی که در برخی از قسمتها بوده، (مثل سکانس تصادف، لحظات احساسی شهاب و پریسا و...) هیچ تم یا موتیف ماندگاری خلق نشده است. قطعات موسیقی بیشتر نقش پسزمینهای بیاثر دارند و در بسیاری از مواقع حتی وصله ناجور به نظر میرسند. این در حالی است که انتخاب درست موسیقی میتوانست بخش زیادی از بار دراماتیک را به دوش بکشد. کارگردانی برزو نیک نژاد نیز در این اثر ضعفهای متعددی دارد، نماهای پرزحمت، حرکتهای بیدلیل دوربین در کنار بازیهای اغراقآمیز باعث شده انسجام بصری از بین برود.
تبلیغات اولیه «از یاد رفته» وعده یک ملودرام عمیق و متفاوت را داده بود، اما همانطور که نقدهای رسانهای و واکنشهای کاربران در فضای مجازی نشان میدهد، این سریال در تحقق وعدههایش ناکام بوده است. نه روایت روان و منسجمی دارد، نه شخصیتهایش جذابیت کافی برای همراه کردن مخاطب دارند و حتی حضور بازیگران باتجربه هم نتوانسته ضعفهای ساختاری را جبران کند.
آنچه در نهایت بر جای مانده، مجموعهای است از کلیشهها و روایتهای تکراری است که در بستهای پرهزینه اما بیروح عرضه شده. «از یاد رفته» میتوانست فرصتی باشد برای شبکه نمایش خانگی تا از قالب آثار تکراری بیرون بیاید و مخاطب را غافلگیر کند، اما خود یکی از نمونههای بارز اتلاف سرمایه و استعداد شد که مثل بسیاری از آثار دیگر شبکه نمایش خانگی، تا چند سال دیگر هیچ ردی از این سریال در خاطر هیچ مخاطبی نیست.