محمدرضا شایق همبند و همراه شهید ابوترابی، در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: اگر کسی داستان کربلا را روایت نمیکرد، یا این واقعه تنها در کتابها بود و به دل جامعه راه پیدا نمیکرد، آیا مردم از آن آگاه بودند؟ امروز مشاهده میکنیم که حتی در مقابل کاخ سفید، مراسم عزاداری برگزار میشود. در اروپا، استرالیا، ژاپن و هند، هر کجا چند مسلمان یا شیعه باشند، برای امام حسین (ع) عزاداری میکنند. نام امام حسین (ع) با این عزاداریها، نقل مجالس، روایتها، کتابنویسی و خاطرهگویی برجسته شده است. این انتقال سینه به سینه باعث زنده نگه داشتن خاطرات شده است. همانطور که اگر رزمندگان جنگ خاطرات خود را در خانواده بازگو نکنند، فرزندانشان از حقایق دفاع مقدس فاصله میگیرند. همین امروز جوانانی هستند که بعد از جنگ به دنیا آمدهاند و با اینکه سالها از آن گذشته است، آنچنان از وقایع جنگ آگاه هستند که گویی خودشان در جبهه حضور داشتهاند. مطالعه و روایت تاریخ، انسان را به گذشته پیوند میدهد و تا حدی به او این حس را میدهد که شخصاً آن حوادث را تجربه کرده است.
وی افزود: اما همه مردم اهل مطالعه تاریخ نیستند، بنابراین باید این حقایق برایشان احضار و بیان شود. این وظیفه مسئولان فرهنگی جامعه است که وقایع مهم را از دل کتابها بیرون آورده در دسترس مردم قرار دهند. تنها رونمایی از یک کتاب کافی نیست، زیرا درصد کمی از جامعه کتابها را میخوانند. خاطرات زندگی شخصیتهای برجستهای مانند ابوترابی نباید تنها در لابهلای کتابها محصور بمانند. بلکه باید به شکل روایتگری، سخنرانیها و جلسات عمومی در دسترس مردم قرار گیرد تا بهتر شناخته شوند.
شهید ابوترابی فردی عادی نبود
همبند شهید ابوترابی گفت: سه سال با حاج آقا ابوترابی همبند بودم؛ از سال ۶۳ تا ۶۶. او فردی عادی نبود، گاهی وقتی از خصوصیات او صحبت میکنم، عدهای باور ندارند و گمان میبرند که اغراق میکنم. ابوترابی نمونهای از انسانیت، ایمان و اخلاق بود. سعه صدر، مهربانی، ثبات قدم، خوشاخلاقی، انصاف، فهم و معرفتش او را متمایز میساخت. در شرایط سخت اسارت، زمانی که دیگر تحملم به انتها میرسید و احساس نیاز روحی و معنوی میکردم، تنها نگاه کردن به نماز خواندنش به من آرامش میداد و حال روحیام را کاملاً تغییر میداد. سجدههای طولانیاش بر خاک زمین و تواضع خالصانهاش در نماز به من هم طراوت میبخشید.
وی ادامه داد: عبادت خالصانه این مرد او را از جامعه منزوی نکرده و نیز تعاملش با جامعه و تجربه دردهای بزرگ دیگران ذهن و دلش را آشفته نساخته، بر عبادت و توجهش به خدا اثر منفی نگذاشته بود. او در مواجهه با مشکلات و اخبار تلخ روزمره، هرگز از راه عبودیت و منش اخلاقی خود دور نمیشد. صبح تا شب در معرض فشارهای مختلف قرار داشت اما چنان نماز میخواند که گویی تمام دغدغهها را از قلبش بیرون ریخته است. حتی اگر حرفی ناخوشایند از کسی میشنید، اثری بر رفتار آرامش نداشت.
شایق گفت: رفتار ابوترابی تنها بر روی طرفداران انقلاب اثرگذار نبود بلکه حتی افراد غیرمذهبی یا دشمنان بعثی نیز تحتتأثیر اخلاق او قرار میگرفتند. به خاطر دارم که وقتی حاج آقا وارد اردوگاه ما شد فرمانده اصلی بنام خمیس که قبلاً ایشان را دیده و شیفته کمالات اخلاقی او شده بود در مرخصی بود. افسر ضد شورش اردوگاه (ضابط احمد) با سربازانش ایشان را به سختی با شلاق شکنجه کردند که در نهایت حاجآقا مجروح شده و به درمانگاه منتقل شد.
وی افزود: زمانی که فرمانده ارشد آمد و فهمید حاج آقا به این اردوگاه آمده اظهار شادی کرد و سراغ او را گرفت. گفتند در درمانگاه بستری است، وی به عیادت او رفت و بعد از تفقد و اظهار صمیمیت علت بستری شدن را از او پرسید. حاج آقا به من گفتند به چهره ضابط احمد نگاه کردم دیدم به شدت نگران و ترسیده که مبادا علت بستری شدنم را بگویم. ایشان برای مراقبت از افسر ضد شورش میگوید کسالتی داشتهام و بهجای شکایت از ضابط احمد از او عیبپوشی و از رفتار او و سربازانش تشکر کردند که سبب شرمندگی او شد و علاقه عجیبی به حاج آقا پیدا کرد و از مریدان او شد. برخورد احترامآمیز حاجآقا حتی در برابر کسانی که او را آزار داده بودند چنین پیامبرگونه و مؤثر بود.
