تولستوی در «جنگ و صلح» چه می‌گوید؟

عصر ایران دوشنبه 12 خرداد 1404 - 20:42
از نظر تولستوی، جنگ چیزی جز جنایت سازمان‌یافته نیست. نه قهرمان دارد، نه منطق، و نه پیروزیِ حقیقی. او از زبان پیرمردی روستایی می‌نویسد که درباره جنگ چنین می‌گوید: «خدا به آن‌ها عقل نداده. اگر عقل داشتند، می‌فهمیدند که کشتن همدیگر هنر نیست. هنر، آن است که کسی را زنده نگه‌ داری.»

   عصر ایران؛ نورا جمالی - در میان رمان‌های عظیمی که قرن نوزدهم به جهان ادبیات عرضه کرد، جنگ و صلح لئو تولستوی، یکی از یگانه‌ترین آثار است. اثری که نه تنها داستانی چندلایه درباره جنگ‌های ناپلئونی در روسیه است، بلکه تاملی عمیق بر زندگی، تاریخ، اخلاق، سرنوشت، و معناست. 

   این رمان، علی‌رغم وسعت شخصیت‌ها و روایت‌ها، هدف مشخصی دارد: تولستوی می‌خواهد بپرسد که انسان در برابر زمان، جامعه، و تاریخ، چه سهمی در زندگی خود دارد؟ آیا اراده فردی معنایی دارد، یا ما صرفاً ذرّه‌هایی هستیم در طوفان بی‌رحمِ حوادثی که خارج از کنترل ما رخ می‌دهند؟

  تولستوی در جنگ و صلح نه تنها داستان‌پرداز است، بلکه فیلسوف و مورخ است. او در سراسر رمان، پیوسته نقش مورخان، فرماندهان، شاهان و قهرمانان را به چالش می‌کشد.

 از نظر او، تاریخ را نه "افراد بزرگ" بلکه میلیون‌ها انسانِ بی‌نام می‌سازند. این نگاه ضدقهرمانانه، چنان در جان اثر تنیده شده که حتی قهرمانان آن – پی‌یر، ناتاشا، آندری – نیز در نهایت نه فاتحان اراده خود، که تجربه‌گرانی در برابر نیرویی بزرگ‌تر از خویش‌اند.

  در بخش‌هایی از رمان، تولستوی حتی مستقیم وارد مباحث نظری درباره تاریخ می‌شود. او تحلیل‌های نظامی را پوچ می‌داند، و ادعای فرماندهان را مبنی بر "برنامه‌ریزی و پیروزی"‌، نوعی توهم. به‌جای آن، او بر عنصر تصادف، واکنش‌های زنجیره‌ای، و نیروهای جمعی تاکید می‌گذارد.

تولستوی در «جنگ و صلح» چه می‌گوید؟ / فعلا منتشر نشود

 به‌بیانی دیگر، از نگاه تولستوی، هیچ‌کس جنگی را «رهبری» نمی‌کند؛ جنگ، همچون طبیعت، برآمد نیروهای ناشناخته‌ای‌ست که آدمی تنها در برابرش به‌نسبت‌های اندک و گاه بی‌اهمیت واکنش می‌دهد.

  یکی از قطعات کلیدی متن، که در جلد سوم آمده، چنین است:

  «تاریخ، همانند زندگی شخصی ما، باید در آن‌جا که انسان‌ها عمل می‌کنند، تحلیل شود، نه در آن‌جا که نتایج اتفاق می‌افتند. هیچ انسانی نمی‌داند که آینده چه خواهد شد، و بنابراین، در لحظه عمل، چیزی جز انگیزه‌ها و باورهایش ندارد. اما تاریخ‌نویسان، با دانستن نتایج، قضاوت‌هایی می‌کنند که گویی انسان‌ها آینده را می‌دانستند. این دروغ است.»

  در این‌جا، تولستوی در قالب راوی‌فیلسوف، همان بحثی را پیش می‌کشد که بارها در فلسفه تاریخ آمده: چگونه می‌توان از گذشته قضاوت کرد، وقتی فاعلِ تاریخی از آینده بی‌خبر بوده است؟

   رمان همچنین، تامل عمیقی درباره اخلاق و معنای زندگی ارائه می‌دهد. پی‌یر، یکی از شخصیت‌های مرکزی رمان، که در آغاز مردی بی‌هدف و سردرگم است، در طول داستان به جستجوی معنا روی می‌آورد. از فراماسونری تا اسارت در جنگ، و نهایتاً کشف آرامش در زندگی ساده، سیر تحول پی‌یر، در واقع سیر تحول خود تولستوی است. تولستوی در این چهره، شک و ایمان، عقل و دل، سرگشتگی و رستگاری را به‌هم آمیخته، و به ما نشان می‌دهد که انسان، تنها در پذیرش ناتوانی‌اش از کنترل جهان، و در آشتی با زندگی روزمره، به آرامش می‌رسد.

