عصر ایران؛ لیلا حقیقتجو*- در سالهای اخیر، ثبت میراث فرهنگی ناملموس در فهرستهای یونسکو بهتدریج از هدف اصلی خود فاصله گرفته و در مواردی به عرصهای برای رقابت نمادین میان دولتها بدل شده است. رقابتی که اگرچه در ظاهر با عنوان «ثبت جهانی» انجام میشود، اما در عمل میتواند پیامدهای هویتی نگرانکننده و حتی تفرقهافکنانه بههمراه داشته باشد.
مسأله نه مخالفت با ثبت میراث است و نه نفی نقش یونسکو. مسأله، ثبت انفرادیِ میراثهایی است که ماهیتاً مشترک، پیوسته و فرامرزیاند.
میراث ناملموس، برخلاف بناها و آثار فیزیکی، در چارچوب مرزهای سیاسی امروز شکل نگرفته است.
ادبیات، تاریخ، هنرها، آیینها و دانشهای سنتی در یک پهنهی تمدنیِ پیوسته بالیدهاند؛ پهنهای که میتوان آن را حوزهی فرهنگی ایرانشهر یا هر نام مشابه دیگری دانست.
ماهیت میراث ناملموس بر تداوم، انتقال و اشتراک استوار است. این میراث در طول قرنها میان جوامع مختلف گردش کرده، تکامل یافته و بهصورت شبکهای زنده باقی مانده است.
در چنین وضعیتی، ثبت انفرادی یک عنصر فرهنگی، ناخواسته آن را از بستر تاریخی و جغرافیاییاش جدا میکند و در معرض تملک نمادین قرار میدهد.
حتی اگر در اسناد رسمی سخنی از «مالکیت» به میان نیاید، منطق رسانهای و افکار عمومی ثبت انفرادی را بهمثابه نوعی تصاحب تعبیر میکند.
نتیجه، شکلگیری حساسیتهای هویتی، واکنشهای متقابل و ورود فرهنگ به میدان رقابت است؛ وضعیتی که با روح کنوانسیون میراث ناملموس یونسکو، که بر پاسداری، احترام متقابل و همکاری تأکید دارد، در تضاد است.
نگارگری نمونهای روشن از پیامدهای ثبتهای انفرادی است. این هنر، سنتی چندکانونی و پیوسته در سراسر حوزهی فرهنگی ایرانشهر بوده است؛ از هرات و تبریز تا شیراز و سمرقند. با این حال، ثبتهای انفرادی آن را وارد چرخهای از رقابت هویتی کرد.
نتیجۀ این روند، نه تقویت پاسداری از نگارگری، بلکه شکلگیری منطق «ثبت در برابر ثبت» بود؛ روندی که در نهایت به ثبت جداگانۀ بهزاد و مکتب هرات برای افغانستان انجامید.
مسأله در اینجا نه ایران است و نه افغانستان؛ مسأله الگوی نادرست ثبت است. وقتی یک میراث مشترک بهصورت انفرادی معرفی میشود، سایر بازیگران نیز ناگزیر میشوند برای دیدهشدن روایت خود، به ثبتهای جداگانه روی بیاورند. حاصل، قطعهقطعهشدن سنتی است که ذاتاً یکپارچه بوده است.
از این دست مثالها کم نیست و ادامۀ این مسیر میتواند در آینده، ادبیات، تاریخ، هنر و آیینهای منطقه را بیش از پیش به میدان مناقشات نمادین بدل کند. نگارنده با طرح این نمونهها در پی مقصرسازی نیست، بلکه تلاش دارد زنگ خطر ثبتهای انفرادی را به صدا درآورد.
مهمتر آنکه تجربهی نگارگری میتواند در مورد هنرهای دیگری همچون خوشنویسی نیز تکرار شود؛ هنری که بهطور تاریخی در سراسر این حوزۀ فرهنگی مشترک بالیده، تکامل یافته و حامل یک سنت پیوسته بوده است.
اگر چنین هنرهایی با منطق ثبت انفرادی دنبال شوند، همان چرخۀ رقابت و واکنش متقابل دوباره شکل خواهد گرفت؛ چرخهای که نه به پاسداری بهتر میانجامد و نه به فهم دقیقتر میراث.
برای پرهیز از چنین وضعیتی، اگر قرار است تلاشی برای ثبت هنرهایی مانند خوشنویسی صورت گیرد، تنها مسیر معقول، حرکت به سوی ثبتهای گروهی و چندملیتی با مشارکت سایر کشورهای منطقه است. چنین رویکردی هم با واقعیت تاریخی این هنرها سازگارتر است و هم از تبدیل فرهنگ به میدان رقابت هویتی جلوگیری میکند.
در مقابل، ثبت چندملیتی نوروز نمونهای موفق، هوشمندانه و امیدبخش است. نوروز نه به نام یک کشور، بلکه به نام مجموعهای از کشورها و ملتها ثبت شد؛ دقیقاً به این دلیل که هیچکدام بهتنهایی مالک آن نیستند.
این ثبت، پیام روشنی داشت:
اشتراک بهجای تملک، همکاری بهجای رقابت، و هویت منطقهای بهجای تقلیل ملی.
نوروز نشان داد ثبت میراث ناملموس میتواند بهجای مناقشه، به سکوی گفتوگو و همگرایی فرهنگی تبدیل شود.
با توجه به این تجربهها، به نظر میرسد هم یونسکو و هم دولتها نیازمند بازنگری در رویکرد خود هستند. برای میراثهایی که ماهیتاً فرامرزی و مشترکاند، ثبت چندملیتی نباید صرفاً یک گزینۀ تشویقی باشد، بلکه باید به اصل و اولویت تبدیل شود. ثبت انفرادی تنها در موارد استثنایی و با تصریح روشن بر ماهیت مشترک میراث قابل توجیه است.
در سطح ملی نیز، نهادهای فرهنگی باید آگاهانه از ثبتهای انفرادی در حوزه میراث ناملموس پرهیز کنند و بهجای آن، سازوکارهای منطقهای، کارگروههای مشترک و پروندههای چندملیتی را دنبال کنند. چنین رویکردی نه تضعیف هویت ملی، بلکه احترام به حقیقت تاریخی فرهنگ است.
میراث فرهنگی ناملموس، هویتی با پیوستگی تاریخی و جغرافیایی دارد. ماهیت آن در گسست، مرزبندی و انحصار نیست، بلکه در تداوم، همزیستی و اشتراک معنا پیدا میکند. اگر این واقعیت نادیده گرفته شود، ثبت میراث بهجای آنکه ابزار پاسداری و همگرایی باشد، ناخواسته به عامل شکاف و مناقشه تبدیل خواهد شد.
شاید زمان آن رسیده باشد که در سیاست ثبت میراث ناملموس، بهجای پرسش «چه کسی زودتر ثبت میکند»، این پرسش جدی گرفته شود:
چگونه میتوان ثبت میراث را به ابزاری برای وحدت فرهنگی تبدیل کرد، نه رقابت هویتی؟
-------------------------------
*دکتری تاریخ هنر اسلامی و پژوهشگر مستقل