همبند شهید ابوترابی گفت: بعد از این اتفاق، رفتار آن مأمور کاملاً عوض شد. او دائماً با حالت فروتنی به حاجآقا نزدیک میشد و برایش هدیههایی مانند بسته بزرگ سیگار و شکلات میآورد تا بین بچهها تقسیم کند. این میزان از محبت و احترام از یک فرمانده بعثی خشن در برابر یک اسیر باورکردنی نبود. جذبه اخلاقی ابوترابی باعث شده بود حتی کسانی که دشمن محسوب میشدند، تحت تأثیر شخصیت او قرار گیرند و به او احترام بگذارند.
وی ادامه داد: شهید ابوترابی فراتر از یک عالم عادی بود؛ عنایات الهی از او انسانی متعالی ساخته بود. ما کرامتهایی را از او شاهد بودیم. خداوند رحمتش کند و با اولیا خاص خود محشورش گرداند. دلبستگی و معرفت او به امام عصر و اهل بیت (ع) در گفتار و اعمالش دائماً مشهود بود.
شایق گفت: برای یکی از همراهان ایشان سو تفاهمی پیش آمد که سبب دلخوری او از حاج آقا شد و با ایشان قهر کرد و در هنگام راه رفتن چند نوبت جواب سلام حاج آقا را نداد ایشان نقل کرد تصمیم گرفتم دیگر با ایشان قطع رابطه کنم اما یک لحظه کسی از پشت سر دستم را گرفت و به مهربانی فشرد و با چهرهای باز احوالم را پرسید من خیلی شرمنده شدم، وقتی علت ناراحتیام را گفتم و حاج آقا حقیقت مطلب را بیان کرد سو تفاهم و ناراحتیم رفع شد و شرمندگیام از ایشان با این همه تواضع باقی ماند.
وی افزود: شهید ابوترابی همانند پدری که نام کوچک فرزندانش را از یاد نمیبرد نام کوچک هیچکدام از اسرا را فراموش نمیکرد و هر کدام را اغلب با نام کوچک صدا میزد. این نمونهای از تأثیرگذاری اخلاقی او بود که حتی افراد بیدین و بینماز را تحت تأثیر قرار میداد.
کتاب پاسیاد پسر خاک روایت خاطرات دردناک و طولانی از دوران اسارت است
همبند شهید ابوترابی گفت: حاج آقا با اخلاق، رفتار و نگاه متفاوت خود، افراد را متحول میکرد. یکی از خاطرات جالب از او مربوط به زمانی است که در اردوگاه، پیرمردها به همراه حاج آقا تیمی تشکیل داده بودند و با تیمی از جوانها مسابقه دادند. پیرمردها شکست خوردند و احساس شرمندگی میکردند، ولی حاج آقا لبخند میزد. یکی گفت حاج آقا این همه گل خوردن که لبخند ندارد. ایشان گفت شاد کردن دل این بچهها که در اسارت هستند خیلی ارزش دارد. با این گلها چیزی از ما کم نشد اما دل چند جوان در بند شاد شده پس ما باید به خاطر خوشحال کردن این بچهها خوشحال باشیم.
وی ادامه داد: متأسفانه بسیاری از آثار و نوشتهها درباره شهید ابوترابی بیشتر جنبههای اجتماعی او را مدنظر قرار دادهاند؛ درحالیکه تعالی اخلاقی، معنویت بالا، و بصیرت بینظیر او و ارتباطی که با عالم غیب داشت، کمتر بازتاب یافته است. حتی در جنبههای اجتماعی زندگی او نیز معنویتش کاملاً مشهود بود.
شایق گفت: کتاب پاسیاد پسر خاک روایت خاطرات دردناک و طولانی از دوران اسارت است که در آن تجربههای تلخ فیزیکی و روحی زندانیان در اردوگاه به تصویر کشیده شده است. نویسنده ابتدا به معرفی یکی از شخصیتها میپردازد و تأکید میکند که این فرد با وجود سختیها و شکنجههای فراوان، همواره جاذبه و عظمت خاصی داشت که حتی در میان سربازان و فرماندهان عراقی نیز احترام بر میانگیخت. در بخشی از متن، حادثهای از کتک خوردن ایشان شرح داده میشود؛ زمانی که سربازان عراقی به او دستور دادند به امام توهین کند و او این کار را نپذیرفت، به سختی کتک خورد تا حد بیهوشی. اما پس از این واقعه، احترام عراقیها به او بیشتر شد و در اردوگاه رفتار متفاوتی با وی داشتند.
