عصر ایران؛ لیلا احمدی- روزها و شبهای پرالتهابی بر ما گذشت. فراز و نشیبِ سیاسی خاورمیانه به آژیر خطر، بمباران و پدافند مزین شد. نبرد ایران و اسرائیل که سالها در سایۀ تنشها و تهدیدهای لفظی جریان داشت، سرانجام به رویارویی مستقیم بدل شد. از دل خاکستر دیروز، آتشی سوزان برآمد و جهان را در بهت و انتظار فرو برد.
از نخستین حملات هوایی اسراییل به تأسیسات حساس ایران در اصفهان و کرمان تا پاسخهای موشکی ایران به مواضع نظامی در حیفا و تلآویو، نقشۀ درگیری از خطوط قرمز عبور کرد و با هر شلیک، ثبات منطقه نشانه گرفته شد. سامانههای پدافند هوایی بیوقفه کار میکردند و گنبد آهنین اسرائیل در معرض پرتابههای ایرانی قرار داشت. جنگ فقط در آسمان رخ نداد.
در پس این تقابل خونین، محورهای زمینی و سایبری و اتاقهای فکر استراتژیک برپا شد. در جدال حیرتآور ایران و اسراییل که با درگیریهای مستقیم و حملات هوایی و موشکی همراه بود، کشورهای مختلف جهان واکنشهای متفاوتی نشان دادند.
بر اساس تحولات دیپلماتیک، موضعگیری رسمی کشورها و تحلیل رسانههای معتبر، بازیگران این عرصه را میتوان به چهار دستۀ کلی تقسیم کرد: حامیان ایران، حامیان اسراییل، بیطرفها و میانجیها.
کشورهای حامی ایران، از مواضع ایران دفاع کردند یا دستکم حملات اسراییل و آمریکا را محکوم کردند. روسیه حمایت نظامی نکرد اما از آغاز خواهان خویشتنداری طرفین بود و آشکارا حملات اسراییل و آمریکا را محکوم کرد. رسانههای دولتی روسیه موضع ایران را "دفاع مشروع" توصیف کردند.
چین حمایت نظامی نکرد اما با حمایت سیاسی در شورای امنیت، از حملات به تأسیسات هستهای ایران انتقاد کرد. لبنان همبستگی کامل با ایران داشت و تهدید به گسترش درگیریها در مرزهای شمالی اسراییل کرد. حزبالله با حمایت همهجانبه از ایران وارد عمل شد و جبهۀ جولان در سوریه به لرزه درآمد. یمن نیز به عنوان متحد منطقهای ایران، تهدیداتی علیه اسرائیل مطرح کرد.
کشورهای حامی اسراییل، از آنچه "حق دفاع اسراییل" خواندند حمایت کردند و ایران را مسئول تشدید تنش دانستند. ایالات متحدۀ آمریکا، متحد اصلی اسراییل بود، مستقیماً در درگیری مشارکت کرد و به مراکز هستهای ایران حملهور شد. حمایتهای لجستیکی و اطلاعاتی آمریکا از تلآویو آشکارا ادامه داشت. بریتانیا از اسراییل حمایت دیپلماتیک کرد و به انتقاد شدید از برنامۀ هستهای ایران پرداخت. فرانسه با تأکید بر بازگشت به دیپلماسی، موضعی نزدیک به آمریکا و اسرائیل داشت.
آلمان ضمن حمایت از اسراییل، ایران را به "بیثباتسازی منطقه" متهم کرد. کانادا و استرالیا همراهی کاملی با موضع آمریکا و اسراییل در دفاع از "امنیت منطقهای" داشتند. کشورهای بیطرف یا محتاط، سعی کردند درگیری را محکوم کنند، بیآنکه جانب یکی از طرفین را بگیرند. هند خواستار خویشتنداری شد و بیطرفی دیپلماتیک خود را حفظ کرد، اما از حمله به مراکز غیرنظامی ابراز نگرانی کرد.
ترکیه از سویی مخالف حمله به ایران و از سوی دیگر منتقد سیاستهای منطقهای ایران در سوریه بود. این کشور رویکردی دوگانه و متمایل به میانجیگری داشت. عربستان سعودی برخلاف گذشته، موضعی ملایمتر گرفت و احتمالاً برای پرهیز از شعلهورشدن تنش در خلیج فارس، نه از ایران دفاع کرد و نه مستقیماً به دفاع از حملۀ اسراییل پرداخت. قطر و عمان مواضع بیطرفانهای داشتند و میزبان رایزنیهای پشتپرده شدند.
