به گزارش اقتصادنیوز، «جامعه نه برای جنگ آماده بود، نه برای اضطراب ناشی از آن.» این جمله را «حسین ایمانی جاجرمی»، جامعهشناس و رئیس سابق مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، مطرح میکند؛ وضعیتی که بهگفته او، مردم را وارد وضعیتی از تعلیق، اضطراب و آمادهباش دائمی کرد، بدون آنکه زیرساختی برای مواجهی مدنی با بحران وجود داشته باشد.
در گفتگوی «حسین ایمانی جاجرمی» با «اقتصادنیوز» از او پرسیدیم که مردم در این وضعیت چه تجربهای از اضطراب، تعلیق و بیبرنامگی اقتصادی و اجتماعی داشتند، نقش نهادهایی مانند دولت، شهرداری و بنگاههای اقتصادی در ساماندهی به این فضا چیست، و این بحران چه درسی برای آینده به همراه دارد.
مشروح گفتوگوی «اقتصادنیوز» با «حسین ایمانی جاجرمی»، جامعهشناس، را در ادامه بخوانید:
آقای ایمانی جاجرمی! مردم در فضای ابهام، ترس و آمادهباش ادامه جنگ ایران و اسرائیل هستند، این شرایط چه اثری بر احساس امنیت اقتصادی و اجتماعی، روانی و تصمیمگیریهای آنها می گذارد؟
این ۱۲ روز، جنگ نبود. در واقع جنگ زمانی است که طولانیمدت شود، تخریب به بار آورد و کشتارش وحشتناک باشد. ما صرفاً با یک درگیری ۱۲ روزه مواجه بودیم. هر چند به لحاظ دفاعی آمادگی خود را نشان دادیم اما بهنظر من، این فضا هم برای دولت و هم برای مردم، تلنگری جدی بود.
وقتی صحبت از جنگ میشود، نباید آن را شوخی فرض کرد. میبینیم که بسیاری از مردم یا افراد بهراحتی درباره جنگ صحبت میکنند، گویی با یک بازی طرف هستند. این در حالی است که ما تجربه هشت سال جنگ را داشتهایم؛ یا آن را فراموش کردهایم، یا نسل جدید دیگر آن را به یاد نمیآورد.
به اعتقاد من، جامعه و حتی خود دولت برای این وضعیت آمادگی نداشت و همین نشان میدهد که ما غافلگیر شدیم. در حالیکه وقتی سیاستهایی دنبال میشوند که منجر به تنش میگردند ـ بهویژه در منطقهای مانند خاورمیانه، باید همیشه برای بروز بحران آمادگی داشت. این آمادگی در قالب همان «دفاع شهری» یا «دفاع مدنی» تعریف میشود، اما متأسفانه هیچ توجهی به آن نشده بود.
یعنی اگر ما شرایط شبهجنگی را تمرین کرده بودیم، مانور برگزار کرده بودیم، پناهگاه آماده کرده بودیم و واحدهای حفاظت مشخص و مردمی در نظر گرفته بودیم ـ البته نه سیاسی ـ میتوانستیم با بحران بهتر مواجه شویم. اما واقعاً آمادگی وجود نداشت. من در همان روزهای اول، سایتهای سازمان پدافند غیرعامل، شهرداری تهران و سازمان مدیریت بحران را بررسی کردم؛ هیچ خبری، هیچ راهنمایی و هیچ واکنشی وجود نداشت.
یعنی خود آنها هم غافلگیر شده بودند و اصلاً چنین سناریویی را پیشبینی نکرده بودند.بنابراین، باید از این تجربه، درس بزرگی گرفت. بهنظر من، اکنون مسئولیت اصلی بر دوش دستگاههای دولتی است، چرا که آنها مدیریت جامعه را بر عهده دارند.
اکنون، همین فضای ابهام موجب شده است که بسیاری از فعالیتها به خصوص در فضای اقتصادی در حالت تعلیق قرار بگیرند. ما اکنون در یک وضعیت تعلیق زیستی هم هستیم. مردم نمیدانند که چند روز دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد. در زمان درگیری، زمان بهشدت فشرده شده بود؛ شاید تصمیمگیری در حد ۵ یا ۱۰ دقیقه ممکن بود. اما در وضعیت ابهام، همین تصمیمگیریها ممکن است به تعویق ۲۴ ساعته یا بیشتر منجر شود. در حالیکه برای یک زندگی نرمال، انسان به افقهای زمانی پنجساله، ده ساله یا بیستساله نیاز دارد تا بتواند برنامهریزی و تصمیمگیری کند.
این فضای تعلیق، قابل دوام نیست. ممکن است پیامدهایی داشته باشد که برخی از آنها حتی غیرقابل کنترل باشند: مانند بروز اعتراضات، بیثباتی، آشفتگی اجتماعی یا افزایش مهاجرت. بنابراین، باید هرچه سریعتر این فضا به وضعیتی تبدیل شود که قابلیت پیشبینی داشته باشد.
