به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین از خوزستان - مبنای این گزارش، صرفاً دادههای خوداظهاری و اسناد عمومی خود سازمانمدیریت و برنامه ریزی استان خوزستان است تا نشان دهیم که چگونه از دل همین گزارشها و اخبار به ظاهر موفق، میتوان به عمق ناکارآمدی و انفعال یک سیستم پی برد.
در ادبیات مدیریت و حکمرانی، سازمان مدیریت و برنامهریزی (PBO) همواره به عنوان «مغز متفکر» بدنه اجرایی دولت شناخته میشود. وظیفه این نهاد، بر اساس اسناد بالادستی، نه صرفاً توزیع بودجه، بلکه «طراحی و نظارت بر برنامههای توسعهای»، «تحلیل نیازها»، «تهیه طرح آمایش سرزمین» و «ایجاد توازن» در پهنه یک استان است. خوزستان، با رگهای پر خون نفت، گاز، پتروشیمی، فولاد و کشاورزی، بدنی قدرتمند و استراتژیک برای اقتصاد ایران است. اما این بدن ورزیده، سالهاست که از یک مغز ناکارآمد رنج میبرد؛ مغزی که به جای فرماندهی و راهبری، به یک گزارشگر منفعل وقایع و توزیعکننده بیهدف اعتبارات بدل شده است.
تحلیل عملکرد این سازمان در دو سال اخیر، بر اساس مستندات و اظهارات رسمی رئیس آن، تصویری از یک فروپاشی استراتژیک را به نمایش میگذارد.این یک کالبدشکافی از نهادی است که با سرعت بخشیدن به سراشیبی سقوط استان، آخرین فرصتها برای جبران را نیز از بین برده است.
فصل اول: اعتراف به شکست؛ وقتی مدیر، منتقد میشود
شگفتانگیزترین بخش از ارزیابی عملکرد سازمان مدیریت خوزستان، نه در آمار و ارقام، بلکه در اعترافات صریح و تلخ مدیریت آن نهفته است. این اظهارات، خود کیفرخواستی تمامعیار علیه نهادی است که قرار بود معمار توسعه باشد.
در یکی از تکاندهندهترین جملات، آقای نیکو در نشست تخصصی هفته دولت (۶ شهریور ۱۴۰۴) اعلام میکند: «خوزستان همچنان در انتظار تغییر الگوی توسعه باقی مانده است.» این جمله از زبان رئیس سازمانی که وظیفه ذاتیاش «تهیه و تدوین برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» است، چیزی جز اعلام ورشکستگی راهبردی نیست. وقتی سکاندار کشتی برنامهریزی استان، خود را در جایگاه یک تحلیلگرِ منتظر قرار میدهد، به این معناست که اتاق فرمان، خالی از استراتژی و ایده است. این اعتراف نشان میدهد که توسعه در خوزستان نه بر اساس یک نقشه راه علمی، بلکه به صورت جزیرهای، روزمره و واکنشی پیش میرود و این سازمان، به جای راهبری، خود نیز در این سردرگمی غرق شده است.
نمونه دیگر این گسست از واقعیت، واکنش به «شاخص فلاکت» است. در نشست خبری مورخ ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، آقای نیکو این شاخص را "فاقد مبنای علمی" و "موجب تشویش اذهان عمومی" میخواند. این در حالی است که گزارشهای آماری فصلی خود سازمان، واقعیت تلخ زندگی مردم را فریاد میزنند. نرخ بیکاری در خوزستان، بر اساس همین گزارشها، به طور مداوم دورقمی و بحرانی است: ۱۳.۱ درصد در تابستان ۱۴۰۳، ۱۱.۹ درصد در پاییز ۱۴۰۳ و ۱۱.۷ درصد در زمستان ۱۴۰۲. یک سازمان برنامهریز کارآمد، به جای پاک کردن صورت مسئله، از ترکیب این بیکاری مزمن با تورم لجامگسیخته، عمق بحران معیشتی را تحلیل کرده و برای آن چارهاندیشی میکند، نه اینکه آن را به بهانه "تشویش اذهان" انکار کند. این رویکرد، وظیفه «نیازسنجی» را به «مدیریت آمار» برای ارائه تصویری قابل دفاع، تقلیل داده است.
فصل دوم: آناتومی یک فلج سیستمی
مغایرت میان شرح وظایف رسمی و عملکرد واقعی سازمان، یک تراژدی مدیریتی است. این نهاد در تمام ارکان اصلی خود دچار ایستایی و ناکارآمدی شده است.
۱. نظارت یا حسابداری؟
یکی از کلیدیترین وظایف سازمان، «نظارت و ارزشیابی» بر پروژهها برای تطبیق با اهداف است. اما خروجی سازمان، فهرستی بلندبالا از تخصیص اعتبارات است: "بودجه ۱۴۰۴ خوزستان ۲۶ هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان"، "رشد ۲۹.۵ درصدی اعتبارات عمرانی". این ارقام در حالی اعلام میشود که سوال اصلی بیپاسخ مانده است: اثربخشی این بودجه کجاست؟
این هزاران میلیارد تومان چگونه به بهبود شاخصهای فلاکت (بیکاری و تورم)، کیفیت آب، آلودگی هوا و بهداشت منجر شده است؟ چرا پروژهای مانند فاضلاب اهواز، پس از سالها بلعیدن بودجههای کلان، همچنان نماد ناکارآمدی و یک زخم باز بر چهره شهر است؟ عملکرد سازمان در این بخش، به یک حسابداری ساده تقلیل یافته است: ورودی (اعتبار) و خروجی (درصد جذب) ثبت میشود، اما «پیامد» و «تأثیر» این هزینهها بر توسعه پایدار استان، به طور کامل مغفول مانده است.
