به گزارش مشرق، محمد قربانی طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت: سعید روستایی عزیز! تو فیلمساز مستعدی بودی، اما افسوس که سادگی جنوبشهریات کار دستت داد.
سادگی و اصالتی که میتوانست نوید یک سینمای اجتماعی واقعی و اینجایی را بدهد. من با «متری شیشونیم» به آینده فیلمسازیات امیدوار شدم، اما ناگهان با «برادران لیلا» همه چیز فروریخت.
تو میخواستی از سختیهایی بگویی که با گوشت و پوست لمس کرده بودی و حتی همه شخصیتهایت را از خانواده خودت الهام گرفتی، اما این روایت شخصی زیر چرخدندههای صنعت اپوزیسیون له شد.
تو نه سیاسی بودی و نه حتی سیاستورزی بلدی، اما ناخواسته به راهی کشیده شدی که انتهایش ازدسترفتن استعداد فیلمسازیات است.
من میدانم وقتی فهمیدی فعالان صنعت اپوزیسیون - که سردستهشان نقش خواهرت را در فیلمت بازی میکرد - میخواهند برای فیلمت در کن حاشیه درست کنند تا فاند بگیرند، اعتراض کردی و حتی با هواپیمای دیگری به کن رفتی تا راهت را از آنها جدا کنی، اما نتوانستی.
سقوطت ادامه پیدا کرد تا نسخه ۲۰۲۵ تو در کن؛ نسخه سعید روستایی دستساز صنعت اپوزیسیون. تو همانطور که در مصاحبه با بیبیسی گفتی، فیلمت را سرهمبندی کردی تا بتوانی آن را هرطور شده به کن برسانی.
اصلاً شاید همین مسئله باعث شد فیلمت در قعر جدول ارزشیابی کن قرار بگیرد. وگرنه من میدانم تو چقدر بااستعدادی و یک پلان از بدترین فیلمت به کل هیکل جعفر پناهی میارزد.
البته آن هم از سر هوش بالای تو بود. تو فهمیده بودی که برای جایزه گرفتن در کن نیازی به ساختن فیلم خوب نیست و تراژدی ازهمینجا شروع میشود. مثل بچهمحلهایمان که معمولاً هوش بالایشان آنها را به بیراهه میکشد.
تو بهجای فیلم به کن ۲۰۲۵ یک گونی کلیدواژه بردی که صنعت اپوزیسیون در دهانت گذاشته بود. بی آن که بدانی، این صحنه سالهاست بازیگری ثابت و کارکشته دارد که نامش جعفر پناهی است.
او کسی است که راهی که تو تازه در آن افتادهای را آسفالت کرده و برایش کتابچه راهنمای سفر نوشته است. او و جریان رسانهای همراهش حتی تو را برای جایزه گرفتن پله کردند. تو شدی نماینده جمهوری اسلامی که با مجوز کار کرده و زنان فیلمش حجاب اجباری دارند، او شد فیلمساز زیرزمینی که به حجاب اجباری نه گفته است.
تو همه کار کردی تا خودت را مخالف جمهوری اسلامی جا بزنی، اما کن نهایتاً تو را به عنوان نماینده جمهوری اسلامی کنار گذاشت. فیلم تو به قعر جدول منتقدان کن رفت، اما ابزار پرتاب فیلم پناهی شد. تو انگار در دوی امدادی شرکت کردی که در آن فقط یک نفر مدال میگرفت. این همان پوست موز همیشگی است که سینمای جشنوارهای زیر پای فیلمسازان جوان و سادهای مثل تو انداخته است.
تو میتوانستی با تمرکز بر مسیر فیلمسازی خودت، فیلمسازی ماندگار شوی، اما بدل شدی به شخصیتی سرگردان و رهاشده در میان بازیهای سیاسی و رسانهای. برای من بین تو و جعفر پناهیها سالهای نوری فاصله است. به همین دلیل امیدوارم برگردی و فیلمت را بسازی، فیلم خودت را. من و تو بچه پایین شهریم و کسی را نداریم.
تو مثل پناهی نیستی که پرکارترین دوران فیلمسازیاش شد شش سالی که محکوم به حبس بود. تو پشتت به جایی گرم نیست که مثل پناهی از دانشگاه صداوسیما و کارمندی صداوسیما به کن و برلین و ونیز برسی.
در آخر بگذار یک گله هم بکنم. تو بچه پاسگاه نعمتآبادی مشتی! این متن را خطاب به تو از دل همان جنوب شهری نوشتهام که هر دو ما در خانهها و کوچهها و خیابانهایش بزرگ شدهایم و سختیهایی کشیدهایم که میدانم و میدانی. جایی که در آن هر چیزی یاد گرفتیم جز بیمعرفتی.
تو در ۲۶ سالگی با فیلم «ابد و یک روز» هفت سیمرغ از معتبرترین جشنواره سینمایی کشور بردی؛ افتخاری که کمتر فیلمسازی در آن سنوسال کسب کرده است.
اگر تلخی زندگی در ایران - چنان که این روزها روایت میکنی - موجب رسیدن تو به آن نقطه بوده است، پس باید تلخی وطن را قدر دانست؛ حداقل تو باید آن تلخیها را قدر بدانی. من و تو خوب میدانیم فاصله پاسگاه نعمتآباد تا پرده نقرهای چقدر زیاد است. اما تو این راه را پیمودی؛ در همین سرزمین و قدمبهقدم از دانشگاه حوزه هنری انقلاب اسلامی تا فرش قرمز کن.
من و تو اگر بخواهیم الگویی در شأن خودمان و صفایمان در این سینما داشته باشیم، آن الگو حمید نعمتالله است نه امثال پناهی.
نعمتالله شریف و نجیبی که سالها توقیف و ظلم را تاب آورد، اما فیلمش را در چمدان نگذاشت و دوره نیفتاد تا از اجنبی طلب مهر و جایزه و توجه کند. سینمای او از درون این سرزمین ریشه گرفته و بر دل مردم نشسته است؛ بینیاز از تأیید بیبیسی یا کفزدن جشنوارهسواران غربی.
سعید جان سینمای ایران پناهی کم ندارد. تو کسی بودی که چند سال پیش در دانشکده ما همه از تو میگفتند و میخواستند مثل تو در جوانی موفق شوند. اما حالا اگر دانشجویی بخواهد شبیه امروز تو بشود، گزینههای اورجینالتری مثل پناهی روی میز دارد.
ساختن فیلم دیگران نه به ماندگاری تو کمک میکند و نه میتواند درون تو را که میدانم چقدر امروز بههمریخته است، آرام کند. خلاصه این که از همان مسیری که آمدی برگرد. برگرد و فیلمت را بساز، فیلم خودت را.