برخی کشورها رویکرد میانجیگرانه یا فعال در دیپلماسی حل بحران داشتند. اردوغان تماسهایی با تهران و واشنگتن داشت و خواهان توقف فوری درگیری بود. عمان به عنوان میانجی ایران و غرب، نقش پررنگی در انتقال پیامها ایفا کرد. سوییس حافظ منافع آمریکا در ایران بود و کانال دیپلماتیک تهران و واشنگتن را فعال نگاه داشت.
چین و روسیه با دیپلماسی فعال تلاش کردند از گسترش جنگ جلوگیری کنند و نشستهایی با کشورهای درگیر برگزار کردند. عربستان و امارات با نگاهی مضطرب، درگیر توازنسازی دیپلماتیک شدند. در این میانه، نگرانیهای جهانی افزایش یافت؛ بازار نفت بهشدت ملتهب شد، مسیرهای انرژی در خلیج فارس ناامن شدند و نهادهای بینالمللی یکی پس از دیگری خواهان آتشبس فوری بودند. در این غائله پرسشهای مهمی مطرح بود. پرسشهایی از این قبیل که آیا این آتشافروزی میتواند پیشدرآمد جنگ منطقهای گستردهتر باشد؟ آیا پای آمریکا یا روسیه بهطور علنی به میدان باز خواهد شد؟ و مهمتر از همه، آیندۀ مردمی که در دو سوی این جدال سیاسی به نظاره نشستهاند و بیش از همه بهای جنگ را میپردازند، چه خواهد شد؟
در ایران، غرش مهیب بمباران و پدافند، خواب شهرها را آشفت و زندگی مردم را به جابهجایی و اضطراب گره زد. اسراییل هم در سایۀ هشداری دائمی، لحظهای از نگرانی نمیرهید. جنگ ایران و اسرائیل، تاختوتاز بیرحمانۀ معنا، بقا، قدرت و هویت در یکی از پرمناقشهترین نقاط جهان بود. جنگ، هیچگاه صرفاً نبرد دولتها نیست. شعلههای آن، پیش از آنکه به مرزها برسد، دلها را میسوزاند و پیش از آنکه سربازان را به آتش بکشد، خانهها را ویران میکند. کودکان که از سیاست و مرز چیزی نمیدانند، نخستین قربانیان بیدفاع این نبردهای بیپایاناند. جنگ، زندگی را از ضرباهنگ طبیعیاش خالی میکند، حافظۀ جمعی ملتها را میخراشد و ترس را در تار و پودِ حیات جمعی میتند. چنین زخمی هرگز التیام نمییابد.
در چنین بزنگاهی، سکوت برخی دولتها و بیطرفی معنادار برخی رسانهها به موضعگیری آشکار بدل شد و این پرسش را برانگیخت که در این پیچ تاریخی، بانگ صلح از کجا برخواهد آمد؟ هند یکی از همین کشورهای بیطرف است. روابط سیاسی هند با ایران، اسراییل و آمریکا پیچیده، متوازن و مبتنی بر منافع چندجانبه است. موضع اخیر هند در قبال درگیریهای فزایندۀ ایران و اسرائیل، بازتابی از این سیاست چندوجهی است. هند و ایران، روابط تاریخی و فرهنگی عمیقی دارند.
ایران یکی از تأمینکنندگان اصلی نفت هند بود و تحریمهای آمریکا پس از خروج از برجام (۲۰۱۸) بر این روابط سایه افکند. پروژۀ استراتژیک بندر چابهار نشان از اهمیت ژئوپلیتیکی ایران برای هند داشت و به هند امکان دسترسی به افغانستان و آسیای مرکزی بدون عبور از خاک پاکستان را داد. هند در تلاش است تا روابط اقتصادیاش را با ایران حفظ کند بیآنکه به تحریمهای غرب مبتلا شود.
