به گزارش مشرق، کبری آسوپار طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت: دروغ چرا؛ عمق دلمان ناراحت بودیم که شرایط برای حضور رهبری فراهم نشده و مجلس عزاداری بیت بدون حضور صاحبالبیت برگزار میشود. نه اینکه ما هر روز در مراسم بیت بودیم یا نه اینکه پیش از این جنگ، هر روز رهبری را در خبری میدیدیم؛ اما میدانستیم در بیتشان حضور دارند و همین، از راه دور آراممان میکرد. بیخبری یک دلشورههایی میآورد، دل آدم است دیگر؛ هزار جا میرود.
جنگ را اما با دل نمیشود پیش برد، خصوصاً وقتی در مقابلت توحشی است که هیچ خط قرمزی در جنایت جنگی و تروریسم ندارد. ما هم از حرفهای دلمان ننوشتیم و نگفتیم و اصالت را به حرف عقل دادیم. ماشین تروریسم دولتی اسرائیل علیه همه مقامات سیاسی، نظامی و علمی کشورمان در حال کار است و تدبیر برای منحرف کردن این ماشین امری طبیعی و عقلانی؛ و البته که تدبیر برای آنکه دست دشمن به هدف ترور نرسد، نافی شجاعت نیست و اهل یقین گرچه از مرگ باکی ندارند، اما قرار هم نیست انتحار کنند.
پیادهنظام فارسیزبان صهیونیستها در فضای مجازی، از فارسیزبان منافق و سلطنتطلب تا سایبری موساد که عدم دسترسی این ماشین ترور به رهبری ایران عصبیشان کرده بود، ما را به کیش خود پنداشته و تلاش کردند با سلاح تمسخر، روحیه ما را تضعیف کنند یا یقین ملت به رهبر را به چالش بکشند، اما دل ما به تعقل و تجربه و تدبیر و تصمیم سید علی خامنهای گرم بود؛ دلی که با عقل به نتیجه مشترکی میرسید: «آقا هر کجا هستند، حالشان خوب باشد، حال ما هم خوب است.»
واقعیت هم خطاب ما به رهبری همیشه این بوده که جغرافیای شما هر جا که باشد، در مقابل چشم یا پنهان از نظرها، در میانه میدان یا در اتاق فرماندهی پشتجبهه، هر جا که تصمیم بگیرید باشید، جغرافیای ما در کنار شماست؛ ما در کنار شما ایستادهایم!
در چنین حال و هوایی دلتنگ اما قانع شده از نبود رهبر، عصر تاسوعا راهی بیت رهبری شدیم و امیدوار که شاید امشب آقا بیاید، مثل شبهای گذشته که مدام منتظر بودیم یک نفر خبر بدهد که رهبری آمدهاند. شب تاسوعا اما رهبری واقعاً آمدند.
حسینیه امام خمینی(ره) به انفجار رسید؛ اشک، هیجان، شعار، شعور. آن شب حسینیه امام خمینی یا همان بیت رهبری تجربهای کمنظیر را از سر گذراند و البته اتفاق خاصی هم رخ داده بود که تا ساعاتی بعد تیتر یک رسانههای جهان شد. آیتالله خامنهای، ولیفقیه عزیز ما گرچه مورد تهدید مستقیم اسرائیل و آمریکا بود، به میدان آمد و عملاً نشان داد هر وقت اراده کند و نه هر وقت آنها بخواهند یا تحریک کنند، پوچی تهدیدها را بیان میکند و حضور و عدم حضورش وابسته به بلوفهای آنها نیست.
همه شعارها برخاسته از شعور دینی و سیاسی بود؛ محتوایی که فریاد میزد ما برای شهادت با شما و در راه اسلام و برای وطن آمادهایم. آمادگی برای شهادت البته الزاماً به شهادت منجر نمیشود؛ بله، اگر دشمن زیاد فشار بیاورد، منجر به عاشورا میشود و نه صلح تحمیلی؛ اما عاشورا میتواند با مرگ همه سپاه کفر هم تمام شود و در میدان ظاهری هم پیروزی با سپاه حق باشد، اگر متحد باشیم و اگر دست ولایت را رها نکنیم.
رهبری در حسینیه حضور داشتند، مردم هم به نمایندگی از ملت آنجا بودند؛ جای نمادی عیان از وطن خالی بود تا مثلث اقتدار ما کامل شود که آن را هم رهبر هنوز از راه نرسیده، تدبیر کردند و از مداح خواستند «ای ایران» بخواند.
«ای میهن خدایی، صحن امام رضایی/ ایران ذوالفقار و ایران عاشورایی/ در روح و جان من، میمانی ای وطن/ تویی تویی تو هستی حرم، تویی تو خانه من...» مردم همخوانی نمیکردند، رسماً همراه با محمود کریمی فریاد میزدند و در موج فریادهایشان دوگانهسازیهای دروغین ملت و امت رنگ میباخت. ایران ما مرکز اقتدار اسلام شده است و اسلام هم دلیل اقتدار ایران؛ این هر دو در کنار هم همراه با ولایت و مردم پدیدهای را به وجود آورده که حالا دنیا آن را به قهرمانی که مقابل تروریسم و توحش اسرائیل میایستد، میشناسد.