عصر ایران؛ جواد لگزیان - داستان پرنس اشرافزاده نیلیدوف و ندیمه زیبارو و تهیدست، کاتیوشا ماسلووا ماجرای سومین رمان بزرگ تولستوی است که در ۷۰سالگی نوشته است.
در این کتاب می خوانیم که کاتیوشا را به جرم قتل در دادگاه محاکمه می کنند و نیلیدوف که جزو هیئت منصفه است، با دیدن او به یاد می آورد که چگونه با رفتارش این زن را آزرده است.
نیلیدوف دچار احساس گناه و سپس احساس مسئولیت نسبت به کاتیوشا می شود. او دست به تقسیم زمین هایش بین دهقانان میزند، به ملاقات زندانیان میرود و از نفوذ خود استفاده میکند و چند بی گناه را از زندان آزاد میکند و ...
تولستوی با این داستان پرماجرا به آدم ها پیام می دهد هر چند بدی کرده باشند اما میتوانند خوبی را تجربه کنند و البته باید برای کارهای نیک عجله کرد.
تولستوی، در یک خانواده اشرافی روسی در سال ۱۸۲۸ در دهکده یاسنایا پالیانا در جنوب مسکو به دنیا آمد اما در دو سالگی مادر و در هشت سالگی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی عمهاش خانم تاتیانا به زندگی ادامه داد. او از همان کودکی علاقه زیادی به روستا، کشاورزان و زندگی دهقانان داشت و این باعث شد بعدها در راه زندگی بهتر برای روستاییان تلاش کند.
تولستوی بعدها با زنی به نام سوفیا ازدواج کرد که یار و همراه او شد و آثارش را برایش پاک نویس می کرد. سوفیا هشت بار متن کامل جنگ و صلح را همراه با بازنویسیهای متعدد به رشته تحریر درآورد. آن زمان ماشین تایپ وجود نداشت و سوفیا این کار مهم را با دست های خودش انجام می داد.
روحیه صمیمی و اخلاق خوب تولستوی از او یک دوست برای بقیه آدم ها ساخت و البته یک نویسنده به یاد ماندنی با احساسات پاک انسانی. تولستوی در روز ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد.
تولستوی با نگاه به اندیشههای ژان ژاک روسو در زمینه اهمیت تعلیم و تربیت، یک مدرسه برای بچههای دهکده محل سکونت خود به وجود آورد. در مدرسه تولستوی بچهها آرامش و شادی را تجربه می کردند. آنها حق داشتند که به مدرسه نروند و حتی وقتی در کلاس بودند به درس معلمشان گوش ندهند.
در این مدرسه هیچ یک از شاگردان هیچ گاه تنبیه نمی شد. تولستوی صبحها معلم بچهها بود و عصرها با آن ها بازی می کرد. او تا نیمههای شب برای دانشآموزان قصه می گفت و همراهشان آوازهای شاد و زیبا می خواند.
تولستوی در ۶۷ سالگی دوچرخه سواری را یاد گرفت، این در ادبیات به یک مفهوم تبدیل شده است که به آن «دوچرخه تولستوی» گفته می شود و معنی آن میشود «برای هیچچیز دیر نیست.»
صدها هزار تن انسان که در یکگوشه از جهان ازدحام کرده و هرلحظه چهره زمین را به سلیقه و ذوق خود متحول می سازند، رنج بیهوده می برند و از اینکه سطح خاک را در زیرقطعات سنگ می پوشانند، سعی بیفایده می کنند؛ زیرا هرقدر که گیاهان نورس را از ریشه درآورند و هوا را با دود نفت و زغال آلوده سازند و شاخهای درختان را ببرند و جانوران و پرندگان را از پیرامون خود دور سازند؛ با همه اینها حتی درون شهرهای بزرگ، باز بهار همان بهار است که بود.
«رستاخیز» شاهکاری از نویسنده بزرگ روس لئو تولستوی با ترجمه هنرمندانه علیاصغر حکمت را انتشارات نگاه در ۵۸۴ صفحه رهسپار بازار کتاب کرده است.