وی افزود: از سال ۱۳۶۳، با ورود نمایندگان سازمان ملل و بررسی جنایات رژیم بعث، شکنجههای فیزیکی به تدریج کاهش یافت اما آزارهای روحی تشدید شد. از جمله دستکاری نامههای آزادگان برای ایجاد آشفتگی ذهنی، جعل خبرهای ناراحتکننده مانند فوت عزیزان یا پایان رابطههای خانوادگی که باعث ضربههای روحی شدیدی به زندانیان میشد. نمونهای از این موضوع روایت مرگ یکی از اسرا در اردوگاه است که بر اثر باور کردن نامهای جعلی توسط منافقین مربوط به همسرش دق کرد و جان سپرد. این خاطرات بازتاب دهنده عمق ظلم و بیرحمی اعمال شده دشمن بعثی نسبت به اسرا است. همچنین نشاندهنده مقاومت مردمی است که در شرایط بسیار سخت و ناامیدکننده، همچنان پایبند ارزشهای خود باقی ماندند.
همبند شهید ابوترابی گفت: به نظر من این دوره اسارت از لحاظ سختی و تلخی، حتی از دورههای قبلی هم دردناکتر بود. در گذشته، بچهها در سختترین شرایط معنویت خود را حفظ میکردند؛ نماز میخواندند، در دعا گریه میکردند و رابطه قلبی خودشان با خدا را زنده نگه میداشتند. اما در این دوره، شرایط تغییر کرد و هدف دشمن نابود کردن معنویت و دین اسرا بود. رژیم بعث عراق با تبلیغات سنگین و برنامهریزی شده ایمان اسرا را هدف گرفت تا باورها و اعتقاداتشان را تحت تأثیر قرار دهد اما به عنایت خدا با رهنمودهای حاج آقا این مرحله نیز سپری شد و دشمن بعثی از این نقشهاش هم طرفی نبست. بیشک این دوران اسارت سختترین دوران بود، شاید از لحاظ ظاهر خشونت کمتری دیده میشد، اما اثرات معنوی و روانی آن بسیار مخربتر بود.
شهید ابوترابی برای اسرای اردوگاه مظهر امید و معنویت بود
وی افزود: یکی از اسرای اول جنگ برایم تعریف کرد که در اردوگاه موصل یک روز عراقیها بی دلیل اتاقها را بسته و طی یکهفته هر روز اسرا را به شدت کتک میزدند. در این حین حاج آقا پیامی به اسرا رساند و توصیهای جدی کرد که هیچکس نباید دست روی سربازان عراقی بلند کند و این کار را از بزرگترین گناهان نامید. او گفت که هرچقدر هم کتک بخورید، صبوری کنید و مقابله نکنید. علت این توصیه آن بود که گاهی در حین ضرب و شتم اسیری جانش به لب رسیده به عراقیها ضربهای میزد. اسرا به توصیه حاج آقا ایمان داشتند و از ایشان اطاعت کردند. در نتیجه، در حالی که هفت روز بیوقفه مورد شدیدترین ضرب و شتم قرار گرفتند، هیچکدام اقدام به واکنش نکردند.
شایق گفت: بعد از پایان هفت روز ضربوشتم، فرماندهان عراقی جلسهای برگزار کردند. آنها اعلام کردند که دستور قتل نیمی از اسرا (حدود ۷۵۰ نفر) از بغداد رسیده بود، آنها برای جلوگیری از محکومیت بینالمللی نقشهای کشیدند که با زدن اسرا آنان را تحریک کنند تا بر ضد سربازان عراقی واکنش نشان دهند. دوربینهایی در اردوگاه نصب شده بود تا لحظهای که یکی از اسرا دست روی سرباز بلند کند ثبت شود و از آن بهانهای برای کشتار استفاده کنند. اما بر خلاف انتظار آنها، هیچکس واکنش نشان نداد؛ موضوعی که باعث حیرت فرماندهان عراقی شد. فرمانده عراقی با تعجب گفته بود نمیدانم چرا بر خلاف هر بار این دفعه با این حجم سنگین ضرب و شتم کسی دست بر روی سرباز ما بلند نکرد.
وی افزود: وقتی این اتفاقات روایت شد، بچهها از خود میپرسیدند که چگونه حاج آقا چنین نقشهای را از پیش میدانست؟ برخی این امر را الهام الهی یا نوعی ارتباط معنوی با ولی عصر (عج) دانستند که برای افراد بیایمان قابل فهم نیست. جذبه او به حدی بود که وقتی وارد اردوگاهی میشد شور و شعفی در بچهها ایجاد میکرد که شبیه مژده آزادی شادیآفرین بود، مرحوم یاور پوردیان که به تشویش حاج آقا حافظ کل قرآن شد برایم گفت روزی که حاج آقا به اردوگاه عنبر آمد یکی از بچهها از شدت خوشحالی بیهوش شد! حاج آقا برای اسرای اردوگاه مظهر امید و معنویت بود. حضور او باعث آرامش دلها میشد و وقتی او را از اردوگاهی میبردند، اسرا با اشک و اندوه بدرقهاش میکردند.