به گزارش مشرق، «تینا پاکروان» تاسیان را با دورنمای خلق یک سریال عاشقانه ساخت. همهچیز از همان روزِ اولِ تبلیغاتِ اثر، خبر از پخش یک عاشقانه پرآبچشم میداد؛ اما قسمت به قسمت، تاسیان در نزدیکشدن به ادعای خود ناتوانتر میشد. ماجرای دلدادگی امیر به شیرین، رفتهرفته از عشق فاصله میگرفت و شبیه جنون میشد.
آن دیوانگیها نمیتوانست رد و نشان یک عشقِ عمیق و واقعی را در جهانِ سریال صورتبندی کند. به موازات این هوسِ حریصانه که فیلمساز میخواست آن را به نام عشق به مخاطبانش قالب کند، «تاسیان» روایت خودش از وقوع انقلاب را هم ذرهذره خلق میکرد. در صحنهای که یک کارخانهدارِ ثروتمند، طرف مظلوم ماجرا بود و کارگرانی جوزده عامل ظلم به این مردِ میهندوستِ مظلوم و نیروی مذهبی که عامل اصلی پیشرانِ انقلاب بود - یا از محافظهکاری کارگردان و ترسِ مجوز یا شاید هم نادیدهانگاری عامدانه - در حاشیه قصه جای میگرفت و اوج شاهکار خانم کارگردان؟ خلق شخصیتهایی دوستداشتنی، محترم و حتی گاهی مظلوم در ساواک!
سازمانی که حتی حامیان امروز پهلوی هم سخت حاضرند آن را گردن بگیرند، در «تاسیان» محل خدمت مردانی وطندوست و روادار است که شاید گاهی در برابر برخی «خرابکاران» از رفتارهای زشتی مثل کتکزدن هم استفاده کنند، اما سرجمع اهل گفتگو و تعامل هستند و میخواهند امنیت را به مردم هدیه دهند! دوربین «تاسیان» تا قلبِ بازداشتگاههای ساواک میرود و تصویرِ مدیران ارشد این سازمان کثیف را قاب میگیرد،
اما در نهایت تصویر «سعید» را بهعنوان نماد این سازمان در ذهن مخاطب حک میکند؛ تصویرِ جوانی رفیقباز و با محبت و اهل گفتگو که نامهاش به شیرین در قسمتِ یکی مانده به آخرِ سریال، انگار بیانیه فیلمساز است خطاب به مردم که: کاش به جای انقلاب، میرفتید و همهچیز را با گفتگو حل میکردید!
«تاسیان» به وضوح نسبت به وقوع انقلاب اسلامی موضع دارد؛ موضعی منفی و آشکار. در یکی از قسمتهای میانی سریال، سکانسی هست که امیر و شیرین در حال و هوای دم عید، به یکی از پارکهای تهران میروند. آن سکانس با صدای حاجیفیروز و نماهایی از شادی مردم برای رسیدن نوروز در حالِ خاتمه است که ناگهان دوربینِ کارگردان روی صورت دختری خردسال متمرکز میشود و همه آن شادی، جای خود را به یک موسیقی غمانگیز میدهد تا کارگردان به روشنی اعلام کند نوروز 57 را آخرین نوروز شاد مردم ایران میداند. چند قسمت جلوتر و در صحنه وداعِ آقای تیمسار با خانهوزندگیاش برای فرار از ایران هم، باز خانم کارگردان موضعش در نسبت با انقلاب اسلامی را آشکار میکند و از یک فرارِ ذلیلانه، تصویر فراقی جانگذار بیرون میکشد.
فانتزی بیپایه از تهران پیش از انقلاب؛ وقتی نوستالژی جای منطق را میگیرد
تینا پاکروان البته برای خلق این تصویر سیاه از انقلاب نیاز به مقدماتی دارد و آن مقدمات، خلاصه میشود در خلق تصویری رؤیایی و دستنیافتنی از تهرانِ 56 و 57؛ تهرانی که در آن به زعم فیلمساز همهچیز خوب بود، دخترها و پسرها عاشق بودند، کشور در مسیر پیشرفت قرار داشت، مردانی وطندوست سرمایههایشان را برای ساختن ایران به کار گرفتهبودند و سایه اعلیحضرت همایونی، روی سر جامعهای بود که به سوی دروازههای تمدن حرکت میکرد.تینا پاکروان البته برای خلق این تصویر سیاه از انقلاب نیاز به مقدماتی دارد و آن مقدمات، خلاصه میشود در خلق تصویری رؤیایی و دستنیافتنی از تهرانِ 56 و 57؛ تهرانی که در آن به زعم فیلمساز همهچیز خوب بود، دخترها و پسرها عاشق بودند، کشور در مسیر پیشرفت قرار داشت، مردانی وطندوست سرمایههایشان را برای ساختن ایران به کار گرفتهبودند و سایه اعلیحضرت همایونی، روی سر جامعهای بود که به سوی دروازههای تمدن حرکت میکرد.
فانتزی خانم کارگردان اما چون بینسبت با تاریخ است، مثل خوره به جان قصه میافتد و حتی توانِ درامپردازی «تاسیان» را هم مضمحل میکند. انگار تمرکز فیلمساز از خلق داستانی جذاب برداشته و بر خلق نماهایی حسرتبرانگیز از تهرانِ پهلوی دوم متمرکز شده و گرنه این همه سهلانگاری در شخصیتپردازی و دیالوگنویسی، از خالق سریال خوبی مثل خاتون بعید است.
آنچه «تاسیان» به عنوان «عشق» میخواهد به مخاطبش نمایش دهد، درواقع چیزی نیست جز یک هوسِ هیستریک که به روشنی و به معنای کلمه زندگی یک خانواده سالم و خوشبخت را به «آتش» میکشد. آیا مای تماشاگر قرار است از پسِ تماشای رفتارهای غیرعادی و بحرانسازِ امیر به عشق عمیق او و شیرین پی ببریم؟ آیا آنهمه نمای کارتپستالی انصافاً زیبا اما بیربط به قصه میخواهد جای خالی شخصیتپردازی را در فیلمنامه «تاسیان» پر کند؟
آیا نمایش افراطی میگساری امیر و سعید قرار است بارِ ناتوانی سریال در خلق یک رفاقت باورپذیر میان این دو کاراکتر را به دوش بکشد؟ آیا نوستالژیبازی با چاتانوگا و پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران قرار است به جای ایجاد یک تصویر واقعی از دانشگاه در سالهای منتهی به انقلاب، سریال را یاری کند؟ آیا عبور از خط قرمزهای پوشش بازیگران زن میتواند جایگزین منطق روایی در طراحی روایت سریال شود؟ احتمالاً پاسخ خانم پاکروان به تمام این سؤالات مثبت بوده که «تاسیان» را با این سروشکل به نمایش رسانده است.
سریال جدید خانم تینا پاکروان بسیار از اثر قبلی او دور است. او در «تاسیان» نه میتواند عشقی ماندگار و دریادماندنی را تصویر کند و نه در روایت آن مقطع تاریخی مهم، منصفانه عمل میکند. شاید اگر پسماندههای خاندان پهلوی خود سفارش ساخت سریالی برای سفیدشویی حکومتشان را میدادند، از منظر روایت تاریخ به نفع پهلویها چیز بهتری تحویل نمیگرفتند، هرچند شاید از «سناریست و کارگردان» میخواستند کمی بیشتر برای توسعه قصه، طراحی شخصیتها و ارتقای درام سریال وقت بگذارد!