عشق‌های نافرجام زنی که ۳ بار شوهر کرد | خانواده شوهر پنهانیم را متلاشی کردم

همشهری آنلاین دوشنبه 19 خرداد 1404 - 10:15
زن جوانی که به مرکز انتظامی هدایت شده بود، گفت که قصد نداشته کسی را آزار بدهد و فقط به دنبال «دوست داشته‌ شدن» بوده است.

به گزارش همشهری آنلاین، زن جوانی که با چشمان اشکبار مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد نشسته بود، تقویم خاطرات تلخ زندگیش را به دوران کودکی ورق زد و گفت: یک ساله بودم که مادرم به دلیل بیماری از دنیا رفت و تنها تصویری تاریک و مبهم از او در خاطرم باقی ماند و هیچ‌وقت لبخندهای مادرانه و نوازش دستانش را احساس نکردم.

در این شرایط بود که سایه نامادری بر سرم خودنمایی کرد، اما او هرگز نتوانست عشق و محبت مادرانه را نثارم کند. من درجستجوی دوست داشتن بودم و یک حامی که دستم را بگیرد و عشق و عاطفه را در خانه فریاد بزند، ولی گویی صدای خنده هم درمنزل ما گم شده بود. زمانی که کیف مدرسه را به دست گرفتم تا دختری تحصیلکرده شوم، باز هم افکارم در گردابی خالی بیهوده می‌چرخید. قلبم شکسته بود و حتی دفتر و کتاب‌ها آزارم می‌داد و دلم می‌خواست از غربت درونم فرار کنم، شاید سرنوشتم به گونه دیگری رقم بخورد.

تا مقطع دبیرستان تحصیل کردم و در ۲۰ سالگی منتظر جوانی با اسب سفید بودم که با صادق آشنا شدم. او ۱۲ سال از من بزرگتر بود و من در حالی به عشقی پوشالی تن دادم که اعتیاد به مواد مخدر و سیگار در وجود او موج می‌زد.

در آغازین روزهای زندگی مشترک با زنجیره‌ای از دروغ، بحران و ناامیدی دست به گریبان بودم و باید مراقبت می‌کردم که همسرم همه درآمدش را دود نکند. من برای فرار از زندگی در سایه نامادری به این ازدواج پاسخ مثبت دادم، ولی اکنون زندگیم در مسیر تباهی قرار گرفته بود. بالاخره بعد از ۶ سال زندگی در توهم و ترس و نگرانی و در حالی که دختری خردسال داشتم، از صادق جدا شدم و نفس عمیقی کشیدم.

چند سال بعد از طلاق، زمانی که سی و دومین سال زندگی را تجربه می‌کردم، برای دومین بار و البته پنهانی با مردی که ظاهری زیبا و رفتاری مناسب داشت ازدواج کردم، اما خیلی زود آن روی سکه نمایان شد و کوروش صفت درونیش را نشان داد.

او مردی پرخاشگر و بی‌رحم بود که نه‌تنها از نظر جسمی بلکه از نظر روحی نیز بسیار زجرم می‌داد. کار به جایی رسید که بعد از ۵ سال زندگی پنهانی در حالی از او نیز طلاق گرفتم که احساس می‌کردم من فقط بازیچه‌ای برای رفع نیازهای دیگران هستم. حالا دختر دیگری هم در آغوش داشتم که آینده او نیز همه افکارم را درهم می‌پیچید و طوفانی در وجودم برپا می‌کرد.

احساس اینکه شایسته یک زندگی آرام و بی‌دغدغه نیستم خیلی عذابم می‌داد تا اینکه در ۳۵ سالگی با رحمان آشنا شدم. او وضعیت مالی خوبی داشت و با همسر بیمارش زندگی می‌کرد و به نوه‌هایش عشق می‌ورزید. حرف‌های او به من آرامش می‌داد و تصور می‌کردم با این ازدواج پنهانی به خوشبختی رسیده‌ام، اما او هم مرا برای سرگرمی انتخاب کرده بود.

برای آنکه بتوانم رحمان را بیشتر در کنار خودم نگه دارم، دست به ترفندهای ناجوانمردانه زدم. تصاویرم را از شماره‌های ناشناس برای خانواده‌اش می‌فرستادم تا زندگی آنان دچار تلخکامی و آشفتگی شود و رحمان بیشتر به من توجه کند، اما نمی‌دانستم که با این کارم خانواده‌ای را متلاشی می‌کنم.

اکنون که که در چهل و چهارمین بهار زندگیم هستم و به گذشته می‌اندیشم، خیلی برایم دردآور است وقتی تصور می‌کنم اگر کسی چنین کاری با زندگی من می‌کرد، چه حالی داشتم. من نمی‌خواستم کسی را آزار بدهم، بلکه فقط برای «دوست داشته‌ شدن» و فرار از عقده‌های دوران کودکی چنین رفتارهای زشتی را مرتکب شدم، به گونه‌ای که از خودم شرم دارم.

با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار رئیس کلانتری شفای مشهد جلسات مشاوره‌ای و بررسی‌های روان‌شناختی برای رهایی این زن جوان از این شرایط در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.