وی که برآمده و برکشیدهی شرایط خاص و سیاست در عصر عسرت است، حیات و ممات سیاسی خود را به بازتولید آن فضا، گره خورده می داند و آسمان ریسمان می کند تا آن فضا را بازسازی کند. حال آنکه دیری است، بی مایگی، بی دستاوردی و بدحاصلی آن رویکرد و رویه، بر آفتاب افتاده است.
دیری است، ناگفتمانی که «رسایی»ها از آن سر برآورده اند، نارسایی خود را نمایان ساخته است. اگر توسعه ملی، الزام امروز کشور است؛ که هست، ناسازهی افراطیگری و استثناگرایی، راهی غیر از خالی کردن میدان، در پیش پای خود ندارد. آنچه اما رسایی، زبانش را بر آن سنجاق کرده است تا بهانهای برای به حاشیه راندن نخبگان و انسداد عادی سازی و توسعه، بیابد، با الزامات زمینه و زمانه، بسی نابهنگام و نابجا است. این گفتمان، دیری است که دچار دررفتگی(displays)، بیقراری و نابهنگامی شده است و آنچه رسایی بر زبان می راند، ناشی از درد طاقت فرسای این در رفتگی و بیقراری است.
از منظر دیگر به تحلیل زبان و گفتار پرخاشگرانه ی رسایی می پردازیم. پرسیدنی است مفهوم استوار «قانون» با منظومهی گفتمانی که رسایی نماینده میکند چیست؟ بنیادگرایی توسعه ستیز که برآمده از حواشی سیاست است، از قضا نه تنها نسبتی با قانون، حاکمیت قانون و حاکمیت ملی ندارد، که در تقابل با آن شکل گرفته است. قانون به معنای اصیل و عالمانهی آن، نه تنها در مشی و مرام بنیادگرایان جایی ندارد، که اتفاقا بنیادگرایی توسعه ستیز، برای تضعیف و تخریب قانون، شکل گرفته است.
جمهوری اسلامی، بعنوان پارادایم نظام حکمرانی در دوران پس از انقلاب، بر محکمات اندیشهی سیاسی بنیانگذار فقید انقلاب (ره)، شکل گرفته و از بدو تأسیس با دو جریان افراطی، مواجه بوده است. رسایی را میتوان نمایاننده و نمایندهی وجه افراطی جمهوریت ستیز آن دانست، به همان نشانی که حیات سیاسی خود را در عرصههای نظر و عمل، برآمده از به حاشیه رفتن جمهوریت میبیند.
سالها پیش نیز صراحتا این جمله را به زبان رانده بود که «پیروزی ما، زمانی اتفاق میافتد که اکثریت مردم در انتخابات شرکت نکنند.»( نقل به مضمون) وصول به این نتیجه، الزاماتی دارد که نخبه ستیزی رسایی را با ارجاع به آن میتوان بهتر فهمید. این گزاره را میتوان اینگونه ترجمه کرد؛ مردم باید از جریان توسعه گرا، بهبود خواه و اصلاح طلب، ناامید شوند، آنگاه از انگارهی «اصلاح از درون» پشیمان شوند، در نتیجه در انتخابات شرکت نکنند و جریان به اصطلاح انقلابی ولی در اصل، ضد انقلاب و ملت و کشور، رأی اقلیت را بدست بیاورد.
راز مخالفت «رسایی»ها با توسعه گرایان، بهبود خواهان و اصلاح طلبان، از عارف و ظریف تا مدنی زاده را باید در این بی منطقی توسعه ستیزانه و نیز فن آوری کسب قدرت حاشیهای جست و جو کرد. این انذار را البته در سطحی دیگر نیز باید داد؛ بنیادگرایی توسعه ستیز در سطوح مختلف، به زبان و رفتاری دیگر، در حال حذف نخبگان از عرصهی مدیریتی کشور است. آنانی که همزمان ماهیت وجودی و دستاورد سیاسی شان، تعمیق شکاف ملت و حاکمیت بوده است، تهیسازی دولت از مبانی برسازنده، حذف نخبگان و شکاف دولت و حامیان را در دستور کار قرار داده اند. در آستانهی یک سالگی دولت وفاق ملی، بازخوانی چرایی شکل گیری آن و فهم ِ نقشه های مخالفان، الزامی اساسی است.
* سخنگوی دفتر سیاسی حزب توسعه ملی
29215