جنگ اخیر و ترور دانشمندان در تجاوز اسرائیل به کشورمان، زنگ خطری است که نشان میدهد دشمن، به خوبی از ارزش نخبگان و دانشمندان، به عنوان سرمایههای ملی و اهمیت کار آنها آگاه است.
به گزارش سرویس اجتماعی تابناک در میان گرد و غبار روزگار، آنچه ماندگار میشود، نه خشتهای فرسوده، نه سنگهای سرد، که نامهایی است که بر لوح دانش حک شدهاند.
نخبگان، این فرزندان خلف خاک ایران، نه تنها مغزهای متفکر، که جانهای روشنی هستند که در تاریکترین لحظهها، چراغ راه این سرزمین بودهاند. امروز، اما، این چراغها در معرض بادهای سهمگین قرار گرفتهاند؛ بادهایی که گاه از مرزهای دشمنی میوزند و گاه از دل ناکامیهای داخلی برمیخیزند.
صحبتهای علیرضا منادی سفیدان، رئیس کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی، گویای درد دیرینهای است که سالهاست بر پیکر این سرزمین سنگینی میکند. او از تدوین قانونی برای حمایت از دانشمندان خبر می دهد، اما اصولا این قانون باید جامع تر و کامل تر از این حرف ها باشد.
ترور دانشمندان هستهای، نه فقط پایان چند زندگی، که زخمی عمیق بر پیکر علم این مرز و بوم بود. اما ترس بزرگتر، شاید آن سایههای خاموشی باشد که بیصدا از فرودگاهها عبور میکنند و دیگر بازنمیگردند. نخبگانی که دلخسته از کمبودگیها، راه دیار غربت را در پیش میگیرند. اینجاست که پرسش بزرگ خودنمایی میکند: آیا میتوان در میان این توفان، چراغها را روشن نگه داشت؟ آیا برنامه ای برای دوران بعد از جنگ داریم که با حفظ نخبگان، زمینه از دست رفتن این سرمایه های عظیم را از بین ببریم؟ اساسا نگرانی خاصی درباره احتمال افزیش مهاجرت نخبگان، بعد از جنگ وجود دارد؟
جنگ امروز، دیگر فقط با توپ و تانک نیست. جنگ، در سکوت آزمایشگاهها و پشت میزهای تحقیق رقم میخورد. دشمن خوب میداند که زدن یک دانشمند، برابر است با عقبانداختن یک ملت. از همین روست که چشمهای خیرهاش، بیوقفه به دنبال نشانهگیری ستارههای این آسمان است. اما آیا ما نیز به اندازه دشمن، به ارزش این ستارهها واقفیم؟
کم نیستند جوانانی که هر ساله با رتبههای درخشان از کنکور بیرون میآیند، اما کمتر کسی است که بپرسد سرنوشت آنها چه میشود. برخی راهی دانشگاههای خارج میشوند و دیگر بازنمیگردند. برخی هم اگر بمانند، درگیر چرخهای از بیتوجهیها و نبود امکانات میشوند. بعد از جنگ اخیر، شرایط چگونه خواهد بود؟ اینجاست که باید پرسید: آیا قانونگذاریهای ما به اندازه کافی هوشمندانه است؟ آیا حمایتهایمان به موقع و کارآمد است؟ آیا حواسمان به دوره جدید و مختصات خاص آن است؟
منادی سفیدان از طرحهای حمایتی سخن میگوید و این آغاز خوبی است. اما قانون به تنهایی کافی نیست. قانون اولاً باید جامع و کامل دیده شود و ثانیاً باید با جانمایهای از عشق به میهن و آیندهنگری همراه شود. نخبهای که احساس کند در وطنش دیده میشود، قدرش را میدانند و برایش ارزش قائلند، هرگز به فکر ترک دیار نمیافتد. اما اگر روزی ببیند که تلاشهایش نادیده گرفته میشود، آنگاه حتی دیوارهای بلند هم نمیتوانند مانع رفتنش شوند.
رسانهها نیز در این میان نقش بزرگی بر عهده دارند. چرا که نخبهپروری، تنها با بودجه و آزمایشگاه پیش نمیرود، بلکه نیاز به بستری فرهنگی دارد. جوان امروز، بیش از آنکه به دنبال ثروت باشد، به دنبال معناست. اگر دانشمندان ما به عنوان قهرمانان ملی معرفی شوند، اگر دستاوردهایشان با افتخار به نسل بعد منتقل شود، آنگاه است که جوانان راه آنها را با امید بیشتری ادامه خواهند داد.
حفظ نخبگان، تنها یک وظیفه حکومتی نیست، بلکه یک عهد ملی است. عهدی که اگر شکسته شود، خسرانی جبرانناپذیر در پی خواهد داشت. امروز، در آستانه روزهایی سختتر، باید بیش از هر زمان دیگری هوشیار بود. جنگ اسرائیل علیه ایران و ترور دانشمندان، زنگ خطری است که نشان میدهد دشمن، به خوبی از ارزش این سرمایههای ملی آگاه است. آیا ما نیز به همین اندازه آگاهیم؟
حمایت از نخبگان، نه یک انتخاب، که یک ضرورت است. ضرورتی که اگر نادیده گرفته شود، فردا دیر است. فردایی که بیش از همیشه نیازمند نخبگان و سرمایه های ارزشمند انسانی است. آنها نشان دادند پای کار ایران هستند و حالا نوبت به توجه ویژه تر سران و دولتمردان می رسد.