هند و اسراییل، از دهۀ ۹۰ میلادی روابط تنگاتنگی در حوزۀ دفاعی و تکنولوژیکی دارند. هند بزرگترین خریدار سلاح از اسراییل است و بهرغم رابطۀ استراتژیک، سعی میکند حمایت آشکار از اقدامات تهاجمی اسراییل نکند، تا توازن منطقهای را حفظ کند و با جهان اسلام (و ایران) دچار چالش نشود. حزب حاکم هند (بیجیپی) گرایش ایدئولوژیکِ نزدیکی به دولت راستگرای اسراییل دارد، اما دستگاه دیپلماسیِ هند، موضعی محافظهکارانهتر اتخاذ میکند.
هند و آمریکا روابطی رو به گسترش در حوزههای نظامی، اقتصادی، فناوری و ژئوپلیتیکی دارند. هند یکی از مهرههای اصلی استراتژی ایندو-پاسیفیکِ آمریکا برای مهار چین است و با این حال، در سیاست خارجی به دنبال استقلال عمل است. در نتیجه همۀ خواستهای آمریکا از جمله طرحهای این کشور در قبال ایران یا روسیه را بیچونوچرا نمیپذیرد.
هند در تلاش است تا میان قدرتهای متخاصم تعادل برقرار کند و در این کارزار، منافع بلندمدتاش را از دست ندهد. این سکوت و بیطرفی، باعث شده در بحرانهایی نظیر جنگ ایران و اسرائیل، نقشی کماثر و تاحدی بیتفاوت ایفا کند؛ رویکردی که با انتقاد هندیهای دموکرات مواجه شده است.
با این همه هند در جنگ ایران و اسراییل، موضع متناسب با سابقه این کشور اتخاذ نکرد. در پیش نگرفت. سونیا گاندی، از رهبران حزب کنگره، در این مقاله از سکوت شرمآور دولت نارندرا مودی انتقاد کرده و این سکوت را با سنت دیپلماتیک هند (در دفاع از فلسطین و صلح) در تضاد دانسته است.
به عقیدۀ تحلیلگران، هند نمیخواهد میان متحدان استراتژیک خود (اسرائیل و آمریکا) و شریک ژئواکونومیک (ایران) جانب یکی را بگیرد و به همین دلیل، ترجیح داده نقش فعالی ایفا نکند.
در سالهای اخیر، روابط دیپلماتیک ایران و هند، بهرغم چالشهای منطقهای و فشارهای فزایندۀ بینالمللی، بر پایهی منافع راهبردی، احترام متقابل و سابقهای تاریخی استوار باقی مانده است. ایران، بهعنوان یکی از بازیگران کلیدی غرب آسیا، در بزنگاههای حساس، رویکردی متوازن و حمایتگرانه نسبت به هند اتخاذ کرده و تلاش کرده است دیپلماسی خود را بهگونهای تنظیم کند که در عین حفظ استقلال سیاسی، تعامل مثبت با دهلینو همچنان پایدار بماند.
نماد برجستۀ این همکاری، مشارکت راهبردی در توسعۀ بندر چابهار است؛ بندری استراتژیک بر کرانۀ دریای عمان که در تضاد با بندر گوادر پاکستان (تحت نفوذ چین)، در اختیار هند قرار گرفت تا راهی مستقل برای دسترسی به افغانستان و آسیای مرکزی فراهم شود.
تصمیم تهران برای واگذاری چنین امتیاز ژئوپلیتیکی بزرگی به هند، نشانهای روشن از سطح اعتماد سیاسی میان دو کشور بود؛ همکارییی که نهفقط مزایای اقتصادی، که موازنهای استراتژیک در برابر پروژۀ «کمربند–راه» چین و نفوذ فزایندۀ پاکستان ایجاد کرد.
در عرصۀ سیاست خارجی نیز، ایران همواره رویکردی سنجیده و محتاطانه در قبال مسائل حساس هند،از جمله موضوع کشمیر در پیش گرفته است. در حالی که برخی کشورهای اسلامی بهسرعت مواضع تندی علیه هند اتخاذ کردند، ایران از صدور بیانیههای تحریکآمیز پرهیز کرد و بر گفتوگو و راهحلهای دیپلماتیک تأکید ورزید. پس «سکوتِ فعال» دهلینو معنای روشنی دارد: درک متقابل از دغدغههای امنیت ملی، بدون مداخلهجویی یا موضعگیری یکجانبه.
