روایت روزهای عاطفه و اضطراب

دنیای اقتصاد پنج شنبه 29 خرداد 1404 - 01:02
ایبنا: وقتی کازوئو ایشی‌‌‌گورو نخستین رمان خود، «چشم‌‌‌اندازی رنگ‌‌‌پریده از تپه‌‌‌ها»، را در سال ۱۹۸۲ می‌‌‌نوشت، هیچ‌‌‌کس، حتی خودش نمی‌‌‌دانست این اثر آغازگر یکی از درخشان‌‌‌ترین مسیرهای ادبی معاصر خواهد شد. او در آن زمان جوانی گمنام بود که در اتاقی اجاره‌‌‌ای در کاردیف، پشت میز ناهارخوری‌‌‌اش خم شده بود و کلمات را بر صفحه جاری می‌‌‌کرد. حال، بیش از چهار دهه بعد، نویسنده‌‌‌ای ا‌‌‌ست با جایزه نوبل ادبیات‌، و آن رمان نخست، با همه سادگی و سکوتش، هنوز یکی از عمیق‌‌‌ترین آثار او در پیوند با ریشه‌‌‌ها، حافظه و فقدان محسوب می‌شود.

به‌‌‌تازگی اقتباس سینمایی این رمان، به کارگردانی کی ایشی‌‌‌کاوا، در جشنواره کن به نمایش درآمده است. فیلمی که، همچون خود کتاب، نه با فریاد بلکه با زمزمه پیش می‌رود؛ آرام، پر رمز و راز، و پوشیده در غباری از خاطره و فراموشی.

همان‌طور که داستان اتسوکو – زن ژاپنی مهاجرت‌‌‌کرده به بریتانیا – در مرز میان حال و گذشته حرکت می‌کند، فیلم نیز مخاطب را در مسیر پیچیده‌‌‌ای از تداعی‌‌‌ها، گسست‌‌‌ها و نشانه‌‌‌های ناپیدا می‌‌‌کشاند.

اما فراتر از طرح داستانی‌‌‌اش، آنچه این رمان و اقتباس سینمایی‌‌‌اش را یگانه می‌کند، پیوندی ا‌‌‌ست پنهان و درونی میان روایت و زندگی شخصی نویسنده.

ایشی‌‌‌گورو در مصاحبه اخیرش با روزنامه‌‌ گاردین اعتراف می‌کند که نوشتن این کتاب فرصتی بود برای شنیدن و سپس بازتاب دادن روایت‌‌‌های مادرش، زنی اهل ناگازاکی که از بمب اتم جان سالم به‌‌‌در برده و می‌‌‌خواست تجربه‌‌‌اش را، پیش از آنکه فراموش یا تحریف شود، به فرزندانش منتقل کند.

ایشی‌‌‌گورو می‌‌‌گوید مادرش این کتاب را نه فقط داستانی ادبی، بلکه ادامه‌‌‌ای از روایت‌‌‌های خود می‌‌‌دانست. گرچه کتاب مستقیما تجربه‌‌‌های مادر را بازگو نمی‌‌‌کند، اما فضای عاطفی و اضطراب درونی‌‌‌اش، تنش میان سکوت و بیان، میان خاطره و فراموشی، عمیقا با تجربه‌‌ او پیوند دارد. مادری که از جنگ گذشته، اما جنگ هنوز از او عبور نکرده است.

در مرکز داستان، اتسوکو ایستاده است؛ زنی میانسال، بیوه و معلم موسیقی در انگلستان دهه ۱۹۸۰، که با دخترش نیکی درباره گذشته‌‌‌اش سخن می‌‌‌گوید. نیکی، نویسنده‌‌‌ای جوان و جست‌‌‌وجوگر است که ضبط صدا به‌‌‌دست، می‌‌‌خواهد بداند مادرش پیش از مهاجرت به غرب، چه کسی بوده است. روایت مادر گسسته و مبهم است. همان‌طور که ایشی‌‌‌گورو یادآور می‌شود، اتسوکو راوی قابل اعتمادی نیست؛ سایه‌‌‌ها در روایت او بیشتر از نورها حضور دارند.

در این داستان، چه در قالب رمان، چه در نسخه‌‌‌ سینمایی نقش فرزند چیزی فراتر از شنونده است. نیکی، همان‌طور که خود ایشی‌‌‌گورو نیز اشاره می‌کند، درواقع جانشین خواننده است: کسی که در دل تاریکی‌‌‌های حافظه خانوادگی می‌‌‌گردد، می‌‌‌شنود، تردید می‌کند، باز می‌‌‌پرسد، و در نهایت، شاید خودش به راوی دیگری بدل شود.

ایشی‌‌‌گورو، در گفت‌‌‌وگو با گاردین، در پایان جمله‌‌‌ای می‌‌‌گوید که شاید تمام مفهوم داستانش باشد: «وقتی کتابی به فیلم بدل می‌شود، انگار دوباره کنار آتش نشسته‌‌‌ایم. زمان آن است که داستان رشد کند و تکامل یابد.»

شاید این همان تعریف امروزی افسانه باشد: نه حکایتی ثابت و تمام‌‌‌شده، بلکه روایتی که زندگی کرده، تغییر می‌کند، و در هر نسل، بار دیگر ‌زاده می‌شود. و چه روایتی افسانه‌‌‌ای‌‌‌تر از داستان مادری که، حتی پس از مرگ، همچنان در صدای فرزندش شنیده می‌شود؟

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.