عصر ایران؛ مهدی مالمیر- از مشکلاتی که منتقدین سینمایی و مرورگران فیلم در کشور ما با آن دست به گریباناند، این است که در زمانی که فیلم بر رویِ پردۀ سینما است، برای آشکار کردن «پیرنگ» داستان باید وسواس بسیار به خرج دهند.
این وسواس هم ناشی ازنگرانیِ به جایِ سردبیران و ویراستاران ارشد رسانههاست که خدای ناخواسته افشای پیرنگِ فیلم، سبب سازِ بی رغبتی خوانندگانی شود که احیانا برای تماشای فیلم برنامه چیدهاند و از نظر مالی زیانی به صنعت سینمایِ کشور به بار آید.
مشکل اما بیشتر به خودِ دستداران ساخت فیلمها باز می گردد که با افشای طرح( پیرنگ) فیلم شان ممکن است بخشی از مخاطبان شان را از دست بدهند.
گویا این واژه پیرنگ از نقاشی گرفته شده است. طرح اولیه ای که نقاش روی تابلو میکشد و سپس نقاشی را بر روی آن استوار میسازد. یا همان پِی ساختمان است که معماران بناشان را بر آن سوار میکنند.
به عنوان نمونه می شود پیرنگ فیلم « پیر پسر» را چنین خلاصه کرد: پدر و دو فرزندِ پسرش بر سرِ زنی دلفریب که به خانواده شان وارد می شود و نفرت و خشم انباشته در طول سالیان زندگیشان، به جدالی خونین میرسند.
این طرح کلی از یک فیلم سه ساعت و ده دقیقهای است که اگر فیلم خوب ساخته شده باشد، پایِ سینماروندگان آشنا با مدیوم سینما را سُست نمیکند!
به عبارت بهتر، پیرنگ فقط سازه یا طرح اصلی فیلم است که ساختمانی بر آن بنا شده است. هیچ توریست یا علاقه مند به معماری، ساختمانی را فقط به خاطر پِی ساختمان به تماشا نمینشیند.
مدیوم سینما وقایع را با ابزارهای صنعتی و هنرییی که در اختیار دارد بازنمایی می کند. تماشاگر برای دیدن تصاویر و هنر سینما دست در جیب میکند و به سالن سینما میرود و نه آگاهیِ صرف از طرح یک فیلم که میشود در دو خط آن را خلاصه و فشرده کرد.
به بیان دیگر، او برای دیدن هنر بازیگری، نورپردازی، گریم و چینش نماها به سینما میرود.
عبارت مشهوری وجود دارد که در زیر آسمان جهان هیچ چیز تازه نیست. یعنی هیچ رویدادی رخ نداده که پیش از آن روی نداده باشد اما این معجزه و هنر سینماست که داستانهای شنیده شده را با اسلوب خودش به مخاطب ارایه میدهد.
سینما امری مصنوع است. یک بازسازی هنری است. هر داستانی هر چند تکراری، در سینما با روش سینمایی بازسازی . هرلحظۀ فیلم از پیش پا افتادهترین رویدادها مثل حرکت نرم و خرامان یک گربه بر روی دیوار یا شانهزدن موی یک پیرمرد برآمده از فکر مولف( نویسنده فیلمنامه وکارگردان) و نورپردازی و نظیر اینهاست.
« رنه مارگریت» نقاش بلژیکی نقاشییی از یک «پیپ» کشید و زیر آن نوشت که این یک پیپ نیست. (میشل فوکو فیلسوف فرانسوی هم کتابی با همین نام دارد) مارگریت با این نوشته اشارهای داشت به دستساز بودن هنر که آفریده ذهن هنرمند است و آنچه در هنر بازتابیده می شود، نسخه ثانی آنچه در زندگی روزمره میبینیم و درک و دریافت می کنیم نیست.