در تنشهای دیرینۀ هند و پاکستان نیز، تهران کوشیده نقشی تعدیلکننده یا میانجی داشته باشد؛ رویکردی که در بحرانهای مرزی یا رخدادهای تروریستی هم تداوم یافته و هیچگاه به موضعگیری مستقیم علیه هند نیانجامیده است. این بیطرفی هدفمند، حامل پیامی روشن برای هند بوده است: ایران، حتی در پرتنشترین مقاطع، اصول دوستی و احترام متقابل را حفظ کرده است.
در مجموع، عملکرد دیپلماتیک ایران در قبال هند، حاوی پیامی پایدار و سازنده بوده است: آن که در دوران سختی، سکوت نمیکند و همراه میماند، شایستۀ اعتماد در روزگار آسایش و تصمیمگیری است.
در زمانهای که غرب آسیا در التهاب و آزمون تاریخی قرار دارد، انتظار میرود هند نیز از این سرمایۀ دیپلماتیک بهره بگیرد. اگر صدای هند در بزنگاه تاریخی و با مسئولیت اخلاقی بلند شود، پژواک عدالت است و میتواند مسیری متفاوت برای آینده رقم بزند.
ترجمۀ مقالۀ سونیا گاندی را تقدیمتان میکنیم و مثل همیشه یادآور میشویم که انتشار مطالب نویسندگان خارجی در «عصر ایران»، به منزله تأیید کامل دیدگاههای مطرحشده در این مقالات نیست؛ هدف از ترجمه و بازنشر اینگونه مقالات، صرفاً آگاهیبخشی، گشودن دریچهای تازه به جهان اندیشه و بررسی نگاه رسانههای بینالمللی است.
➖➖➖➖➖➖➖
در سیزدهم ژوئن ۲۰۲۵، جهان بار دیگر با چهرۀ نگرانکننده و فاجعهبارِ یکجانبهگراییِ نظامی مواجه شد؛ اینبار با حملۀ غیرقانونی و بیملاحظۀ اسراییل به خاک ایران. حزب کنگرۀ ملی هند، با صدایی روشن و قاطع، بمبارانها و ترورهای هدفمند را که تنشی عمیق و مخاطرهآمیز با پیامدهای جدی برای منطقه و جهان بههمراه دارد، محکوم کرده است.
این عملیات، همچون بسیاری از اقدامات اخیر دولت اسرائیل، از جمله یورش نامتناسب و خشونتبار به نوار غزه، بیتوجه به جان غیرنظامیان و بیاعتنا به ضرورت حفظ ثبات منطقهای صورت گرفته است.
تکرار چنین سیاستهایی بر هویت نامشروع این دولت صحه میگذارد. این اقدام تنش را عمیقتر و بیاعتمادی را گستردهتر میکند و بذر کینه و خشونت را از نسلی به نسل دیگر میپراکند.
[م. حزب کنگرۀ ملی هند، از قدیمیترین و اثرگذارترین احزاب سیاسی این کشور است که در سال ۱۸۸۵ در بمبئی تأسیس شد. این حزب نقش بنیادینی در جنبش استقلال هند علیه استعمار بریتانیا ایفا کرد و چهرههایی چون مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو و ایندیرا گاندی از برجستهترین رهبران آن بودند. حزب کنگره پس از استقلال در سال ۱۹۴۷، چندین دهه قدرت را در سطح ملی در اختیار داشت و زیرساختهای هند مدرن را ایجاد کرد. ایدئولوژی حزب مبتنی بر سکولاریسم، رفاه اجتماعی و ملتگرایی مدنی است. این جریان بهرغم اختلافات درونحزبی و انتقادها، همواره مدافع وحدت ملی و سیاستهای توسعهمحور بوده است. نخستوزیرانی چون نهرو، ایندیرا گاندی، راجیو گاندی و مانموهان سینگ از دل این حزب به قدرت رسیدند و در دورههایی سرنوشت هند را رقم زدند.
کنگره از دهۀ ۹۰ میلادی بهبعد، با افول قدرت مواجه شد. ظهور احزاب منطقهای و رقیب سرسختی چون حزب بهاراتیا جاناتا (BJP) موجب شد حزب کنگره جایگاه پیشین خود را از دست بدهد. بهرغم رهبری سونیا گاندی و راهول گاندی، این حزب نتوانسته بهنحوی پایدار اعتماد عمومی را بازسازی کند. با اینکه حزب کنگره امروز درگیر بحرانهایی چون ضعف سازمانی و ریزش رأی است، هنوز یکی از ستونهای تاریخی و فکری سیاست هند شناخته میشود و نقشی مهم در معادلات دموکراسی این کشور ایفا میکند.]