در حال حاضر، بسیاری از افراد ـ بهویژه در تهران و شهرهایی که مستقیماً درگیری را تجربه کردهاند ـ با اضطراب و ترومای ناشی از آن درگیر هستند. هرچند در برخی مناطق دیگر کشور، مردم شاید هیچ تصور دقیقی از ماجرا نداشته باشند، اما در تهران، بهنظر میرسد که هم خسارات مالی و هم خسارات روانی و اضطراب، بالاتر از سایر مناطق بوده است. این مسئله برای بسیاری از افراد تبدیل به تروما شده است. اگر برای آن فکری نشود، ممکن است برخی از مردم تا پایان عمر با آن دستبهگریبان باشند.
لازم است گروههایی تشکیل شوند، با مردم گفتوگو شود، درمان روانی در دسترس قرار گیرد و شرایط بهگونهای مدیریت شود که این بحران، عادیسازی نشود. این اتفاق با چهارشنبهسوری قابل مقایسه نیست؛ که صرفاً عدهای ترقه بیندازند و آتشبازی کنند و صدای بمب صوتی شنیده شده باشد.
واقعیت این است که جامعه با مسائل واقعی مواجه شده و باید حتماً به آنها توجه کرد. ما حتی در زمان جنگ نیز از کنار آنچه بر مردم عادی گذشته است، بیتفاوت عبور کردیم. در حالیکه نباید همهچیز را در امور نظامی که اجرایی کردیم خلاصه کرد. مردم عادی نیز هزینه دادهاند. بسیاری از مردم در مسیر خروج از شهر دچار حادثه شدهاند؛ تصادف کردهاند، جایی برای اقامت نیافتهاند، در شرایط بدی شب را گذراندهاند، با گرانی، بیاحترامی یا شرایط نابسامان روبهرو شدهاند. اینها مسائلی هستند که باید شفاف شود و رسیدگی جدی برای آنها صورت بگیرد.
*در شرایطی که جامعه دچار بلاتکلیفی و فرسودگی اقتصادی، اجتماعی و روانی است، هر نهاد چه نقشی باید ایفا کند؟
این امر مستلزم وجود فضای باز سیاسی و مشارکتی است. اگر بپذیریم که این اتفاق یک مسئله ملی بوده و تمام جامعه را درگیر کرده است، در آن صورت باید در مورد راهحلهای آن نیز همه بتوانند مشارکت، گفتوگو و تصمیمگیری داشته باشند.
اکنون، بخش اقتصادی، دانشگاهی و جامعه مدنی باید وارد عمل شوند و یک گفتوگوی عمومی شکل بگیرد. ما باید از تجربه کشورهای دیگر و حتی از تجربه گرانبهای جنگ هشتساله خودمان بهره ببریم. اما بهنظر میرسد که هنوز از آن تجربه هم درسی نگرفتهایم؛ بهویژه در حوزههایی که مردم عادی در آنها آسیب دیدهاند.
نگاه کنید! هنوز هم خرمشهر، آبادان و شهرهای دیگر، به شرایط عادی زندگی بازنگشتهاند.
*از این تجربه چه باید آموخت؟ جامعه و دولت برای آینده چه تغییراتی باید در نگاه، سیاستگذاری و آمادگیشان ایجاد کنند؟
اگر این ۱۲ روز را یک هشدار در نظر بگیریم نه یک جنگ تمام عیار، باید تمامی ابعاد آن را مهم بدانیم. برخی از این تأثیرات حتی هنوز آشکار نشدهاند و ممکن است در آینده دور یا نزدیک نمایان شوند. بنابراین، باید حتماً به آنها توجه کرد و برایشان برنامهریزی انجام داد. بهنظر من، دستگاههای مسئول باید یک بخش جدید برای رسیدگی به پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و روانی چنین بحرانهایی تأسیس کنند.
مهمترین بخشی که در حوزه اجتماعی از این وضعیت غافل ماند، «دفاع غیرعامل» و «دفاع شهری» بود که بار اصلی آن بر دوش شهرداریها و وزارت کشور قرار دارد. سازمان پدافند غیرعامل بههیچوجه آمادگی نداشت. حتی میخواهم بگویم که بهطور کلی، این نهادها چنین سناریویی را تمرین نکرده بودند و پیشبینیهای لازم را نیز انجام نداده بودند.
گاهی در فضای مجازی، اطلاعات نادرست منتشر میشد. مثلاً برخی توصیه میکردند که مردم به مراکز امنی که برای زلزله طراحی شدهاند پناه ببرند، در حالیکه در حمله هوایی، شرایط متفاوت است و نیاز به پناهگاههای زیرزمینی وجود دارد. اینها همگی نشاندهنده کاستیها و ضعفهای جدی در نظام مدیریت بحران ما هستند.
گروههایی نیز در این بحران بهکلی نادیده گرفته شدند: سالمندان، بیماران، افراد دارای اختلالات روان. بسیاری از آنها امکان جابهجایی نداشتند و حتی رها شدند. من شنیدم برخی والدین سالخورده خود را رها کردهاند تا جان خود را نجات دهند. مجبور بودند، چه میکردند؟ اما این افراد آسیبهای جدی دیدهاند.
جامعهی ما میلیونها نفر با مشکلات روانپزشکی دارد و تأثیر این فضا بر آنها هم مضاعف بوده است. این مسائل باید بهصراحت بیان شوند؛ چون بخشی از واقعیت جنگ همینجاست. جنگ فقط به حمله و گلوله خلاصه نمیشود. این بخش انسانیِ ماجرا نیز وجود دارد و باید حتماً به آن توجه شود.