کلیز در این زمینهها، با تالیفات خود یکی از تاثیرگذارترین متفکران زنده در حوزه ایدههای سیاسی و فلسفی محسوب میشود.
این یادداشت به کتاب او با نام «دیستوپیا: تاریخی طبیعی» (Dystopia: A Natural History) میپردازد.
کتاب مذکور که در سال۲۰۱۷ توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شد، یکی از مهمترین و جامعترین آثار کلیز بهشمار میآید. این اثر حاصل چند دهه مطالعه میانرشتهای او در زمینه سیاست، ادبیات، تاریخ، فلسفه و انسانشناسی است. پروژهای که تلاش میکند تا مفهوم دیستوپیا را نه صرفا بهمثابه یک ژانر ادبی، بلکه همچون یک سازوکار فرهنگی، زبانی و معرفتشناختی برای بازنمایی ترسهای تاریخی و جمعی بشر تحلیل کند.
کلیز با پیشنهاد نگاهی «تاریخطبیعی» به دیستوپیا، این پدیده را بهمثابه یک پاسخ تکاملی و تمدنی به تجربه مکرر و تراژیک شکست یوتوپیاهای بشری بازمیخواند. این پژوهش نشان میدهد که دیستوپیا، برخلاف تلقی غالب، نه تنها بهعنوان نقد آرمانگراییهای تمامیتخواه، بلکه بهمثابه بخشی از دستگاه شناختی و دفاعی انسان برای بقا، در مواجهه با خطرات ایدئولوژیک، فناوریمحور، روانی و غیره، قابل تفسیر است.
در نتیجه، مطالعه دیستوپیا در اندیشه کلیز، از مرزهای نقد ادبی فراتر رفته و به یک ابزار مفهومی در علوم انسانی، تاریخ اندیشه، و تحلیل ایدئولوژی بدل میشود.
در قرن بیستویکم، با پیچیدهتر شدن بحرانهای جهانی، رشد فناوریهای کنترلی، و گسترش ایدئولوژیهای تمامیتخواه در لباسهای نوین، مطالعه دیستوپیا از جایگاه یک ژانر ادبی فراتر رفته و به ابزاری مفهومی برای تحلیل وضعیت معاصر بدل شده است. آنچه زمانی صرفا در حیطه ادبیات داستانی قرار داشت، اکنون در کانون توجه فلسفه سیاسی، تاریخ اندیشه و مطالعات فرهنگی جای گرفته است.
در این میان، پروژه فکری گریگوری کلیز در کتاب «دیستوپیا: تاریخی طبیعی» را میتوان یکی از تلاشهای منسجم و نوآورانه برای بازخوانی ریشهها، تحولات و کارکردهای دیستوپیا دانست؛ تلاشی که با بهرهگیری از مفاهیم تاریخ طبیعی، دیستوپیا را نهفقط بهعنوان واکنشی به ناکامی یوتوپیا، بلکه بهمثابه الگویی شناختی و غریزی در جهت بقا و دفاع تمدنی تبیین میکند. میتوان از دل پروژه کلیز، دیستوپیا را بهمثابه سازوکاری معرفتشناختی و انسانشناختی برای فهم خطرات تمدن مدرن بازشناخت. در تلقی رایج، دیستوپیا عموما بهعنوان شاخهای از ادبیات داستانی شناخته میشود که تصویری تیره از آیندهای سرکوبگر و غیرانسانی ارائه میدهد. اما گریگوری کلیز با فاصلهگیری از این تعریف محدود، کوشیده است دیستوپیا را بهمثابه نوعی کنش معرفتشناختی و تاریخی بازفهم کند؛ روایتی که در آن دیستوپیا نه صرفا یک ژانر ادبی، بلکه نوعی «گرایش طبیعی انسانی» به هشدار، پیشبینی و حفاظت از ساختارهای حیاتی تمدن است.