بر این قرار، گربهای که روی شیروانی راه میرود، در یک فیلم با با ابزار هنری و صنعتی چیزی فراتر از دیدن همان لحظه در دنیای واقعی است: آیا گربهای که از خانهای می رود، نشانگر از دست رفتن چیزی در شهر است؟ اگر نورپردازی صورت سیاه گربه را نشان میدهد، بیانگر چیزی غم بار است یا راه رفتن خرامان یک گربه میتواند نشانه ای از بازگشت شادی به خانهای باشد؟
نمونه دیگر: شانه کشیدن پیرمردی به موی سرش صحنهای پیش پا افتاده در زندگی است اما در فیلم نمایی دستساز است. کارگردان با انتخاب جایِ دوربین و موسیقی همراه با آن قصد و غرضی را دنبال می کند و فقط با دیدن و حس کردن سینما در کلیت اش:سالن تاریک سینما وچنانچه گفته آمد با ابزارهای سینما مثل بازیگری و گریم و صحنه پردازی به فهم در می آِید.
شوربختانه در کشور ما هنر سینما در برخی فیلم ها اساسا پرداخت هنری از یک پیرنگ نیست. مثلا در نظر بگیرید پیرنگ داستانی را تعریف می کنیم: مرد و زنی از هم جدا می شوند و بچهشان از غم و غصه دست به خودکشی می زند و زن و شوهر سابق هریک دیگری را مقصر میداند و در نهایت زن و مرد یکدیگر را میکشند.
این یکی دوخط افشا شده از فیلم هرگز نباید اراده فیلمبینان را برای دیدن سینمایی این پیرنگ بشکند، چرا که در سینما هزار نکته باریک تر از پیرنگ در کار است. تماشاگر میرود این داستان تکراری را در مدیوم سینما ببیند که چگونه این قصه تکراری در پرده سینما بازنمایی شده است.
وقتی پرداخت هنری در سینما وجود نداشته باشد، میشود حق را به تماشاگر داد که با لو رفتن پیرنگ( طرح) وقت و پول اش را صرف ماجرای تکراری که در اطراف میگذرد، نکند و دنبال کار خویش گیرد.
تماشاگر این فیلمی که پیرنگ آن در خطوط بالا ذکر شد( زن و شوهر از هم جداشده)، احتمالا حدس میزند به اصطلاح فیلمِ پر آب چشمی خواهد دید از شیونهای بسیار زن خانواده و بی رحمی مرد خانواده، بی هیچ تزیین هنری یا صنعتکاری در کارگردانی!
به عبارت دیگر، قرار است گربۀ روی دیوار را همان طور ببیند که در زندگی واقعی میبیند البته با چاشنی مقدار زیادی سوز و گداز و جمله های طولانی بازیگران و ضعف نور پردازی و شلختگی در میزانسن و ضعف در کاراکتر پردازی و...
در حالی که میشود از این داستان غم بار پدیده هنری ساخت که تماشاگر با همه ی تلخی پیرنگِ لو رفته آن به دنبال تماشای تصویر و صنعت و هنر سینما به سالنهای سینمایی کشیده شود و کنجکاویاش با دانستن پیرنگ فیلم فروکش نکند!
مثل صدها اقتباس سینمایی از رمانهای بزگی مثل «آرزوهای بزرگ» و «ماجراهای شرلوک هولمز» و... مردم احتمالا خیلیهاشان نه فقط پیرنگ که کل این رمانها و کتابها را خوانده بودند اما برای روایت سینمایی این داستانها بلیت سینما میخریدند.
یادآوری این نکته ضروری مینماید که انسان پیش از آن که بنویسد، در غارها نقاشی میکشید و با تصویر زندگی را روایت می کرد. پس تصویر رسانهای قدیمی تر از زبان نوشتاری است و هیچ یک نمیتواند جاِیِ دیگری بنشیند!
با این همه اما اگر در بر همین پاشنه بچرخد و در برخی فیلم ها این «دستسازی هنری» به چشم نیاید، سردبیران همیشه باید نگران لو رفتن فیلمها و ریزش مخاطب فیلم سازان باشند و منقدین و مرورنویسهای سینمایی هم ضروری است در این وانفسای بیکاری پِی شغل دیگری خیابانها را از زیر پاشنه بگذرانند!