به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، اصول زیباییشناسی مینیمالیستی، انسانگرایی همراه با شفقت، و صداقت طبیعیگرایانه همواره آثار ژان-پیر و لوک داردن را به مجموعهای یکپارچه و منسجم بدل کرده است. شاید وسوسهانگیز باشد که در مواجهه با فیلم جدید این برادران بلژیکی، «مادران جوان» بگوییم دقیقاً میدانیم قرار است چه ببینیم؛ درست مانند کن لوچ، همتای رئالیست اجتماعی آنها در آن سوی دریای شمال، که از سال ۲۰۰۹ داردنها تهیهکننده برخی آثار او نیز بودهاند. اما دانستن فرم، رویکرد سیاسی یا دغدغههای کلی یک فیلم، هرگز به معنای پیشبینی مقصد آن یا شناختن زندگیهای حاشیهایای نیست که قرار است روشنتر شوند.
از زمان موفقیت بینالمللی آنها در دهه ۹۰ با «وعده و روزتا»، همیشه عنصر غافلگیری در سینمای داردنها حضور داشته است. «مادران جوان» بهراستی غافلگیرکنندهترین اثرشان در سالهای اخیر است؛ فیلمی که دریچهای بیواسطه به اضطرابها و امیدهای پنج زن نوجوان و آسیبپذیر طبقه کارگر و نوزادانشان میگشاید. کودکانی که به عشق و مراقبتی نیاز دارند که گاه حتی خود مادرها قادر به تأمینش نیستند.
در خلاصه فیلم آمده است: «آماده اشک ریختن باشید.» فیلم در بخش مسابقه هفتاد و هشتمین دوره جشنواره کن پخش شده است و لوسی لاروئل، بابِت فِربِک، السا هوبن، ژانینا هالوی فوکان، سامی هلمی، ژف یاکوبز، گونتر دورِه، کریستل کورنیل، ایندیا هِر و ژولی مبوندو بازیگران این اثر هستند.
ایده اولیه فیلم از بازدید داردنها از یک مرکز حمایت از مادران در نزدیکی لییژ شکل گرفت. قرار بود داستان تنها بر یک مادر نوجوان تمرکز کند که تلاش میکند با نوزادش ارتباط برقرار کند. اما تجربهای که آنها در این مرکز داشتند چه در مواجهه با مادران و چه کارکنان پرستاری، روانشناسی و اداری، آنچنان تأثیرگذار بود که تصمیم گرفتند داستان را به اثری گروهی تبدیل کنند.
این خود تغییری مهم برای این دو برادر است، چرا که غالب آثارشان بر یک یا دو شخصیت متمرکز است. این ساختار گروهی همچنین به آنها اجازه داده بیش از پیش به پیشینه مستندسازانهشان تکیه کنند. مادران جوان بیش از هر اثر از آنها به «داکوفیکشن» نزدیک است؛ روایتی که از زندگی چهار زن پیروی میکند؛ سه تن با نوزاد، یکی در آستانه زایمان، و پنجمی که آماده خروج از مرکز است.

جسیکا (بابت فربک) تنها دو هفته با زایمان فاصله دارد و در ایستگاه اتوبوس منتظر مادر بیولوژیکیاش مورگان (ایندیا هر) است؛ زنی که زمانی جوانتر از جسیکای امروز بود که دخترش را برای فرزندخواندگی سپرد. جسیکا، پیش و پس از تولد فرزندش، تشنه فهم تصمیم مادر و دانستن این است که آیا او هرگز پشیمان شده یا نه.
پرلا (لوسی لاروئل) پسری به دنیا آورده در حالی که پدر کودک، رابین (گونتر دورِه)، در بازداشت نوجوانان بوده است. او برای آزادی رابین، برایش یک سیگار ماریجوانا میبرد، اما رابین نه محبتی به پرلا و نه توجهی به نوزادش دارد. درحالیکه پرلا چند ساعتی از مرکز بیرون رفته و انتظار دارد با رابین وقت بگذراند، رابین از او فاصله میگیرد. پرلا پس از بازگشت بیهوش میشود و مادر جوان دیگری، ژولی (السا هوبن)، با ماساژ کمکش میکند تا بیحسی بدنش را از بین ببرد.