این حمله در شرایطی صورت گرفت که نشانههایی از پیشرفت در مسیر دیپلماسی ایران و ایالات متحده دیده میشد. در سال جاری، پنج دور گفتوگو میان دو کشور برگزار شد و دور ششم آن نیز برای ماه ژوئن برنامهریزی شده بود. افزون بر این، در مارس ۲۰۲۵، تولسی گابارد، مدیر اطلاعات ملی آمریکا، در شهادتی رسمی در کنگره اعلام کرد که ایران برنامهای برای ساخت سلاح هستهای ندارد و رهبر عالیقدر جمهوری اسلامی ایران، آیتالله علی خامنهای، از سال ۲۰۰۳ تاکنون اجازۀ ازسرگیری این برنامه را صادر نکرده است.
با این حال، دولت اسراییل به ریاست بنیامین نتانیاهو، بار دیگر مسیر خشونت را بر دیپلماسی ترجیح داد؛ دولتی با سابقهای طولانی و تأسفبار در تضعیف صلح و تقویت افراطگرایی. توسعۀ بیوقفهی شهرکسازیهای غیرقانونی، ائتلافهای مستمر با جناحهای راست افراطی و مانعتراشی در برابر راهحل دو دولتی، نهتنها رنج فلسطینیان را عمیقتر کرده، که منطقه را در چرخهای پایانناپذیر از درگیری فرو برده است.
تاریخ فراموش نمیکند نتانیاهو، با دامن زدن به گفتمان نفرت، به فضای سیاسی پرالتهابی دامن زد که عاقبت به ترور نخستوزیر اسحاق رابین در سال ۱۹۹۵ انجامید و یکی از امیدبخشترین مسیرهای صلح اسرائیل و فلسطین را در نطفه خفه کرد.
با چنین پیشینهای، جای شگفتی نیست که بنیامین نتانیاهو، بار دیگر مسیر تشدید تنش را بر تعامل ترجیح داده باشد. آنچه اما تأسفبرانگیزتر است، چرخش آشکار دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، به سوی همان رویکرد ویرانگریست که پیشتر خود علیه آن سخن گفته بود؛ جنگهای بیپایان، نفوذ بیمهار صنایع نظامی و فریب افکار عمومی با دعاوی اثباتنشده. ترامپ بارها از جنگ عراق انتقاد کرده و شرح داده بود که چگونه اطلاعات نادرست دربارۀ سلاحهای کشتار جمعی، به جنگی ویرانگر و پرهزینه انجامید.
با اینهمه، اظهارنظر ناامیدکنندۀ او در ۱۷ ژوئن ۲۰۲۵، که بر خلاف ارزیابی رسمی رییس اطلاعات دولت خودش ایراد شد، بار دیگر فضای جهانی را به تنش کشاند. او ادعا کرد که ایران «بسیار نزدیک» به ساخت سلاح هستهای است؛ سخنی بدون پشتوانه که بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت باشد، بازتاب راهبردی زورمحور و نادرست است. جهانی که امروزه بیش از همیشه محتاج صلح و خردورزی است، به رهبری نیازمند است که تصمیمهایش بر پایۀ حقیقت، تعهد به دیپلماسی و احترام به حقوق بینالملل باشد، نه بر مبنای تهدید، تحریف یا بازیهای سیاسی.
بیتردید، در فضای ملتهب منطقه، نگرانیهای امنیتی اسرائیل نسبت به احتمال ظهور ایرانِ هستهای را نمیتوان نادیده گرفت. اما اگر قرار باشد امنیت بر معیارهای دوگانه، تبعیض و انکار حقایق تاریخی بنا شود، به ضد خود بدل میشود. اسراییل، قدرت هستهای نامشروع و تأییدنشده است؛ کشوری با سابقۀ طولانی در تجاوزهای نظامی و بیاعتنایی به قطعنامههای بینالمللی.