از نگاه کلیز، ریشههای دیستوپیا را باید در بطن فرآیندهای تاریخی و روانیای جستوجو کرد که بشر در مواجهه با تهدیدهای بیرونی و درونی تجربه کرده است. او با بهرهگیری از مفهوم «تاریخ طبیعی» تلاش میکند دیستوپیا را بهمثابه پدیدهای تبیین کند که از طریق روایتها، تصاویر و اسطورههای هشداردهنده، در طول تاریخ به بقای اجتماعی و هویتی انسان کمک کرده است. در این چارچوب، دیستوپیا نه واکنشی صرف به یوتوپیا، بلکه نوعی ظرفیت دفاعی و شناختی برای ارزیابی خطرات، بازنمایی بحرانها و پیشگیری از «انحطاط تمدن» تلقی میشود.
کلیز با تحلیل تطبیقی متون، از اسطورههای باستانی گرفته تا رمانهای قرن بیستم، نشان میدهد که دیستوپیا واجد منطق درونیای است که در آن، «ترس» نه نشانه ضعف عقلانیت بلکه عاملی ضروری در سازماندهی خردمندی اخلاقی و سیاسی است. بدینسان، کلیز دیستوپیا را در امتداد یک سنت فکری مینشاند که شامل نقد قدرت، افشای ایدئولوژیهای توتالیتر و دفاع از فردیت در برابر سلطه جمعگرایی است.
در نظر او، روایتهای دیستوپیایی حامل نوعی حافظه فرهنگیاند؛ حافظهای که از خلال بازنمایی آیندههای هولناک، امکان تفکر اخلاقی درباره اکنون را فراهم میسازد. از اینرو، دیستوپیا در پروژه کلیز نه صرفا یک ژانر ادبی، بلکه نوعی «تاریخ طبیعی» از کنشهای هشداردهنده و عقلانیت نجاتبخش است.
دیستوپیا یک روش اندیشیدن است؛ روشی برای دیدن، نقد کردن، و هشدار دادن. این روش، ریشه در عقلانیتی نقاد دارد که بهجای توجیه وضع موجود یا آرزومندی برای آیندهای بینقص، بر درک شکافها، تناقضها و تهدیدهای پنهان متمرکز است. دیستوپیا در عین حال یک حافظه است؛ حافظهای فرهنگی، تاریخی و اخلاقی. این حافظه، فجایع گذشته را یادآور میشود، تا تکرار آنها را در جامعههای نوین بازشناسیم. از همینروست که دیستوپیا همواره به گذشته نظر دارد، حتی وقتی از آینده سخن میگوید. پس دیستوپیا نه تنها یک روایت تخیلی، بلکه نوعی کنش فکری عمیق است. آنچه آن را از سطح یک هشدار به سطح یک فلسفه اجتماعی ارتقا میدهد، تواناییاش در طرح پرسشهای بنیادی درباره انسان، جامعه، قدرت و تاریخ است.
این کتاب تلاشی است برای بازتعریف دیستوپیا، نه صرفا بهعنوان یک ژانر ادبی یا تصویری خیالی از آیندهای تاریک، بلکه بهمثابه روشی برای اندیشیدن، کاویدن و بازخوانی وضعیت انسانی در بستر تاریخ، قدرت، و ایدئولوژی. آنچه در صفحات کتاب کلیز پیش رو دارید، حاصل مواجهه با دیستوپیا است بهعنوان یک ابزار شناختی؛ ابزاری که میانرشتهای است، به حافظه تاریخی تکیه دارد و از دل بحرانهای سیاسی، اجتماعی و معرفتی سربرمیآورد.
ما در این اثر دیستوپیا را نه در آینده خیالی، بلکه در اکنون به طور ملموس باز خواهیم شناخت؛ اکنونی که در آن واقعیت با فناوری، قدرت با ایدئولوژی و آرمانشهر با فروپاشی درهمآمیختهاند. در این مسیر، خواننده دعوت میشود تا با نگاهی تحلیلی و چندلایه، از موضعی مسوولانه نسبت به سرنوشت «شهر» انسانی واکنش نشان دهد.
در نهایت، این کتاب بر آن است تا دریچهای تازه بگشاید برای مطالعه دیستوپیا، نه تنها در ادبیات، بلکه در تاریخ اندیشه، علوم اجتماعی، فلسفه سیاسی و نظریه فرهنگ. امید آنکه این اثر، آغاز گفتوگویی نوین درباره وضعیت انسان معاصر و ضرورت بازاندیشی در بنیانهای تمدن باشد؛ گفتوگویی که همچنان گشوده باقی خواهد ماند.