نهمین پیش‌نویس جنگ و صلح، به خط تولستوی

تولستوی در «جنگ و صلح» چه می‌گوید؟ / فعلا منتشر نشود

  پی‌یر، که قصد ترور ناپلئون را داشت، پس از اسارت به دست ارتش ناپلئون و مواجهه با مرگ، چنین می‌اندیشد:

 «فهمیدم که زندگی نه در منطق، نه در نظم اجتماعی، و نه در قهرمانی است. زندگی در این است که نان بخورم، آب بنوشم، به آسمان نگاه کنم، و کسی را دوست داشته باشم. این است زندگی. و همه‌چیز دیگر، ترفندهایی‌ست که ما برای فرار از ترس مرگ ساخته‌ایم.»

  در این‌جا، صدای تولستوی، بی‌واسطه در جان راوی می‌پیچد. هیچ فریاد ایدئولوژیکی در میان نیست؛ فقط بازگشت به ساده‌ترین تجربه انسانی: بودن، دیدن، دوست‌داشتن.

  در نقطه مقابل پی‌یر، شاهزاده آندری قرار دارد؛ مردی باهوش، جنگ‌دیده، افسرده، که در پایان عمرش، به نوعی تسلیم و آرامش روحی می‌رسد. آندری، همان‌قدر که در آغاز به «افتخار نظامی» باور دارد، در پایان، در آستانه مرگ، همه‌ی آن‌ها را توهم می‌بیند. او، با دیدن ناتاشا، با بخشش دشمنان، و با پذیرفتن مرگ، نشان می‌دهد که معنا، نه در قدرت، بلکه در بخشایش و شفقت است.

  از نظر تولستوی، جنگ چیزی جز جنایت سازمان‌یافته نیست. نه قهرمان دارد، نه منطق، و نه پیروزیِ حقیقی. او از زبان پیرمردی روستایی می‌نویسد که درباره جنگ چنین می‌گوید: «خدا به آن‌ها عقل نداده. اگر عقل داشتند، می‌فهمیدند که کشتن همدیگر هنر نیست. هنر، آن است که کسی را زنده نگه‌ داری.»

  در نگاه کلی، جنگ و صلح رمانی‌ست علیه اسطوره‌های تاریخ‌نگاری، علیه ستایش قهرمانان، و علیه منطق قدرت. تولستوی، چه از طریق روایت، چه با تحلیل‌های مستقیم، و چه با ساختن شخصیت‌هایی پیچیده و انسانی، می‌کوشد خواننده را وادارد تا درباره معنای عمل، اخلاق، و حیات انسانی دوباره بیندیشد.

قبر تولستوی

تولستوی در «جنگ و صلح» چه می‌گوید؟ / فعلا منتشر نشود

   او در نهایت، زندگی را نه میدان نبرد قهرمانان، بلکه جریان سیالی می‌بیند که در آن، زیبایی در لحظات ساده و روزمره نهفته است؛ نه در نام‌آوری، نه در فتح، نه در فرماندهی. این رمان، اثری ضدتاریخی است در دل تاریخ؛ ضدقهرمانانه در دل افسانه‌ها؛ و سراسر تامل، در دل روایت‌های پرحادثه. تولستوی نه از سر انزوا، بلکه از سر بینش، به این سادگی روی آورده است. او می‌خواهد بگوید که اگر زندگی را در صحنه‌های بزرگ و وقایع عظیم جست‌وجو کنیم، چیزی نمی‌یابیم؛ زندگی در قلب انسان‌هاست، در لحظه‌های بی‌نام، در نگاه، در مهربانی، در درد مشترک.

  در نهایت، جنگ و صلح اگرچه رمانی درباره ناپلئون، الکساندر، بورودینو و مسکو است، اما در عمیق‌ترین لایه خود، رمانی درباره انسان است؛ انسانی که می‌کوشد بفهمد، بجنگد، ببخشد و زنده بماند. و از دل این کوشش، تولستوی ما را به پرسشی بنیادی می‌کشاند: اگر هیچ‌چیز در کنترل ما نیست، معنای زیستن چیست؟ و شاید، پاسخ او این باشد: زندگی همین است: بی‌دلیل، بی‌پاسخ، اما شریف؛ اگر با مهر و پذیرش همراه باشد.

 

 

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.