در سوی دیگر با کشوری مواجهایم که متعهد به پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) است و در قالب توافق تاریخی برجام در سال ۲۰۱۵، با محدودیتهای سختگیرانه بر برنامۀ هستهای خود موافقت کرد؛ توافقی که با پشتیبانی پنج عضو دائم شورای امنیت، آلمان و اتحادیۀ اروپا بهدست آمد و از سوی ناظران بینالمللی تأیید شد. با اینحال، خروج یکجانبۀ آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸، ضربهای سنگین به روند دیپلماسی وارد آورد و ثبات شکنندۀ منطقه را بیش از پیش در معرض تلاطم قرار داد. تصمیمی که سالها مذاکره و اعتمادسازی را به حاشیه راند و سایۀ بیاعتمادی را گستردهتر کرد.
[م. خروج دونالد ترامپ از بحران هستهای ایران، بیش از آنکه حاصل راهبردی منسجم باشد، بازتابی از بازی دوسویۀ او میان فشار حداکثری و نمایش ظاهریِ مذاکره بود. ترامپ در سال ۲۰۱۸، با خروج یکجانبه از توافق جامع اقدام مشترک (برجام)، تنشها میان تهران و واشنگتن را به اوج رساند و وعده داد توافقی «بهتر» و «پایدارتر» را جایگزین خواهد کرد. این خروج، که با بازگرداندن تحریمهای فلجکننده همراه بود، فضای دیپلماسی را تنگتر و مسیر گفتوگو را دشوارتر ساخت. با اینحال، در ماههای پس از آن، ترامپ تلاشهایی پراکنده و ناهماهنگ برای بازگشایی کانالهای ارتباطی انجام داد. او در سخنرانیهایش، همواره از خطر «برنامۀ هستهای ایران» سخن میگفت؛ ادعایی که بسیاری آن را نه برآمده از اطلاعات معتبر، لکه بخشی از راهبرد فشار و ارعاب برای کسب امتیازات یکجانبه میدانستند.
ترامپ که سیاست خارجیاش را عمدتاً در قالب «معاملهگری» تعریف میکرد، در حالی ایران را تهدید به اقدام نظامی کرد که همزمان خواستار گفتوگویی بیقیدوشرط با مقامات ایرانی بود. این تناقضگویی، هم برای متحدان منطقهای آمریکا سردرگمی بهبار آورد و هم برای ایران، زمینهساز تعمیق بیاعتمادی شد. واقعیت آن است که ترامپ نه به حل بحران نزدیک شد و نه در مدیریت آن توفیق یافت. او صرفاً شکل بحران را تغییر داد. به جای کاستن از تهدید، آن را از ساحت نظامی به عرصۀ تحریم و دیپلماسی پرتنش منتقل کرد. در نهایت، این راهبرد نه به توافقی تازه انجامید و نه به توقف پیشرفتهای هستهای ایران منجر شد. آنچه باقی ماند، انزوای بیشتر آمریکا از اجماع بینالمللی، تضعیف موضع این کشور در برابر شرکای اروپایی و دور شدن از نقشآفرینی سازنده در نهادهای بینالمللی بود. ترامپ از بحران خارج نشد؛ او صرفاً چهره و ساحت بحران را تغییر داد، بیآنکه از عمق آن بکاهد.]
هند نیز از پیامدهای خروج آمریکا از توافق هستهای و بازگرداندن تحریمها علیه ایران، متحمل زیانهایی جدی شده است. این تحریمها، توانایی دهلینو را برای پیشبرد پروژههای کلیدی و استراتژیک مانند کریدور حملونقل شمال-جنوب و توسعۀ بندر چابهار بهشدت محدود کرده است؛ طرحهایی که میتوانستند هند را به آسیای میانه پیوند دهند و دسترسی مستقیمتری به افغانستان فراهم کنند.
ایران، نهفقط شریک اقتصادی، که همپیمانی دیرینه با پیوندهای عمیق تمدنی برای هند است. حمایتهای تاریخی این کشور در موضوع کشمیر، از جمله جلوگیری از تصویب قطعنامه علیه هند در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در سال ۱۹۹۴، نمونهای از این رابطۀ استراتژیک و سیاسی است. برخلاف رژیم پیشین ایران که در جنگهای ۱۹۶۵ و ۱۹۷۱ تمایل بیشتری به پاکستان داشت، جمهوری اسلامی ایران همکاریهای مستمری با هند پیریزی کرده است.