۲. جزایر قدرت و مغز ناتوان در ایجاد ارتباط:
خوزستان سرزمین "جزایر قدرت" است؛ شرکتهای عظیم نفتی، پتروشیمی، نیشکر و فولاد که هر یک ساز خود را میزنند و ارتباطی ارگانیک با سرزمین میزبان خود ندارند. وظیفه ایجاد این ارتباط و هدایت «مسئولیتهای اجتماعی» این غولهای صنعتی در راستای توسعه متوازن، بر عهده سازمان مدیریت است. اما بار دیگر، اعتراف آقای نیکو در ۶ شهریور ۱۴۰۴ گویاست: «بر منابع مسئولیتهای اجتماعی نفت هیچ مدیریتی نیست و قانونگذار مانع آن میشود.»
این یک واقعیت است، اما نقش سازمان به عنوان دبیرخانه شورای برنامهریزی، صرفاً گلایه از قانون نیست. این نهاد میبایست با ارائه راهکارهای حقوقی، لابیگری مؤثر و ایجاد اجماع استانی، مدلی برای مدیریت یکپارچه این منابع عظیم طراحی و به تصویب برساند.وقتی مغز سیستم خود را دربرابر بازوهای قدرتمند بدن،ناتوان و بیاختیار میبیند،نتیجه چیزی جز توسعه نامتوازن و تعمیق شکافها نخواهد بود.
۳. محیط زیست؛ بزرگترین غایب برنامهها:
در هیچکدام از اخبار و گزارشهای عملکردی سازمان، یک برنامه جامع، مدون و راهبردی برای مقابله با بحرانهای زیستمحیطی استان دیده نمیشود. در حالی که ریزگردها نفس شهروندان را بریده، آلودگی آب سلامت را تهدید میکند و فرونشست زمین شهرها را میبلعد، مغز متفکر استان در سکوتی مرگبار به سر میبرد. این یک نقطه کور استراتژیک و نابخشودنی برای نهادی است که وظیفهاش آیندهنگری و برنامهریزی برای بقای یک سرزمین است.
فصل سوم: جغرافیای رنج؛ پیامدهای یک مغز از کار افتاده
پیامد مستقیم این فلج مدیریتی، در جغرافیای رنج و محرومیت خوزستان به وضوح قابل مشاهده است. این توسعهنیافتگی، محصول مستقیم شکست در تدوین و اجرای یک «طرح آمایش سرزمین» کارآمد است؛ طرحی که از وظایف اصلی و ذاتی سازمان مدیریت و برنامهریزی است.
شمال و شرق فراموششده: شهرستانهایی مانند اندیکا، لالی، ایذه و مسجدسلیمان، با وجود پتانسیلهای عظیم، قربانی نگاه تکبعدی به نفت و گاز شده و از حداقل زیرساختها محروم ماندهاند.
مرزهای رنجور: دشت آزادگان، هویزه و شادگان، با تحمل زخمهای عمیق جنگ، امروز با فقر ناشی از خشک شدن تالابها و بیتوجهی به کشاورزی دست و پنجه نرم میکنند.
شهرهای نفتی متروک: مسجدسلیمان و هفتکل، که روزگاری نماد مدرنیته بودند، پس از پایان عمر چاههایشان، به شهرهای ارواح با بافتهای فرسوده و بیکاری گسترده تبدیل شدهاند.
حاشیهنشینی انفجاری: رشد قارچگونه مناطق حاشیهای در اهواز، آبادان و ماهشهر، نتیجه مستقیم شکست سیاستهای توزیع متوازن فرصت و ثروت در سطح استان است.
این نابرابری عمیق، نتیجه یک بیبرنامگی محض است که سازمان مدیریت و برنامهریزی در قلب آن قرار دارد.
زمان تغییر فرا رسیده، فرصت جبران از دست رفته است
اسناد و اظهارات رسمی، تصویری از یک سازمان تهی از استراتژی، منفعل در برابر بحرانها و ناکارآمد در انجام وظایف ذاتی را ترسیم میکند. سازمان مدیریت خوزستان از جایگاه یک "مغز متفکر" به سطح یک "گزارشگر آمار" و "توزیعکننده بودجه" تنزل یافته است. این وضعیت دیگر با ترمیمهای جزئی و تغییرات تاکتیکی قابل اصلاح نیست. خوزستان در سراشیبی یک سقوط خطرناک اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی قرار گرفته و عملکرد فعلی این سازمان، نه تنها ترمز این سقوط نیست، بلکه با سردرگمی و انفعال خود، به آن شتاب میبخشد.
فرصت برای جبران به پایان رسیده است. بدن رنجور خوزستان برای بقا، نیازمند یک شوک مدیریتی و تزریق یک تفکر راهبردی جدید است. ادامه این روند مدیریتی، به معنای پذیرش سقوط کامل استانی است که قلب تپنده اقتصاد ایران نامیده میشود. زمان آن فرا رسیده که تصمیمگیران کلان کشور، پیش از آنکه دیرتر شود، برای اتاق فرمان توسعه خوزستان فکری اساسی کنند. این استان دیگر تحمل مدیریتی که "در انتظار تغییر" نشسته است را ندارد؛ خوزستان نیازمند مدیریتی است که خود "عامل تغییر" باشد.
23