مرگ، هرچند در قاموس ایمان، دروازهای به جاودانگیست، اما در عالم دل، همواره فاجعهای است بزرگ. و اینبار، فاجعه، سکوت مادریست که قرنها میتوان دربارهی نقش پنهانش گفت و هنوز حق مطلب ادا نشده باشد.
مادر حاج صادق آهنگران، بانویی بود از تبار همان زنانی که بیآنکه بر منبری بنشینند، ملتی را به راه انداختند. زنی که شاید هیچگاه نامش در اخبار نیامد، عکسی از او در قابهای رسمی نبود، اما صدایی را پرورش داد که در قلب تاریخ این ملت حک شد.
او مادر صدایی بود که میگریاند، بیدار میکرد، میجنگید، و میساخت. آیا میتوان از این مقام عبور کرد بیآنکه در برابرش تعظیم کرد؟ سالها، وقتی از پشت بلندگوها نوای "ای لشکر صاحبزمان" و "کربلا منتظر ماست" به گوش میرسید، دلها میلرزید، اشکها میچکید، رزمندگان برخاسته، مادران آرام میگرفتند، و نسلها از حنجرهای به زندگی دوباره میرسیدند. اما کمتر کسی میپرسید: این حنجره، این آه، این صدا، کجا متولد شد؟ چگونه جان گرفت؟
پاسخ در خانهای گلی، ساده و لبریز از نور نهفته است. خانهای که در آن، مادری با دستان پینهبسته و دل شبزندهدار، لالاییهایی خواند که بعدها به نوحهی یک ملت بدل شد.
در اوج جنگ، وقتی همهچیز آتش و خون بود، وقتی پدرها و پسرها به میدان میرفتند و مادرها پشت سرشان اشک میریختند، او، مادری بود که صدایش از صدای فرزندش به گوش میرسید. صدایی که نه فقط برای تشییع، که برای تشویق بود.
اگر فرزندان این سرزمین، شب عملیات با ندای نای حاج صادق به استقبال مرگ میرفتند، اگر مادران شهدا هنگام خاکسپاری فرزندشان، با همان صدا آرام میگرفتند، پس بیشک، این صدا، تنها یک نغمه نبود؛ یک میراث بود، و آن میراث از آغوش مادری برخاسته بود که امروز بیصدا به دیدار معبودش شتافت.
این مادر، تنها مادر حاج صادق نبود؛ بلکه مادر صدا بود. مادر آه بود. مادر ایمان فریادشده بود. در روزگار ما، مادر بودن، آسان نیست. چه رسد به آنکه مادری کنی و فرزندی تربیت نمایی که با صدایش ایمان ببخشد، عاطفه تزریق کند، مرگ را عاشقانه جلوه دهد، و زندگی را همواره در مسیر نور حفظ نماید.
این کار، کار یک زن عادی نیست. این، هنر مادریست که از سلالهی فاطمه (سلاماللهعلیها) باشد.
کسی از احوال این مادر نگفت، اما ما امروز باید بگوییم:
او سالها پیش، وقتی هنوز هیچ جنگی نبود، در دل شبها برای خدا نذر کرد که فرزندش اهل حرام نباشد.
او نذر کرد که حنجرهاش وقف امام حسین (ع) باشد، پیش از آنکه صدای فرزندش در حسینیهها و خط مقدمها بپیچد.
او پیش از انقلاب، بر دل فرزندش مهر اهلبیت را نشانده بود.
او نذر کرد که اگر پسرش روضهخوان شد، برای حضرت علیاکبر بخواند.
او نذر کرد اگر صدای پسرش جبههای را به گریه میاندازد، خودش هر شب برای فرزندان مردم دعا کند.
آری، چنین مادرانی در دل تاریخ ایران کم نبودهاند؛ اما هر از گاهی، باید به نام یک مادر، بایستیم، سر فرود آوریم، و از صدای فرزندش به عمق سلوک او پی ببریم.
مادر حاج صادق، مادری بود که نه فقط با شیر، که با اشک، با قرآن، با دعا، با زمزمههای سحرگاهیاش فرزندش را بزرگ کرد.
او حنجرهی حاج صادق را با ذکر سحر و صبر مادرانه، به آئینهای تبدیل کرد که در آن، دلهای یک امت خود را میدید.
اگر در آن سالها، جوانان با نوای "بیا تا برویم، حسین جان" جان دادند، مادر صدا را فراموش نکنیم.
و حال، این مادر به دیدار خدایی شتافته که هر شب از او یاد میکرد. چه شیرین است وقتی مادری چنین، از جهان میرود؛ نه در تنهایی، بلکه در بدرقهی ملتی که صدای فرزندش را در حافظهی جمعی خود دارد.
اکنون که او دیگر در کنار ما نیست، اما یقین داریم شب اول قبرش، صدای همان «انا مظلوم حسین» در ملکوت پیچیده است.
یقین داریم که در محضر مادران شهدا خواهد نشست، و دست در دست حضرت زهرا (س) خواهد گفت: خدایا! من مادری بودم که صدای فرزندم را وقف دینت کردم.
ای کاش این قلم، به قدر فهم دلهای عاشق، میتوانست عظمت این مصیبت را بیان کند. اما چه کنیم؟ سوگ بعضیها را فقط باید با سکوت فهمید، یا با اشک.
برادر عزیزمان، حاج صادق؛
ما را در این غم شریک بدان.
غم تو، غم ماست. اما صبوریات، قوت ما خواهد بود.
تو را با صدایت شناختیم، با اشکت دوست داشتیم، و با نوای تو، به شهادت ایمان آوردیم.
اما امروز، در سکوت سنگینت، در آنچه نگفتهای، صدایی دیگر میشنویم: صدای یک داغ کهنه بر داغی نو.
اکنون، به احترام مادرت، میایستیم. نه فقط برای سوگواری، که برای عهدی دوباره با صدایی که فرزند او به ما داد.
ما عهد میکنیم، صدایت را تا همیشه بشنویم، حفظ کنیم، و نسل به نسل منتقل کنیم.
و در دل شبها، به یاد آن مادر، برای فرزندانمان بگوییم: صدایی که شنیدی، از مادری آمده که خودش فاطمی بود.
رحلت این بانو، اگرچه اندوهبار است، اما عظمتی دارد که تنها در سینههای مؤمنان قابل درک است.
او رفت، اما رسمش ماند.
رفت، اما نوایش هنوز میان ماست.
رفت، اما نامش، بیآنکه در هیچ سندی ثبت شود، در تاریخ دلها نقش بسته است.
پس بدرود ای مادر صدای ما، ای بانوی شبهای دعا، ای بذر نهال فریاد.
آسمان برای آمدنت آماده بود.
و ما، با اشکی فروخورده، فقط زمزمه میکنیم:
رحماللهُ امّاً انجبت صوتالکربلاء، و ربّت نایاً فی سحرالمحراب.