آریانِ ۱۵ ساله (ژانینا هالوی فوکان) میخواهد دختر نوزادش را به پرورشگاه بسپارد تا بتواند مدرسهاش را ادامه دهد. مادر او، ناتالی (کریستل کورنیل)، که دخترش را از سقط منصرف کرده بود، مخالف این تصمیم است و میگوید خودش در نگهداری بچه کمک میکند. اما ناتالی الکلی و گرفتار رابطهای خشونتآمیز بوده است. در ابتدا به آریان اطمینان میدهد که دیگر مشروب نمیخورد و مرد را ترک کرده، اما نشانهها چیز دیگری میگویند. ناتالی که از مقاومت دخترش خسته شده، فریاد میزند: «او بدتر از تو من را زد.»
ژولی و پدر مهربان دخترشان، دیلن (ژف یاکوبز)، هر دو در حال ترک اعتیاد هستند. آنها کودکشان را به مرکز نگهداری میسپارند و برای بازدید از یک آپارتمان یارانهای راهی میشوند، به امید آغاز یک زندگی خانوادگی. دیلن، کارآموز نانوایی، میخواهد با ژولی ازدواج کند؛ سفرشان با موتور یکی از دلانگیزترین سکانسهای فیلم است. تصویری از آزادی و خوشبختی که نوید امکان یک زندگی بهتر را میدهد. اما مشکلات نیز در راهند.
عقبگردها به اندازهی گامهای کوچک رو به جلو، بخشی جداییناپذیر از واقعیت این زنان است. امید به ساختن آیندهای بهتر برای خود و فرزندان، انگیزهای برای ادامه تلاشها است. مثلاً نایما (سامی هلمی) که آماده است با کودک خود به آپارتمان مستقلش نقل مکان کند و شغلی به عنوان بازرس بلیت قطار بهدست بیاورد. مراسم خداحافظیاش در باغ مرکز، با کیک و همدلی دیگران، یکی از صحنههای تأثیرگذار فیلم است.
برخی مسیر پرفراز و نشیبتری دارند؛ ژولی دوباره گرفتار اعتیاد و حملات اضطرابی میشود؛ پرلا همچنان چشم بر واقعیت بیتفاوتی رابین میبندد؛ جسیکا از مادرش پاسخی نمیگیرد و با پدر و مادر بیاحساس پدر نوزادش نیز درگیر میشود. کسانی که باشگاه بدنسازی موفقی دارند و جسیکا را متهم میکنند که با نپذیرفتن سقط جنینی که حاضر بودند هزینهاش را بدهند، خودشان باعث وضعیت کنونیاش شده است.
داردنها این داستانها را به شکلی روان در تصویری جامع میگنجانند که میان ناامیدی و کورسویی از ثبات آینده، تعادل برقرار میکند. بازی هیچیک از بازیگران نوجوان از ریتم خارج نمیشود؛ همه صحنههای بهشدت تأثیرگذار دارند. اما حتی وقتی فیلم تنها درگیر جزئیات روزمره مادر بودن است؛ غذا دادن، عوض کردن پوشک، حمامکردن؛ یا وقتی لحظهای از شگفتی یا شادی در نگاه مادر به چهره کودکش ثبت میشود، باز هم تماشایی است.
دوربین بنوا دروو، فیلمبردار، همواره دقیق و هشیار است، بیآنکه مزاحم یا تصنعی باشد. استفاده از نور طبیعی بر اصالت مستندگونه فیلم میافزاید.
شاید زیباترین لحظه فیلم زمانی است که یکی از مادران، پیش از آنکه نوزادش را به پرورشگاه بسپارد، او را در صندلی مخصوص خودرو مینشاند. اگر از دیدن لبخند دلپذیر کودک که سراسر چهرهاش را روشن میکند دلتان آب نشود، شاید اصلاً دل ندارید.
