سرویس جهان مشرق - در جریان جنگ اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی، صهیونیستها اقدام به سانسور گسترده بخش اعظمی از اطلاعات مرتبط با نتایج و آثار حملات ایران کردند. شدت سانسور در رژیم صهیونیستی در رابطه با اخبار حملات ایران، بهویژه در جریان جنگ ۱۲ روزه، نشاندهنده رویکردی سختگیرانه این رژیم برای کنترل اطلاعات در راستای حفظ روایت رسمی و جلوگیری از تضعیف روحیه عمومی است.
نهاد سانسور نظامی در رژیم صهیونیستی، که ریشههایش به دوره قیمومیت بریتانیا بازمیگردد، در این مقطع نه تنها به دنبال محدود کردن انتشار اطلاعات حساس نظامی بود، بلکه به نظر میرسد هدف اصلی آن پنهان کردن میزان خسارات وارده از حملات ایران برای حفظ تصویر «پیروزی» در افکار عمومی بوده است.

این رویکرد شامل ممنوعیت انتشار تصاویر و گزارشهایی بود که حتی پس از علنی شدن در پلتفرمهایی مانند تلگرام یا رسانههای بینالمللی مثل «تلگراف»، همچنان از رسانههای داخلی در سرزمینهای اشغالی سانسور میشدند.
راویو دراکر، خبرنگار برجسته صهیونیست، در مصاحبهای که متن آن در وب سایت صهیونیستی "واللا" منتشر شد، به شرح این مسئله میپردازد که چگونه ارتش این رژیم، اقدام به سانسور و پنهان کردن آثار و نتایج حملات موشکی ایران به اهداف مختلف در سرزمینهای اشغالی کرده است.
راویو دراکر، سخنان خود را اینگونه آغار میکند:
در یکی از اولین روزهای «جنگ ۱۲ روزه» با ایران، وقتی صبح از یک شب طاقتفرسا بیدار شدیم، با بچههای کوچک به پناهگاه رفتیم و به جای رفتن به مدرسه و مهدکودک، در خانه با ویدیوهای یوتیوب سرگرم بودند، متوجه شدم غذای خانه تمام شده است. سالها برای جنگ با ایران آماده شده بودیم، اما در چند روز تمام ذخایر اضطراریمان را مصرف کردیم.
جنگ، همانطور که همه فهمیدیم، چاقکننده است. به سوپرمارکت در گلیلوت رفتم، دهها اسنک و کمی غذای واقعی خریدم و بهطرزی یک ژنراتور قابلحمل هم به سبد خریدم اضافه کردم که ناگهان ضروری به نظر آمد.

روزنامهنگاران در اسرائیل از ترس میلرزند - و همدست دروغپردازان میشوند
وی در ادامه در رابطه با روبه رو شدن با صحنه آتش ناشی از اصابت موشکهای ایران به پایگاه گلیلوت گفت:
وقتی به سمت خانه برمیگشتم، پلی که از روی بزرگراه ایالون میگذرد و تقاطع گلیلوت را به پایگاههای گلیلوت متصل میکند، توسط ماشینهای پلیس مسدود شده بود. دلیلش این بود که پایگاه گلیلوت هنوز چند ساعت پس از آخرین حمله ایران در آتش میسوخت.
هرچند کار من کاملاً غیرنظامی و خانوادگی بود، با صندوق عقب پر از غلات صبحانه و بستههای خوراکی، اما بهعنوان یک روزنامهنگار نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و لحظهای کنار جاده توقف کردم تا از آنچه میدیدم عکس بگیرم؛ چیزی که هر شهروندی که آن صبح برای خرید تنقلات به سوپرمارکت میرفت، میتوانست ببیند.
در این میان ناگهان چند پلیس به سمتم هجوم آوردند و به دلیلی نامعلوم تصمیم گرفتند گفتوگو با من را با زبان تهدید شروع کنند. کارت روزنامهنگاریام را نشان دادم و آنها لحنشان را آرامتر کردند، اما تأکید کردند: عکاسی اینجا ممنوع است، اداره سانسور اجازه نمیدهد.