در عین حال، هند در سالهای اخیر روابط راهبردی خود با اسرائیل را نیز گسترش داده است. همین موقعیت دوگانه، مسئولیتی اخلاقی و دیپلماتیک بر دوش دهلینو میگذارد: مسئولیت ایفای نقش میانجی و فعال برای کاهش تنشها و تقویت صلح. این مسئولیت صرفاً تعهدی انتزاعی نیست. امنیت غرب آسیا، با حضور صدها هزار شهروند هندی در منطقه، بهطور مستقیم با منافع ملی ما گره خورده است.
با این حال، اقدامات اخیر اسراییل علیه ایران، در فضایی مملو از مصونیت کامل و با حمایت بیقید و شرط برخی قدرتهای غربی، ابعادی نگرانکننده یافته است. حزب کنگره، بیدرنگ حملات فاجعهبار و غیرقابلدفاع حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را محکوم کرده است؛ اما نمیتوان در برابر پاسخِ بیتناسب و ویرانگر اسراییل سکوت کرد. بیش از ۵۵ هزار فلسطینی جان باختهاند؛ محلهها، خانوادهها، زیرساختهای درمانی و خدمات عمومی به کلی نابود شدهاند. غزه در آستانۀ قحطی قرار دارد و مردم آن، بهویژه غیرنظامیان، با رنجهایی وصفناپذیر روبهرو هستند.
در چنین شرایطی، سکوت دولت نارندرا مودی از موضع دیرینه و اصولی هند دربارۀ راهحل دو دولتی فاصله گرفته و عدول از سنتهای اخلاقی، دیپلماتیک و انسانی ما محسوب میشود. راهحلی که هند همواره بر آن پافشاری کرده است، تشکیل کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل، بر پایۀ احترام متقابل، امنیت و کرامت انسانی است.
سکوت در برابر ویرانی غزه و افزایش تنش با ایران، نه انفعال، که تسلیم ارزشهاست. اما هنوز فرصت باقیست. هند میتواند و باید با صدایی رسا، مسئولانه و متعهد، از ظرفیتهای دیپلماتیک خود بهره بگیرد و برای کاهش تنشها و بازگشت به میز گفتوگو در غرب آسیا پیشقدم شود.
[م. سونیا گاندی، با نام اصلی ادویجی آلبینا ماینو، در سال ۱۹۴۶ در ایتالیا متولد شد و با ازدواج با راجیو گاندی، نخستوزیر پیشین هند، به خانوادهای پیوست که نقشی محوری در تاریخ معاصر هند ایفا کرده است. پس از ترور راجیو گاندی در سال ۱۹۹۱، سونیا مدتی از سیاست فاصله گرفت، اما در سال ۱۹۹۸ به درخواست اعضای حزب کنگره، وارد عرصۀ سیاسی شد و رهبری حزب را در یکی از بحرانیترین دورههای آن بر عهده گرفت.
حزب کنگره در انتخابات سراسری ۲۰۰۴، با رهبری او به پیروزی رسید. سونیا در آن برهه میتوانست نخستوزیر شود، اما با کنارهگیری داوطلبانه، مانموهان سینگ را برای این سمت معرفی کرد؛ تصمیمی که در تاریخ سیاست هند، نشانی از فروتنی و دوراندیشی دارد. او نقشی کلیدی در شکلگیری و هدایت ائتلاف UPA (ائتلاف ترقیخواه متحد) داشت؛ ائتلافی که یک دهه قدرت را در هند در اختیار داشت.
سونیا گاندی در طول این دوران، توانست با شخصیتی آرام، رویکردی عملگرا و مدیریتی پشتپرده، اعتماد عمومی را جلب کند و با وجود کارزارهای تندِ احزاب راستگرا علیه اصالت ایتالیاییاش، جایگاه سیاسیاش را تثبیت کند. او بهعنوان رهبر حزبی وفادار به اصول دموکراسی و وحدت ملی، نقشی تأثیرگذار در سیاست هند داشته است.
فرزند او، راهول گاندی نیز از چهرههای برجستۀ حزب کنگره است و مسیر سیاسی خانواده را ادامه میدهد. سونیا گاندی، با رهبری در لحظات حساس، نقشی ماندگار در تحولات سیاسی هند ایفا کرده و نام او در تاریخ این کشور بهعنوان زنی سیاستورز، مقاوم و متعهد به میراث نهرو–گاندی، ثبت شده است.]