برخلاف تصویرهای تیره از فقر و محرومیت، داردنها هیچگاه مبلغ تقدیرگرایی مأیوسکننده نبودهاند. این نگاه در چندین سکانس زیبای فیلم بازتاب دارد از جمله زمانی که آریان برای دخترش نامهای مینویسد تا در هجدهسالگی بخواند؛ یا جسیکا بالاخره با مادرش ارتباط برقرار میکند؛ یا پرلا با خواهر ناتنی بزرگترش، آنژل (ژولی مبوندو)، ابتدا دعوا می کنند اما به مرور همه چیز بهتر میشود.
گفتوگو با برادران داردن درباره جدیدترین اثرشان
برادران داردن دباره نهمین اثر خود که در فضایی رقابتی در جشنواره کن حضور داشته است مصاحبهای انجام دادهاند که در ادامه میخوانیم.
آیا میتوان گفت این فیلم نسبت به آثار قبلیتان روشنتر و امیدوارکنندهتر است؟
لوک داردن: «ما میخواستیم پنج داستان از پنج دختر جوان تعریف کنیم که هر کدام به شکلی از سرنوشتی میگریزند؛ یا به نوعی، از زندانی شدن فرار میکنند. شاید به همین دلیل فیلم روشنتر به نظر میرسد. موسیقی هم در جایی وارد میشود که به فیلم نور میبخشد، در حالی که در دو فیلم قبلیمان موسیقی وجود نداشت.
نکته نوآورانه دیگر در این فیلم، تعداد شخصیتهای اصلی است. چطور به ایده داشتن پنج شخصیت رسیدید؟
ژان-پیر داردن: «این ایده را وقتی پیدا کردیم که به یک مرکز نگهداری رفتیم. در ابتدا میخواستیم داستان متفاوتی تعریف کنیم، درباره دختری به نام جسیکا که در آن مرکز زندگی میکرد و هیچ احساسی نسبت به کودکاش نداشت. به نوعی رد پای خودمان را دنبال کردیم. بعدتر درباره این مراکز تحقیق کردیم، به آنها سر زدیم و وقتی دیدیم زندگی در آنجا چگونه است، انگار خود آن مکان به ما میگفت: بچهها، چرا داستان ما را نمیگویید؟»
لوک داردن: «در نهایت، فیلم حالوهوایی شبیه دوی امدادی دارد، حتی اگر پنج داستان مستقل هستند. یک دختر با داستانش شروع میکند، و انگار چوب را به نفر بعدی میدهد.
چرا موضوع مادری برایتان تا این حد مهم است؟
لوک داردن: «چرا به مادران جوانی علاقه داریم که در برقراری پیوند با کودکشان مشکل دارند و کمکم این پیوند را پیدا میکنند؟ سخت است بگوییم چرا. شاید به خاطر ثبت لحظه تولد است، شکنندگی زندگی، و پیوندی که بین دو انسان شکل میگیرد. تا یکی از آنها رشد کند، یعنی کودک. این موضوع برای انسانها ارزشمند است.
فیلم حس خواهرانگی و همبستگی زنانه را هم منتقل میکند.
لوک داردن: «درست است، ما مردها معمولاً رقابت میان زنان را به تصویر میکشیم و این کار چه اشتباهی است. در این فیلم، بیشتر به حمایت متقابل بین این مادران جوان توجه کردیم؛ همچنین کمکهایی که از طرف مددکاران، روانشناسان، مدیر مرکز، معلمان و دیگر کسانی که همراهشان هستند دریافت میکنند.
چه چالشی در کار با بازیگران جوان و نوزادان داشتید؟
ژان-پیر داردن: «نوزادی که گریه میکند، یا باید زمین گذاشته شود یا به آغوش گرمتری برود. اینها چیزهایی هستند که وارد فیلم شدهاند و وقتی پیش میآیند، به سرعت با آنها هماهنگ میشویم. این اتفاقها ریتم تازهای میسازند. نوعی ریتم زندگی. چیزی که بیمقدمه رخ میدهد، بخشی از زندگی است و به فیلم ریتم میدهد.
مترجم: ریحانه اسکندری
منبع: هالیوودریپوتر - سایت رسمی جشنواره کن
۵۹۲۴۴