وقتی پرسیدم از کی پلیسها از اداره سانسور دستور میگیرند، پاسخی نداشتند و این بار مؤدبانه خواستند که به راهم ادامه دهم و من هم ادامه دادم.
این ماجرا را وقتی خواندم مقالهای در روزنامه «تلگراف» به یاد آوردم که نوشته بود پنج پایگاه نظامی در طول جنگ با موشکهای ایرانی آسیب دیدهاند، یکی از آنها همان پایگاهی بود که خودم دیده بودم. هیچ روزنامهنگاری نبود که از این ماجرا بیخبر باشد.
این خبرنگار صهیونیست به این مسئله میپردازد که علت اصلی از چنین سانسورهایی چیست:
سؤال سادهای در اینجا وجود دارد: چرا انتشار این عکسها ممنوع بود؟ پاسخ دراکر ساده و نگرانکننده بود: سانسور نه برای حفظ امنیت اسرائیل، بلکه برای حفظ حس پیروزی بود. نه برای جلوگیری از اطلاع ایران - آنها که دقیقاً میدانند کجا را زدهاند (مثل محققان دانشگاه اورگن که نتایجشان در تلگراف منتشر شد) - بلکه برای اینکه مردم اسرائیل ندانند چقدر بد ضربه خوردهایم.
سانسور اینجا از جان مردم محافظت نمیکند، بلکه از یک روایت محافظت میکند. و وقتی اینطور است، سؤال سختی پیش میآید: آیا روزنامهنگاران باید اطاعت کنند؟ آیا هنوز نگهبانان دروازه هستیم یا به شریکان سکوت تبدیل شدهایم؟ در جنگهای قبلی برای هر نقطه و ویرگول متن میجنگیدیم. حالا برای هر درخواست دولت سر تکان میدهیم، آن هم این دولت.
دراکر برای این هم تفسیری دارد: «ما آنقدر از متهم شدن به عدم میهنپرستی میترسیم که ترجیح میدهیم شریک دروغ باشیم.»
دراکر در ادامه به سابقه سانسور در رژیم صهیونیستی میپردازد:
سانسور کلمه زشتی نیست، یا حداقل وقتی بچه بودم اینطور فکر میکردم. وقتی به سن عقل و آگاهی رسیدم، فهمیدم این نهاد قدیمی مشکل دارد. چقدر قدیمی؟ وقتی تأسیس شد، در زمان قیمومیت بریتانیا، هیتلر هنوز زنده بود.
اولین مواجههام با سانسور بهعنوان روزنامهنگار نبود، بلکه بهعنوان سرباز بود. نامهای برای نامزدم که در دوره افسری نوشتم و از جزئیات رمانتیک و صمیمی چیزی کم نگذاشتم. پاکت نامهای که او دریافت کرد باز شده بود و کنار نامهام کاغذی بود با این پیام: «این نامه توسط سانسور نظامی خوانده و برای ارسال تأیید شده است.»
او در پایان در رابطه با انگیزه اصلی سران این رژیم از سانسور خسارات ناشی از حملات ایران اینگونه اظهار میکند:
چنین سانسوری از جان مردم محافظت نمیکند - از روایتها محافظت میکند. جلوی اطلاعاتی که عملیات آینده را به خطر میاندازد نمیگیرد - شکستهایی که قبلاً رخ دادهاند را پنهان میکند. اگر موشکی به پایگاه نظامی اصابت کرده و تصاویرش در تلگرام و سایت تلگراف پخش شده، سانسور رسانهها هیچ معنایی جز تلاش برای حفظ تصویر موفقیت و پیروزی در برابر افکار عمومی داخلی.
حتی خود اداره سانسور هم میفهمد که نقش تاریخیاش به پایان رسیده است. زمانی از سربازان محافظت میکرد، حالا از آبروی سیاستمداران. زمانی رازها را حفظ میکرد، حالا چیزهایی را پنهان میکند که از ماهواره عکسبرداری شده، در توییتر منتشر شده و در تلگرام تحلیل شدهاند. این حفاظت از امنیت نیست، پروپاگانداست.